بسم الله الرحمن الرحیم
✨️الحمدالله والصلاة والسلام علی سیدنا محمد و آله الطاهرین
💫داستان حضرت موسی علیه السلام
در رابطه با وفات حضرت موسی و هارون علیهم السلام و احوالات حضرت یوشع صحبت خواهیم کرد.
به سند معتبر از امام باقر علیه السلام هست که فرمود
وقتی جناب موسی علیه السلام با خدای عزوجل مناجات کرد گفت خدایا بارالها من به قضا قدر راضیم
منتها یک سوالی دارم آیا تو بزرگ رو می میرونی کودک خردسال رو میزاری ؟
مثلا تعبیر عامیانه اش چجور دلت میاد پدر یه خانواده رو ببری
بچه ها بمونن بلاتکلیف اینا بالاخره خرج دارن خوراک پوشاک زندگی
خب پدر خانواده رفت اینا چیکار کنند حق تعالی فرمود ای موسی
آیا راضی نیستی که روزی ده این بچهها من باشم اینا یتیمن دلی من متکفل احوالات اینا هستم
الم یجدک یتیما فاوی
حضرت موسی فرمود بله خدایا راضیم که فنعم الوکیل و چه وکیلی بهتر از تو
کی بهتر از تو که بخواد اینا رو مثلاً حمایت کنه و چه نیکو کفیلی هستی تو
بالاتر از تو چه کسی میخواد کفالت این کارو انجام بده
در روایتی از امام صادق علیه السلام هست که حضرت موسی یه وقتی به هارون علیه السلام
گفت که با هم بریم کوه طور وقتی روانه شدن وسطهای راه دیدن که اونجا یه خانهای هست
درختی دم در هست تو عمرشون ندیده بودن این مورد رو
تو این مسیری همیشه میومدن و میرفتن یه چنین چیزی ندیده بودن
و روی اون درخت دو تا لباس بود دو تا جامه بود
و در میان اون خونه یه تختی بود حضرت موسی به هارون گفت
جامه های خودت رو بنداز این دو تا جامه رو بپوش بعد داخل این خانه شو برو روی اون تخت بخواب
هارون علیه السلام همین کاری که جناب موسی فرمود رو انجام داد
وقتی رفت روی تخت خوابید حق تعالی قبض روح او رو کرو و خانه رو با درخت و تخت به آسمون برد
خب حضرت موسی علیه السلام خیلی ناراحت شد و گریبان پاره کرد گریبان درید
در حدیث هست که گریبان دریدن برای مردن پدر و برادر میشه
همچنان که جناب موسی برای مردن هارون گریبان خودش رو درید
خب حاصل اینکه حضرت موسی علیه السلام به سمت بنی اسرائیل اومد گفت
که خدا قبض روح هارون کرد و او رو به آسمان برد بنی اسرائیل گفتند که موسی تو دروغ میگی
ببینید عجیب احوالات این قوم عجیب خیلی عجیبه
گفتند تو دروغ میگی تو او رو کشتی به آسمان رفته و خدا قبض روح کرد و این حرفها چیه
تو او رو کشتی برای اینکه دیدی هارون ما رو دوست داره او به ما مهربان
زدی او رو کشتی جناب موسی علیه السلام به درگاه حق تعالی شکایت کرد
که خدایا بارالها اینا به من تهمت می زنند میگن اینطور
خدا به من امر کرد که هارون رو از آسمان بیارن پایین این روی همون تخت تا اینکه این بنی اسرائیل ببینند
آوردند و بنی اسرائیل دیدند و فهمیدن که خودش مرده
تو یه روایتی هست هارون به سخن اومد بر روی تخت و گفت من مرده ام و موسی من رو نکشته
به سند معتبر از امام رضا علیه السلام هست که حضرت موسی بعد از هجران و بعد از داغ هارون به درگاه خدا دست بلند کرد
گفت خدایا برادرم هارون مرد او رو بیامرز خدا به حضرت موسی وحی کرد که ای موسی
اگر می خواستی آمرزش گذشتگان و آیندگان رو همه رو من می آمرزیدم
فقط یه گروه هست که من نمی آمرزم و برای اینها دعا کنی نمی آمرزم
فرمود کشنده حسین بن علی علیهم السلام که اونها رو من خودم از اونها انتقام می کشم
در چند حدیث معتبر و حسن از امام صادق علیه السلام هستش که
وقتی مدت عمر حضرت موسی به آخر رسید ملک الموت اومد گفت صل الله علیک یا کلیم خدا
جناب موسی گفت علیک السلام کیستی تو کی هستی
گفت من ملک الموتم حضرت موسی گفت برای چی اومدی
گفت اومدم قبضه روحت بکنم موسی علیه السلام گفت از کجا شروع می کنی
گفت از دهان تو گفت چجور دلت میاد از دهان من قبضه روح کنی و حال اینکه من با این دهان با خدا حرف زدم
گفت خب پس از دست تو گفت چجور دلت میاد روحشو میگیری در حالی که من با این دستهام تورات رو برداشتم
گفت با پاهات گفت چه جور با اینکه من با این پاها به کوه طور اومدم با خدا مناجات کردم
گفت از چشمات شروع میکنم گفت به این دیدهها من همیشه امید به رحمت پروردگار داشتم
و به رحمت پروردگارم نظر میکردم گفت پس از گوشهای تو
موسی علیه السلام گفت چه جور میخوای از گوشهای من تو قبض روح کنی در حالی که
من با این گوشهام کلام خدا رو شنیدم خدای عزوجل به ملک الموت فرمود که
رهاش کن ملک الموت اومد و خارج شد حضرت موسی بعد از مدتی زنده بود
و تا اینکه روزی یوشع ابن نون رو صدا زد و به او وصیت کرد که
تو هم وصیت کن به بعدی خودت و خداحافظی کرد و حضرت موسی رفت
تو ایام غیبت خودش به مردی رسید که قبری میکند موسی علیه السلام گفت میخوای که تو رو یاری کنم به کندن این قبر کمکت کنم
گفت خدا خیرت بده ممنونت میشم کمکم کن
قبر رو کندن و لحد رو درست کردن اون مرد میخواست بره داخل قبر دراز بکشه و مثلاً قبر رو ارزیابی کنه ببینه چطور هستش
موسی گفتش که نمی خواد تو بری بزار من میرم تو قبر
وارد شد وقتی وارد شد تو قبر دراز کشید اونجا دارد خدای تبارک و تعالی پردهها رو از جلو چشم موسی علیه السلام کنار زد
جایگاه خودش رو تو بهشت دید گفت
خدایا منو ببر از اینجا میخوام برم اونجا ملک الموت همون لحظه اومد روح پاک او رو گرفت و جناب موسی در همون قبر دفن شد و خاک بر روی او ریختند
اون مردی که قبررو میکرد آقا میفرماید ملکی بود در صورت آدم
و دارد منادی از آسمان صدا زد که موسی کلیم خدا مرد
و کدوم زنده هستش که نمیمیره همه میمیرن فرمود به خاطر همین هم هست که قبر حضرت موسی معروف نیست
و بنی اسرائیل موضع قبر اون حضرت رو نمی دونن
از پیغمبر پرسیدن کجاست پیغمبر فرمود نزدیک راه بزرگ نزد تل سرخ
خب زمام امور دست جناب یوشع ابن نون افتاد منتها یه اتفاقاتی اینجا افتاد خیلی عجیب و غریب و نکته آموز
جناب یوشع ابن نون بعد از حضرت موسی گرفتار مشقتها و آزارهایی شد از طرف سه تا پادشاه
دقت کنید پیغمبر فرمود احوالات این امت به مانند احوالات من هستش طابق النعل بالنعل
خب گرفتار آزارهایی شد از طرف سه تا پادشاه جور سه تا پادشاه ظالم
و زمان این سه تا پادشاه تمام شد اینها هلاک شدن بعد از اون امر امر یوشع قوی شد
و جناب یوشع مستقل شد در امر و نهی دو نفر از منافقان قوم موسی خب دقت کنید ببینید
دو نفر از قوم منافق به احوالات کی شبیه دو نفر از منافقان قوم موسی صفرا دختر شعیب که زن حضرت موسی بود رو فریب دادن
با خودشون برداشتن با ۱۰۰ هزار نفر بر یوشع بن نون خروج کردند
و یوشع بر اینها غالب شد و جماعت بسیار از اینها کشته شدند بقیه اینها گریختند
به اذن خدا و صفرا دختر شعیب اسیر شد یوشع بهش گفت در دنیا از تو گذشتم همونجوری که امیرالمومنین به اون زن فرمود که
خب حالا در دنیا من از تو میگذرم حسابمون باشه برای قیامت
فرمود که من باشه برای قیامت و اونجا در قیامت شکایت میکنم از تو به شوهرت حضرت موسی علیه سلام
و عارضم خدمتتون که اینجا صفرا گفت واویلا والله اگر بهشت گواه من باشه من داخل بهشت بشم
اونجا پیغمبر رو ببینم چه خاکی بریزم سرم که بر وصی او من خروج کردم .
🎙جهت دریافت صوت 👇
به کانال میثم ذوالقدر در پیامرسان ایتا مراجعه نمایید.