حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

بسم الله الرحمن الرحیم

✨️نثار آقا امام زمان علیه السلام صلواتی بفرستید.

عرض کردیم که نبی مکرم در مکه جبرئیل نازل شد بهش گفت که ابلاغ کن علی ابن ابیطالب رو معرفی کن

پیغمبر یه مسئله ی رو مطرح کرد و اون هم این بود که ایمان اینها هنوز محکم نشده

اینا ممکن دوباره برگردند سراغ همون جاهلیت و سراغ همون بت پرستی و اینجور چیزها

که بعد قصه تا اینجا شد که امیرالمومنین تو مسجد یه انگشتر بخشید منتها اون انگشتره رو چه جوری بخشید

که خدا تو قرآن انعکاسش داد ، تو نماز تو رکوع این انگشتر رو داد .

بعد جلوه کرد خدا این حال امیر المومنین رو تو آیه نمایش داده که ولی شما این است

و جز این نیست اینطوری معنی کنید ولی شما این است و جز این نیست.

خدا ، پیغمیر و اون کسی که ایمان آورده اون کسی که نماز می خونه اون کسی که ذکات میده

در حال رکوع قصه ش رو گفتیم پیغمبر اومد تو مسجد چه اتفاقی افتاده و گفتند اون آقا کیه؟

علی ابن ابیطالب. پیغمبر اومد تا اینجا رو گفتیم. منافق ها حالشون بد شد

اومدن پیش پیغمبر اکرم گفتند یا رسول الله یکی دیگه رو معرفی کن هرکی که بگی باشه ولی علی نباشد.

بعد حق تعالی آیه فرستاده برای همین جا ،

قل یا رسول الله بگو به این مناقایی که اومدند میگن به جا علی یکی دیگه باشه بگو

ما یکون لی ان مبدله من تلقاء نفسی

بگو که من نمی‌تونم از پیش خودم یکی دیگه رو بردارم به جا علی بزارم

کار دست خداست ، ما یکون لی برای من نیستش که ان مبدله

عوض کنم من تلقاه نفسی از پیش خودم ، من متابعت نمی‌کنم مگر اونچه که وحی هستش.

خدا گفته علی من می‌ترسم اگر معصیت کنم پروردگار روز قیامت اون روز بزرگ من رو عذاب کند.

میگه جبرئیل اومد گفت یا محمد جبرئیل اومد گفت امر خلافت رو تمامش کن یا رسول الله تمام کن

جبرئیل گفت پیغمبر فرمود برادر جبرئیل شنیدی نقشه های این منافق هارو

شنیدی این منافقا چی بهم می گفتند میگه جبرائیل بالا رفت

به روایت غیرحظیفه میگه پیغمبر در منا منبررفت ، رفت بالا منبر خطاب کرد

ای گروه مردم مهاجرا انصار من پیغمبر اکرم بعد از خودم در بین شما دو چیز میزارم

اگر متابعت این دو چیز رو بکنید هیچ وقت گمراه نمی شوید کتاب خدا این کتاب و اهل بیت من.

خدا حفظ کنه این قاری قرآن ما آورده بودیم مسجد معروفه می‌گفت کشور ما کشور قرآنی نیست

حضرت عباسی ماها کشورمون قرآنی نیست اون می‌گفت نیست ،

منم میگم نیست کشور ما کشور قرآنی نیست حتی یه جاهایی اینجوری بهتون یواشکی بگم کشور مون کشور اهل بیتی هم نیست.

پیغمبر فرمود من دو چیز میزارم و اگر با اینا نباشید بیچاره می شید

متابعت اینا رو بکنید هرگز گمراه نمی‌شید این دو تا چیز کتاب خدا و اهل بیت من.

بعد فرمود به درستی که خدای لطیف و خبیر به من پیغمبر خبر داد که اینها از هم جدا نمی‌شن

قرآن و عترت تیکه پارش نکنیدا فردا نیاید بگید حسبنا الله بگید حسبنا کتاب الله

کتاب برای ما بسه دیگه ما نیازی به علی نداریم این دو تا باهم هستند.

شنیدید قصه ش رو پیغمبر داشت نفس آخرش رو می‌کشید دور پیغمبر جمع شده بودند

پیغمبر فرمود قلم و دوات بیارید براتون بنویسم بعد من گمراه نشید اون آقا برگشت گفت

گفت حسبنا کتاب الله کتاب خدا هست دیگه ما نیازی به حرف پیغمبر نداریم.

سر و صدا قیل و قال داد و بیداد پناه بر خدا اینا رو پیغمبر تو منا فرمایش کرد بعد پیغمبر فرمود اینا از هم جدا نمی‌شن تا در کوثر.

کوثر روز قیامته حوض کوثر تا در حوض کوثر این دوتا بر من وارد می‌شند

این دوتا مانند این دوتا انگشت منه دوتا انگشت سبابه خودش رو به همدیگه چسبوند فرمود

هر کس چنگ بزنه به اینها نجات پیدا می‌کنه هرکس مخالفت اینا رو بکنه هلاک میشه.

ایها الناس من رسالتمو تبلیغ کردم به شما گفتم همه بلند شدند گفتن بله آقا گفتی رسالتت رو گفتی

پیغمبر فرمود خدایا خودت گواه باش خودت گفتی من گفتما حرفی که باید می‌گفتم می‌گفتم.

ایام آخر ، آخر ایام تشریق شد سیزدهم ذی الحجه چه سوره‌ی نازل شد ؟

سوره اذا جا النصر الله و الفتح

و رایت الناس یدخلون فی دین الله افواجا

فوج فوج داخل میشن در دین

فسبح بحمد ربک و استغفره انه کان توابا

این سوره نازل شد پیغمبر فرمود این سوره خبر مرگ منه.

این سوره که نازل شد پیغمبر فهمید فرمود این سوره خبر مرگ منه که دارند به من دادند

چون دلالت می‌کنه که دیگه کار دین تمام شده باید من پیغمبر متوجه عالم قدس باشم

برم بالا دیگه تموم شده بعد پیغمبر داخل مسجد خیف شد

 

مسجد تو مکه اونجا هم دوباره همین کلماتی که تو منا گفته بود رو تکرار کرد فرمود

 

 

 

این جوریه و اینطوریه و قصه اینجوریه تا اینجا چهارده نفر از این منافقا خدا لعنت کنه

 

 

 

منافقا رو، منافق تو این جمهوری اسلامی هم منافق داشتیم اول انقلاب چقدر منافق بود الانم هست

 

 

 

زمان پیغمبرم بود بعد پیغمبرم بود هست همیشه هست ، چهارده تا از این منافقا با همدیگه بیرون رفتند از مسجد رفتند مسجدالحرام کنار کعبه خونه خدا

 

 

 

قصه خیلی عجیبه ، نامه‌ ای رو با همدیگه نوشتند با همدیگه عهد کردند که اگر محمد صلی الله علیه و آله و سلم

 

 

 

اگر این آقا از دنیا رفت یا کشته شد ، عه یعنی می‌خواهید بکشیدش بله سر فرصت می‌کشیمش

 

 

 

جلوتر بریم میگم کجا خواستند پیغمبر رو بکشند اگر از دنیا رفت یا کشته شد نذاریم خلافت به اهل بیت برسه

 

 

 

نزاریم خلافت به علی برسه اینها با هم یواشکی همه رو نوشتند عهد کردند

 

نامه را هم یه جا همون دور ورا دفن کردند آیه نازل شد ،

 

ان ابروا امرا

آیا محکم کردند امر خودشون رو آیه داره میگه‌ها خدا داره میگه تو همین قرآن داره میگه

ان یحسبون انا امرا پس اینا اینجا محکم کردن امرخود شون رو با هم چهارده نفری رفتند قول و قرار نامه نوشتند

ما هم محکم می‌کنیم روز غدیر محکم می کنیم کار رو ، ما هم کار خودمون رو بلدیم محکم بکنیم

بعد قرآن میگه که ان یحسبون آیا گمان می‌کنید که انا لا یسمع سرهم

فکر می کنند ما نمی‌شنویم باهم میزند کنار کعبه باهم می بندند نجواهم اینا فکر می کنند نمی شنویم نجوا می کنند

بلکه می‌شنویم رسولان ما از ملائکه نزد اینها هستند می نویسند حرفهای اینها رو کردار و رفتار

آیا اینها رو کارای اینا رو دونه دونه می‌نویسند آیه ش رو بخونم

و رسولنا لدیهم یکتوبون پیغمبر این آیه رو خوندند بعد رخصت دادن این آیه رو همون جا  فرمودند

یالا شتراتون رو بار بزنید بریم مدینه تا اینجا قصه پیغمبر اکرم تو جحفه فرود امدند

جبرائیل نازل شد ؛

یا ایها آلرسول بلغ ما انزل علیک

خدایا مرا ببخش وبیامرز

عاقبت امرمون رو ختم بخیرکن

خدایا رزق و روزی این جمع رو زیاد کن

خدایااین جمع رو مکه و مدینه روزی کن

خدایا زیارت مولا علی روزی این جمع بکن.

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *