حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

 

بسم الله الرحمن الرحیم

■حکمت شماره ۱۹۵

●قال (علیه السّلام) : وَ مَن اَطَاعَ الوَاشِیَ ضَیَّعَ الصَّدِیقَ

●و هرکسی سخن چین را پیروی کند دوستی را به نابودی کشاند.

 

حضرت امیر صلوات الله علیه جان عالم به فداشون می‌فرمایند که:

هر کسی که اطاعت بکنه ، من عطاع یعنی هرکی که اطاعت بکنه از توانی، از سستی ، بیفته تو بی‌حالی تنبلی .

خلاصه همینجوری بی‌خیال زندگی که بکنه ، چه اتفاقی می‌افته؟

ضیع الحقوق ، حقوق رو ضایع می‌کنه. خب وقتی که سست شد نمازاش شل می‌شه، ضایع میشه.

نمازاش به درد دیگه نمی‌خوره، چون آدم باید زرنگ باشه باید سرحال باشه تو نماز خوندن.

وقتی که با سستی نماز جور در نمیاد که، پس حقوق خدا رو ضایع کرده .

وقتی سست سر کار نمیره حقوق خانواده رو ضایع کرده .

حقوق رفقا رو ضایع کرده ، پس اونی که می‌افته دنبال تبعیت از سستی و این‌ها نسبت به نماز کاهل میشه ،

خب همش به تاخیر می‌ندازه ، هم حق خدا رو ضایع کرده هم حق بندگان رو ضایع کرده. این یکی.

۲ _ و من عطا الواشی ،

هر کسی که اطاعت بکنه واشی کیه ؟

واشی سخن چین ، آدمای سخن چین.

آدمایی که هی اینور اونور حرف می‌زنن میره از سخن چینان پیروی می‌کنه ،

رابطه دوستی برقرار می‌کنه اینجا یه اتفاقی می‌افته .

اونجا حقوق ضایع شد، اینجا ضیع الصدیق

دوستان ضایع میشن.

دوستانش رو از دست میده.

سخن چین ، آدمی که سخن چینه، هی حرف می‌بره و میاره هزار تا درد داره هزار تا گرفتاری داره ، درد حسادت داره.

درد کینه داره. درد نمی‌دونم چی داره …درد چی داره..

به خاطر چی هی خبر می‌بره میاره، به خاطر اینکه می‌خواد چشم دیدن فلانی رو نداره، این همه درداشو ،همه سرطان‌هایی که توش وجودش هستو با اون حرفایی که می‌زنه با اون سخن چینی‌هایی که می‌کنه منتقل می‌کنه به شما .

یعنی همون حسادت تو قلب شما هم میاد، خورده خورده میگی ولش کن من اصلا خوشم نمیاد اصلاً ببینمش ،

حالم ازش به هم می‌خوره . کم کم همون حسی که سخن چین داره می‌بینی تو هم داری.

پس دنبال سخن چین نرو که تو هم رفیق رفقات رو از دست میدی .

سخن چین خوب بالاخره انقدر میاد میگه میگه میگه میگه …

تا اینکه تو نسبت به اون رفقات دلت تیره بشه ، تاریک بشه.

پناه بر خدا.

قرآن در مورد سخن چین میگه ؛

ویل لکل همزه لمزه

وای بر اون سخن چین،

میان دو کس جنگ چون آتش است سخن چین بدبخت هیزم کش است

بله خدا به شما خیر بده .

پس دو چیزو ازش حذر کنید ، اولی سستی.

یهو می‌بینی آدم بی‌حال افتاده رو زمین ،بلید آدم به خودش بگه از سستی چه حاصل،

پاشو یا علی، بلند شو کارا رو انجام بده بعد که کارا رو انجام میده می‌بینه چه آثاری شد.

آره خدا آدمای زرنگ رو هم دوست داره. نمی‌گیم عجله کنه‌ها ، ولی سستی نکنه کارا رو انجام بده.

یه سال نماز قضا داری یا علی دیگه سستی نکن . شروع کن نماز قضاها رو انجام بده با هر نمازی که می‌خونی یه دونم قضا بخون .

یهو می‌بینی تموم شد می‌بینید یک سال نماز قضا داشتی تموم شد.

۱۵ سال نماز قضا داشتی همین که یا علی بگی شروع کنی بعد یه مدت می‌بینی آقا درست شد .

حقوق رو انجام دادی ، حقوق .

یه زنی می‌بینی تو خونه همش سسته کارهای خونه رو انجام نمیده، این حق و حقوق رو ضایع می‌کنه .

بعدم که دیگه یه سری چیزا رم جدیداً پا منبرها یاد گرفته، میاد میگه وظیفه من نیست.

خیلی چیزا ، خب بتو خونه باید آدم همه چیز رو رعایت بکنه دیگه.

آدم دیگه آدم نسبت به خیلی از چیزها باید کوتاه بیاد، خیلی کارا رو حالا مشترکاً توافقاً انجام بده که مشکلی پیش نیاد. میگه وظیفه من نیست، پس وظیفه کیه توی خونه کار انجام بده.

حقوق رو ضایع می‌کنه ،پس از سستی فرار کنید حقوق ضایع میشه .

از سخن چین فرار کنید، چرا چون رفقاتون ضایع میشن دوستانتون ضایع میشن .

خدا انشالله به شما خیر دنیا و آخرت عطا بکنه .

روز سوم محرمه بگیم

صلی الله علیک یا اباعبدالله

صلی الله علیک یا اباعبدالله

امروز دل‌هاتونو ببرم در خانه سه ساله امام حسین علیه سلام

بلکه او یک نظری به این مجلس ساده ما بکنه

نمی دانم چی بگم خدا می‌دونه

امروز صبحم می‌خوام روی دلم کنم سمت امام حسین

بگم یا اباعبدالله مجلس دخترت رقیه است دریاب آقا جان ادرکنی ادرکنی

یه خانوم باشکوه خانوم با وقار

دختر ابی عبدالله الحسین وقتی رسید به شهر شام

اونجا خیلی بی‌تاب شد خیلی بی‌تاب شد هی می‌گفت عمه پس بابای من کی برمی‌گرده

اونهام می‌گفت بابای تو سفر رفته برمی‌گرده راستم می‌گفتن منظور سفر قیامته دیگه

رفته سفر آخرت این بچه خب چشمش همش به راه بود

که بالاخره چی میشه مثل مدینه یه روز یه شب این مثلاً در باز بشه

ولی خب خرابه در نداره در و پیکری نداره سقفی نداره که

دو تا تازه از این مامورای یزیدم دم خرابه وایساده بودن بعد اینا با همم حرف می‌زدن

امام سجاد می‌شنید حرفای اینا رو

یکی به یکی می‌گفتش که خب این خرابه سقفش در حال فرو ریختن بود

این بچه‌ها هی می‌ترسیدن که نکنه این سقف فرود بیاد هی جابجا می‌شدن

این خانما هی جابجا می‌شدن

این مامورا به هم می‌گفتن ببین اینا از ترس اینکه سقف رو سرشون فرود نیاد هی جابجا میشن

در حالی که نمی‌دانند یزید این‌ها رو فردا یا به کنیزی می‌بره یا همه رو گردن می‌زنه

بعد اینو امام سجاد شنید

به خانوما فرمود همهمه کنید صدا کنید که بچه‌ها نشنوند که نکنه این بچه‌ها دق بکنن

به هر حال هرجوری بود این بچه‌ها رو اون شب آرام کردن

این بچه‌ها که یه لحظه‌ای آرام خوابیدند یه مرتبه نیمه شب شد

دیدن یه دختر بچه ناله می‌زنه گریه می‌کنه

خانوم زینب کبری اومد جلو دید رقیه خانومه

رقیه جان چرا گریه می‌کنی گفت عمه یه لحظه خوابم برد

دیدم بابام کنارمه دیدم بابام بغلم کرده سر من رو به سینه چسبونده

اما چشممو که باز کردم دیدم خبری از بابام نیست

این ابی بابام کجاست

هی بهانه بابا رو گرفت یه جوری ناله کرد همه به گریه افتادند

قربون گریه‌هات بشم یا حضرت رقیه

آقایون خانوما امروز صبح شما هم یه گریه کنید صدای گریه‌تون کربلا بره

ابی عبدالله بیاد جانم حسین

صلی الله علیک یا مظلوم یااباعبدالله

انقدر گریه کرد عاقبت سر بابا به دیدن دختر آمد تا بابا رو دید گفت بابا خوش آمدی

ای جانم بابا

سر بابا رو بغل گرفت من به سبک قدیمیا می‌گم ایشالا شما هم بگید

و اسمتون جز روضه‌خونا ثبت بشه

تا چشمش به سر بابا افتاد گفت بابا

بس که دویدم عقب قافله

پای من از ره شده پر آبله

پدر فدای سر نورانیت

سنگ جفا که زد به پیشانیت

لبا رو گذاشت رو لب‌های بابا

انقدر گفت بابا بابا یه وقتی دیدن سر از یه طرف افتاده نازدانه ابی عبدالله از یه طرف حسین جان حسین جان

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *