حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

💫تاریخ اشرف کائنات حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم

در رابطه با تاریخ نبی مکرم صحبت می‌کنیم

بحثمون رسید به اینجا که مشرکین مکه وقتی دیدند که مدینه داره پایگاهی میشه برای مسلمون‌ها

و دیگه کم کم کار داره از دستشون خارج می‌شه تصمیم گرفتن که یه کار خیلی بزرگ و زشتی رو انجام بدن

و اون هم ترور آقا رسول خدا خب قبلاًم تصمیم بر ترور داشتند

منتها به شکل جدید به شکل نوین شکلش چی بود نوین بودنش چی بود؟

این بود که ۴۰ تا قبیله هستند از هر قبیله یک نفر نماینده بشه در شب مخصوص با همدیگه ۴۰ تایی بیان و دسته جمعی حمله کنند به خانه

و پیغمبر اکرم را قطعه قطعه کنند بعد هم خب دیگه بنی هاشم زورشون به ۴۰ تا قبیله نمی‌رسه

اونا راضی میشن به خون بها به دیه که خب این فکرو قرار شد پیاده کنند

حالا ببینید اینها یه مشت خیره سر تصور می‌کنند که این آقا از پشتیبانی خدای متعال برخوردار نیستش

خب شما دیدید دیگه چند ساله دارید می‌بینید این آقا مورد تاییده

فکر می‌کنید اینجا خدا ولش میکنه خدا رهاش می کنه پیامبرشو

۱۳ سال همیشه تایید خدا بوده مورد حمایت خدا بوده

مفسرین میگن که فرشته وحی نازل شد این آیه رو برای پیامبر آورد

و اذ یمکر بک الذین کفروا لیثبتوک

هنگامی که کافران بر ضد تو فکر می‌کنند تا تو رو زندانی کنند

گفتیم داستانشو دیروز تورو زندانی کنند او یقتلوک

یا تو رو بکشنت

او یخرجوک

یا تو رو تبعیدت کنند

و یمکرون اون‌ها با خدا و رسول از در حیله وارد میشن

ویمکر الله و خدا هم حیله اون‌ها را به خودشون برمی‌گردونه

والله خیرالماکرین و اونی که بهترین مکر کنندگان خدای عزوجل

مکر یعنی چاره اون که بهترین مکر رو می کنه او خداست

پیغمبر از طرف خدا مامور شد که آهنگ سفر کنه و به سمت یثرب بره

ولی خب ببینید قراره به صورت طبیعی این اتفاق بیفته

بله برای خدا کاری نداره اون خدایی که تو یه لحظه پیغمبرو می‌بره معراج

نمی‌تونه از مکه برداره بذاره تو یثرب چرا ولی قراره بصورت عادی پیش بره

و لذا پیامبر نقشه طبیعی کشیدند ، اینجا ببینید قصه مختلف نقل شده جور با جور نقل شده

حالا ما سعی می‌کنیم یه نقلی رو بگیم که به همه نزدیک‌تر باشه

فرشته وحی که اومد و پیغمبر رو آگاه کرد و قرار شد که این اتفاق صورت بگیره

که پیغمبر برای کور کردن خط تعقیب یه کسی رو تو رختخواب خودش قرار بده

که مشرکین تصور کنند که پیامبر بیرون نرفته و داخل خونه است

که همینم شد دیگه مشرکین ریختن و خونه رو محاصره کردن

و عبور و مرور کوچه ها آزاد بشه مشرکین کجا هستند دور خانه

کوچه‌ها و اطراف مکه آزاده از این فرصت استفاده بشه که پیامبر تا می‌تونه دور بشه

بره دورتر خب حالا اینجا یه مرد می‌خواد که بخوابه ببینید مرد می‌خواد که بیاد و اونجا ۴۰ نفر آدم بی‌رحم

۴۰ نفری که دارن لحظه شماری می‌کنند برای این ساعت

یعنی تیکه تیکه کردن اون فردی که تو رختخوابه قطعه قطعه کردن اون فردی که تو رختخوابه

توی این اوضاع و احوال کی هست که بخوابه این کار رو بکنه جان نثاری کنه فدا کنه هدیه کنه

بگذره از جانش کیه که و من الناس من یشری نفسه مرضات الله باشه

او کسی نبود جز مولا علی علیه السلام که آقا پیغمبر فرمود امشب در فراش من بخواب

اون برد سبز رنگی که من موقع خواب می‌کشم رو صورتم اون رو هم رو صورتت بکش

که از طرف مخالفین توطئه‌ای هست بر قتل من که چیده شده

منم باید به مدینه مهاجرت بکنم آقا امیرالمومنین با کمال میل پذیرفت

از آغاز شب در خوابگاه پیغمبر خوابید یه پاسی از شب که گذشت این ۴۰ نفر اطراف خانه رو که محاصره کرده بودند

از شکاف در به داخل خانه نگاه می‌کردند وضع خانه را عادی دیدند

و گمانشون این شد که اون کسی که خوابیده تو بستر او پیغمبره

فلذا تصمیم گرفتن وارد خانه بشن اینجا یه نفر مخالفت کرد ابولهب

ابولهب رگ فامیلیش زد بالا و گفتش که اگه الان ما وارد بشیم ممکنه بچه‌ها آسیب ببینن

زنان بنی هاشم بچه‌های بنی هاشم آسیب ببینند

ببین لطف خداست اونا چاره می‌کنن خدا هم چاره می‌کنه

خب حالا از چه جهت میگم لطف خداست از این جهت که خب فاصله زمان خریده می‌شه

که پیغمبر بتونه خودشو به غار برسونه اون غار ثور برسونه

خب این‌ها دارد که حرف ابولهب رو منطقی دونستن گفتن آره دیگه

وایسیم یه خورده مثلاً هوا روشن شد اون موقع وارد بشیم بذاریم صبح

حالا نصف شب نه بذاریم صبح وارد بشیم صبح که وارد شدن وارد خونه شدن

یه مرتبه آقا امیرالمومنین سرشو از رو بالش برداشت رو فریاد زد گفت چی میگید

که اینا یهو چشمشون افتاد به امیرالمومنین دیدن که عجب

اونی که ما می‌خواستیم اینجا نیستش

خب حالشون خیلی بد شد خیلی بد شد گفتند که کجاست

فرمود که مگه او رو به من شما سپرده بودید که حالا از من می‌خواید بگیرید

انقدر عصبانی شدن خشم گلوی این‌ها رو داشت می‌فشرد

که بعدم رو کردن به ابولهب گفتن لعنت خدا بر تو که تقصیر توئه

ما می‌خواستیم اول شب وارد خونه بشیم کار یکسره کنیم تو نذاشتی

اینجا چند تا سوال مطرح میشه یک. پیغمبر قبل از محاصره خانه خارج شده بود

یا در محاصره خارج شده بود به چه شکل خارج شده بود اینا سوالاییه که مطرح میشه

حالا بحث به این شکل پیش میره که پیامبر قبل از اینکه خانه محاصره بشه از خانه خارج شده بود

بعضی‌ها هم میگن به چه علت پیغمبر وایساد ما نمی دونیم

وایساد در محاصره خارج شد منتها به چه شکل خارج شد

سوره یاسین رو خوندن و تا اونجایی که و جعلنا بین ایدیهم سدا تا اونجا بعد خارج شد

در حالی که این‌ها خوابشون برده بود در حالی که اینا خوابشون برده بود خارج شد

من بعید می‌دونم این باشه که اینا خوابیده باشن

تو اون لحظه حساس خوابشون برده باشه ولی یادم هست تو یه جا هم دیدم

که پیامبر یه مشت ریگ برداشت و حالا طوفان شد و از این حرفا

عرضم به خدمتتون که به صورت معجزه که اومدن خارج شدن و این‌ها ندیدن

خب میشه آقا خدا حمایت بکنه دیگه خدا کمک بکنه دیگه

بعد در مورد ابوبکرم چند تا مطلب هست که ابوبکر چه جوری همراه شد

بعضیا میگن مثلاً مخصوصاً اهل تسنن میگن پیغمبر رفت در خونه ابوبکر

و به ابوبکر گفت بیا با هم بریم کوه که بعداً تو دردسر ما نشی

بعضیا میگن که پیغمبر رفت و ابوبکر اومد داخل خانه شد نزد بستر آقا رسول خدا رفت

که بعد امیرالمومنین فرمودند ابوبکر تو چیکار داری اینجا گفت پیغمبر کو

که بعد امیرالمومنین فرمود که پیغمبر رفت گفت کجا رفت

گفت رفت سمت غار ثور که این ابوبکرم اومد بیرون و حالا اینم بازم مشکوکه یه خورده

جای تعجب داره من خیلی نمی‌تونم به ضرس قاطع بگم چون بالاخره ابوبکر اینجا خارج می‌شه

این مشرکین اینجا دور خانه وایسادن خب اینو نمی‌گن کجا چی شده

حالا در نقل هستش که ببینید پیامبر جنوب مکه رو انتخاب کرد

مدینه سمت شمال مکه است این مشرکین فکر کردن که پیغمبر رفته شمال مکه

خب اینم یه خورده سردرگمی شد براشون جنوب مکه رو اصلاً فکر نمی‌کردند

که پیغمبر رفته باشه سمت جنوب مکه آقا صبح شد

همه هم اعصابشون خورد حالشون بد رفتند یه کسی رو پیدا کردن بنام ابوکرث قیافه شناس بود ردیاب بود می‌فهمید پای آدما رو جا پای آقا رسول خدا رو می‌شناخت

جا پای آقا رسول خدا رو می‌دونست گفتش که این جا پای رسول خداست

گرفت رد پا رو اومد اومد تا غار حرا تا اونجا

گفت یه نفرو بفرستید داخل بره تو غار این یه نفر اومد بره

دید که اصلاً تارها تارهای عنکبوت و بعد اینجا هستش و بعد کبوتران وحشی اومدن تخم گذاشتن

و اگر قرار بود یه کسی بره اینجا رو باید خراب می‌کرد می رفت

پس معلومه که ببینید اینم یکی از همون کرامات و معجزات الهی که اکثر مفسرین و اکثر اهل تاریخ اینو آوردن

بیشترشون این رو نقل کردن که برگشت گفتش که نه اینطور نیست اینجور نیست

که حالا دیگه مکه تمام راه‌ها بسته شد همه راه‌ها مسدود شد به سمت مدینه

تا سه روز می‌گشتن دنبال پیغمبر که پیغمبر رو پیدا کنن و مثلاً کار رو یکسره کنند

ابوبکر پیغمبر رو تعقیب کرده بود و با سرعت رفتن حتی در نقل داریم که

کفش از پای آقا در اومد پای آقا به سنگ اصابت کرد خون جاری شد از پا

که بعد ابوبکر از پشت داد زد گفت بابا منم ابوبکر یا رسول الله وایسید

بعد پیغمبر وایسادن و ابوبکر رو هم با خودشون همراه کردن

که تو غار این ابوبکر خیلی می‌ترسید خیلی می‌ترسید آیه نازل شد

که یا رسول الله به این مصاحبت بگو یکی جای پیغمبر خوابیده جون خودشو فدا کرده

بعد یکی هم اینجا کنار پیغمبر می‌ترسه که آیه نازل شد

لا تحزن ان الله…

خدا با ماست از چی می‌ترسی ولی می‌ترسید چندین مرتبه بنا بر نقل شیعه تصمیم گرفت که

لو بده بره بگه بگه ما اینجاییم که بعد به معجزه آقا رسول خدا در نظر او آورد دریایی رو قایقی آماده است

که فرمود اگر اینا اومدن تو ما سریع میریم سوار اون قایق می‌شیم و میریم

اینها اومده بودن دم غار قضای حاجت داشتن آدمیزاده دیگه

یه جا باید خالی کنه خودشو اینایی که ماموری که اونجا بود خب فشار بهش اومده بود

همونجا دم غار قضای حاجت می‌کرد پیغمبر می‌فرمود

ابوبکر اگه قرار بود این اصلاً می‌دونست ما تو اینجاییم جلو چشم ما قضای حاجت نمی کرد

معلومه که نمی‌دونه ما اینجاییم انقدر پیغمبر اینطوری بهش گفت که مثلاً این آروم بشه که

و الا می‌خواست جریان رو برملا کنه خب بله این هم یه مطلب

مطلب دیگه‌ای می‌مونه که امیرالمومنین نیمه‌های شب اومدن و به پیغمبر ملحق شدن

پیغمبر به او فرمود که علی جان فردا با صدای رسا اعلام بکن تو مکه

که هر کس پیش محمد امانتی داره یا طلبی داره بیاد بگیره

که بعد فرمود فواتم را هم با خودت بردار بیار ما که میریم بعد از ما فواتم رو هم با خودت بردار بیار

حالا فواتم کیا هستند یکی فاطمه عزیز خودش رو

فاطمه بنت اسد مادر امیرالمومنین و فاطمه دختر زبیر

این سه تا فاطمه رو فواتم می گن بردار بیار که دیگه حالا اینجا چند تا نکته می‌مونه

این نکته‌ها رو من فردا هم عرض می‌کنم امروز روز سه‌شنبه است متعلق به آقا امام سجاد زین العابدین علیه الصلاة السلامم هستش

من اگه اجازه بدید دلهاتون رو ببرم در خانه آقا امام سجاد علیه السلام

خیلی عجیبه عزیزان خیلی عجیبه این آقا چقدر گریه کرد چقدر گریه کرد

که بعد تو روایت فرمود بکائین عالم گریه کنان عالم ۵ نفرند

آخریش رو حضرت فرمود زین العابدینه

ای خدا ای خدا چی میشه ما هم حالمون اینجوری باشه

هر وقت آب می‌بینیم بگیم

صلی الله علیک یا اباعبدالله

اشک از چشمانمون جاری بشه هر وقت بچه شیرخواره می‌دید گریه می‌کرد

هر وقت قصاب می‌دید که داره گوسفند قربانی می‌کنه گریه می‌کرد

بعد می‌گفت به این گوسفند آب دادید یا همینجوری دارید ذبحش می‌کنید

قصاب می‌گفت آقا ما گوسفندی رو که آبش ندیم اصلا ذبحش نمی‌کنیم

می‌گفت پس بابای غریب من رو بین نهر آب با لب تشنه سر از بدنش بریدن

به فدای تو بشم آقا جان

روضه خوان لبی عطشانم

عزادار تنی عریانم

من خودم جسم بی‌سر دیدم

گلوی پاره را بوسیدم

پاره‌های تن بابا را

خودم در بوریا پیچیدم

لا اله الا الله خنده و هلهله پیرم کرد

داغی سلسله پیرم کرد

از همه بدتر از منزل‌ها

خنده حرمله پیرم کرد

آنچه من دیدم به عالم چشم گردون هم ندیده

قربونت برم یا امام سجاد عزیزان ما همه امروز مهمون امام سجادیم ها

ان شاءالله نگاه امام سجاد عنایت امام سجاد بر همه ما باشه

آنچه من دیدم به عالم چشم گردون هم ندیده

دیده ام من بوسه عمه به رگ‌های بریده

من که با غم همنشینم من امام و ساجدینم

همه با هم من که با غم همنشینم من امام و ساجدینم

اینم آخرین عرضم

کی شود از خاطر من عصر عاشورا فراموش

لاله‌ها را چیده دیدم بلبلان را جمله خاموش

از دل هر خیمه می‌زد شعله آتش زبانه

می‌چکید از چشم زینب اشک غربت دانه دانه

من که باغم همنشینم من امام و ساجدینم

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *