حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

💫 تاریخ اشرف کائنات حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم

در رابطه با تاریخ نبی مکرم بحث می‌کنیم و خدمت شما بزرگواران در رابطه با سال اول هجرت مطالبی رو عرض کردیم

که اقدامات بسیار مهمی نبی مکرم کردند از جمله ساختن مسجد بود

دیگه ایجاد عقد اخوت بود بین مسلمون‌ها دیگه حالا اینجا بعضی‌ها ازدواج پیامبر با عایشه رو هم ذکر کردند

که حالا من خیلی نمی‌خوام تو این زمینه ورود بکنم ازش عبور می‌کنم

حالا رو چه حسابی بوده رو چه جهتی بوده بیشتر جلب توجه ابوبکر بوده

و قبیله او و اینکه خب یه روابطی بین پیامبر و اون قبیله تحکیم پیدا بکنه

سیاسی بوده این‌ها حالا بحثش بمانه سن عایشه چقدر بوده بمانه

چون بنده که نظرم این نیستش که بعضی از آقایون میارن سنش پایین بوده و اینا

اتفاقاً بنده نظرم اینه که سنشم بالا بوده همون حول و حوش ۳۰ سالش بوده

و خب حالا به هر حال متاسفانه اینجا تاریخ خیلی شفاف نیست خیلی روشن نیست

چیزایی که ما داریم غالباً از اهل تسنن و خب اهل تسنن هم اینا رو خوب نشون ندادند

ما هم خیلی بهش ورود نمی‌کنیم تو این بحث ازش عبور می‌کنیم

خب از اقدامات دیگه‌ای که افتاد صورت گرفت این بود که

حالا بحث غزوه‌ها و سریه‌هایی بود که آقا نبی مکرم داشتند

حالا غزوه چیه سریه چیه

اونهایی که پیغمبر خدا توش شرکت داشت غزوه و اونهایی که پیغمبر توش شرکت نداشت رو می‌گفتند سریه‌

حالا اینجا هم بازم بحث زیاده اختلاف زیاده میگن که ۲۶ یا ۲۷ تا غزوه بوده که تو ۹ تا غزوه خود اون حضرت جنگ کرده

و سریه‌ها ۳۷ تا ۴۰ تا بعضیا من دیدم ۶۶ تا ذکر کردن

حالا این رو مبنا ها مختلف میشه مثلا در واقعیت مختلف نیست توی مبناها مختلف

که حالا منظور از غزوات سفرهایی که رسول خدا همراهی کرده سپاه رو

از مدینه بیرون می‌رفت و سرایا سریه ها اون‌هایی هستش که

نبی مکرم یه عده از مسلمون‌ها حالا اعم از مهاجر یا انصار رد به سویی اعزام می‌کرد و خودش تو مدینه می‌موند

و این غزوه‌ها و این سریه ها تو تاریخ ثبت شده خب خیلی از این‌ها هم جنگ اتفاق نمی‌افتاد

می‌رفتند مثلا تو این سریه ها این مسلمون‌ها حالا ۳۰ تا ۴۰ تا ۵۰ تا شصت ها می‌رفتن ولی خب جنگ اتفاق نمی‌افتاد

حالا بحثی هست بعضی از این آقایان مستشرقین و خاورشناس که اینا تحت تاثیر کشیش‌های مغرض مسیحی هم قرار گرفتن

حرف‌هایی زدن که مثلاً پیامبر سر جنگ داشت سر دعوا داشت

رسید مدینه سریع شروع کرد هی گروه گروه می‌فرستاد می‌رفت سر راه کاروان‌ها و این‌ها

اولاً اینکه شما نفهمیدی قصه چیه اینی که داره اشکال می‌کنه ها

پیامبر چرا گروه گروه می‌فرستاد اینور اونور ته بخاطر جنگ

اگر می خواست جنگ بکنه خب چرا ۳۰ نفر می‌فرستاد

چرا ۶۰ نفر می‌فرستاد حالا من اینا رو میگم دونه دونه

مثلاً یکی از سریه‌ها سریه حمزه بن عبدالمطلب که پیامبر ۳۰ نفر رو فرستاد به همراهی حمزه

یعنی فرمانده این ۳۰ نفر حمزه بودن که این‌ها اومدند رسیدن به یک کاروان

که اون کاروانم ریاستش با ابوجهل بود ۳۰۰ نفر اونا بودند

حمزه ۳۰ نفر اونا ۳۰۰ نفر بودند که داشتند از مکه می‌رفتن سمت شام

یه کاروان تجاری یعنی حمزه و ابوجهل با هم برادرم هستند

دارد اینجا که یه نفر اومد و این‌ها با این دو نفر به نام مجدیه بن عمر که با هر دو تا دسته پیمان صلح بست

وساطت کرد زد و خوردی صورت نگرفت بدون اینکه جنگی برخوردی پیش بیاد از همدیگه جدا شدند

خب حالا خاصیت این سریه چیه؟

حمزه برگشت این ۳۰ نفر برگشتند اون ها هم رفتن دنبال کارشون

شما شنیدی کره شمالی مانور برگزار می‌کنه شنیدی چین میاد دور این کشور هستش که می‌خواد بگیرتش تایوان مانور برگزار می‌کنه

شنیدی ایران مامور برگزار می کنه بعضی اوقات

برای چیه ؟ قدرت نمایی ایجاد رعب و وحشت

وقتی کاروان تجاری ابوجهل داره رد میشه خب می‌بینه که یهو ۳۰ نفر جلو راهش سبز شدن

این خطر براش احساس میشه که بله مسلمون‌ها بیدارند

و ضمن اینکه حالا این بحث دیگه حالا قدرت نمایی اسلامه دیگه

پیغمبر می‌خواد بگه ما مسلمون‌ها هستند و مسلمون‌ها بیدارند

و ضمن اینکه حالا بعضیا میگن پیغمبر خب دستور داشته که مکه رو از لوث منافقین و مشرکین پاک بکنه

این خانه وحی رو برداره پاکسازی بکنه می‌خواد به اینا هشدار بده

که حواستون باشه فکر توطئه یا مثلاً همین بیشتر این مانورا برای چیه

مثلاً ترکیه میگه آقا من مثلاً اینجوری می کنم و ..بعد فرداش می بینی سپاه مانور برگزار می‌کنه

که اگه فکر خیانت تو سرت باشه ما بیچارت می‌کنیم

چون کش ترکیه کشور توریستیه اگه توریست‌ها رو ازش بگیری فلج می‌شه

مثلاً بحث اینکه اینا همه مثلاً از اروپا میاد از کجا میاد از خود این بیچاره‌های عرب‌ها

نمی‌دونم یه عده از خود بیچاره‌های ایران بلند میشن پولشونو خرج می‌کنن میرن ترکیه

یکی از بیشترین درآمدهای ترکیه همینه حالا پیامبر خدا هم این افراد رو می‌فرستاد این اتفاقاً می‌افتاد

اون‌ها هم می‌ترسیدن حتی داریم که بعضی از این سریه ها که بود

با بعضی از قبایل با بعضی از روستاها با بعضی از شهرها اینا که داشتن برمی‌گشتند پیمان می‌بستند

گفتگو می‌کردم می‌گفتن اسلام و فلان و اینا اونا هم قبول می‌کردن و مسلمون می‌شدن

یا پیمان می‌بستند که بر علیه مسلمون‌ها اقدامی کاری نکند

این بحث خیلی مهمه برای جوابگویی به اونایی که میان مثلاً حرفایی می‌زنن

که پیامبر بله هی اینجوری می‌فرستاد مقابل کاروان‌ها و فلان..

سریه دوم سریه عبیدة بن حارث که این این بارم برخورد با کاروان قریش بود

کاروانی که اون سرپرستیش با ابوسفیان بود

که حالا جالب اینجاست که اینا ۶۰ نفرن مسلمونا

ابوسفیان نگهباناش و این‌ها نزدیک ۲۰۰ نفرند که ۲۰۰ نفر این کاروان رو دارند ساپورت می‌کنند اسکورت می‌کنن

که یه وقت اتفاقی نیفته ۶۰ نفر ابوسفیان و تیمشی ۲۰۰ نفر

اینجا نقل می‌کنند که یه تیر پرتاب شد البته ۸۰ نفرم گفتن مسلمونا ۸۰ نفر بودن اونا ۲۰۰نفر

یه تیر پرتاب شد میگن اولین تیری که از سمت مسلمون‌ها سمت دشمن پرتاب شد

از تشکیل حکومت ها قبلشو کاری ندارم تشکیل حکومت بعد از تشکیل حکومت

اولین تیری که پرتاب شد سمت لشکر دشمن توسط سعد بن ابی وقاص

سعد بن ابی وقاص اولین تیر لعنت الله علیه تو اولین تیرو انداختی ولی خودت عاقبت بخیر نشدی

پسرش میشه عمر بن سعد تو کربلا هم میاد پسر پیغمبرو می‌کشه

این تیر انداخت سمت کاروان ابوسفیان حالا ثمره این سفر چی بود

ثمره این سفر مسلمون‌ها که ۸۰ نفر یا ۶۰ نفر بودند این بود که

دو نفر از این مکیا مردم مکه مسلمون شده بودن ولی نمی‌تونستن می‌ترسیدن برن سمت مدینه

اومده بودن با این کاروان بیرون تا چشمشون افتاد به این ۸۰ نفر مسلمون

فرصت رو غنیمت شمردن و از اون کاروان خارج شدن اومدن ملحق شدن به این ۸۰ نفر

اسم اینا یکیشون مقداد بود مقداد بن عمر بن بحرانی

اون یکی عتبت بن غزوان مازنی بود. این دو نفر که مسلمون شده بودند شرایط نبود

از دیدن این ۸۰ نفر خوشحال شدن و خلاصه رو آوردن به سمت مسلمون‌ها و ملحق شدن پیوستند .

خب چند تا همینجوری که انشالله برسیم به جنگ بدر مهمترین قصه هستش

خداوند متعال به شما خیر بده خیر دنیا و آخرت عطا بکنه.

روز سه‌شنبه معمولا سه شنبه‌هامون سه‌شنبه‌های حضرت رقیه‌ایه

دل‌هامونو ببریم در خانه دردانه امام حسین سه ساله آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام

این نازدانه امروز دست ما رو ایشالا بگیره و عنایتی بکنه لطفی بکنه

بالاخره عزیزان اینا صاحب کرمند دیگه اگه اینا کرم نکنن کی می‌خواد کرم بکنه

اگه اینم اگه اینو نخوان التفات بکنن کی باید التفات بکنه

این بزرگواران انشالله امروز مخصوصاً این دختر خانم رسید به شهر شام

بعضیا اینطور گفتن دیگه از پا افتاده شده بود

میگن باب الساعات رو چرا میگن باب الساعات

اون دربی که این خانواده این کاروان وارد شدند این رو چرا میگن باب الساعات

به خاطر اینکه ساعت‌ها این زن و بچه سرپا اونجا وایساده بودن

میگن اگر یه بچه رو ۱۰ دقیقه سرپا نگه داری این بچه پاهاش درد می‌گیره

حالا میگه یا بشینم یا بغلم کنید بعد اینا خب یه چهار پنج تا بچه نبودن که خانوما بغل کنند

تعداد قابل توجهی بودند چند تاشونو بغل بکنن بعد انقدر این بچه‌ها سر پا وایستاده بودن

دیگه رسیدن خرابه دیگه هرکی از یه طرف افتاد

هر کدوم اینا از یه طرف افتاد غش کرد بیهوش شد

یه ساعتی گذشت یه مرتبه دیدن صدای جیغ و فریاد گریه بلند شد

نگاه کردن دیدن یه دختر خانوم بهانه بابا گرفته میگه هی عمه بابای من کجاست

این ابی بابای من کجاست

عمه داره آرامش می‌کنه دخترم بابای تو اینجا نیست

بخواب آرام باش اما هر کاری کرد آرام نشد

طوری گریه کرد اون بچه‌هایی که یه روز سر پا بودند خسته بودن

هر کدوم از یه طرف افتاده بودن همه از خواب بیدار شدن

به گریه این نازدانه همه گریه کردن صدا بلند شد به گوش اون ملعون رسید

اون ملعون گفت من می‌خوام استراحت کنم این‌ها را آرام کنید

گفتن چگونه آرام کنیم گفتند بهانه بابا کرده

گفت خب سر باباشو ببرید براشون سر بریده امام حسین رو آوردن تو طبق

گذاشتن جلو این بچه گفت عمه جان این چیه من گرسنم هست اما غذا نخواستم

این چیه عمه جلوی من

خانم فرمودند عزیزم همونیه که مدت‌هاست تو داری دنبالش می‌گردی

روپوش کنار زدی سر بریده باباست

عمه بیا گم شده پیدا شده

کنج خرابه شب یلدا شده

پای نیزه زخماشو می‌شمردم

با هر کدوم از غصه می‌مردم

خدا کنه یادم نره امشب

بهش بگم چند بار زمین خوردم

روی نیزه چشماشو وا کرد

زمین که خوردم منو نگاه کرد

روی نیزه اشکاشو دیدم

تا رفتم از حال منو صدا کرد

عمه شده غصه فراموش من

عرضم تمام یه جمله

عمه شده غصه فراموش من

گم شده‌ام آمده آغوش من

دیده و دل محو تماشا شده

عمه بیا گم شده پیدا شده

خم شد لباشو روی لب‌های بابا گذاشت حاجت داری گرفتاری بسم الله

یه مرتبه دیدن نازدانه از یه طرف افتاد

سر از یه طرف افتاد

حسین جان حسین جان

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *