حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه سی و هشتم

 

در ادامه فرمایشات خانم حضرت زهرا سلام الله علیها در خطبه فدکیه

می‌رسیم به این عبارت که حضرت می‌فرماید

خداوند متعال حکم قصاص رو برای جلوگیری از خونریزی قرار داد

که خب حالا اشاره دارد به اون آیه‌ای که همتونم بلدید دیگه

یعنی برای شما در قصاص وقتی میگه لکم یعنی این قصاص به نفع شماست

سابقاً یک کسی کسی رو می کشت خانواده مقتول طایفه مقتول

به فکر این می‌افتادن که انتقام بگیرند به هر کدوم از طایفه قاتل رو پیدا می‌کردند

می کشتند خب یک ناامنی یک بی‌ثباتی تو جامعه پیدا می‌شد

اصلاً دیگه نه اینا امنیت داشتن نه اونا امنیت داشتن هیچی دیگه

ولی اینکه خدای تبارک و تعالی یک حکمی صادر کرده اینجوری

خب اینجا یک آرامشی تو جامعه میاد یک آرامش روانی و به نفع شماست

و این که برای شماست چی هست این حیات زندگی کنید آرامش داشته باشید

و اینو صاحبان عقل و اندیشه می‌فهمند نه کسانی که مریضند

یه عده آدمهایی هم پیدا میشن تو همین کشور روزنامه دستشونه

خب شما اون قاتل یه نفرو محو کرد شما هم با قصاص برمی‌داری یه نفرو محو می‌کنی

این چه حکمیه این مریض نفهم نادانه نمی‌فهمه که باشه

می‌نویسه که اینا هیجانی شدن طرف هیجانی شده چیکار کرده

زده کشته مرد حسابی اگه زده بود بچه تورم کشته بود همین حرفو می‌زدی

خب بگیم این هیجانی شد پس دیگه از فردا راه باز میشه دیگه

همه هیجانی میشن اصلا انسان خب یه مدلی خدا خلقش کرده که اجتماعی

برای اینکه جامعه برقرار باشه باید یک حکمی همچین باشه

یک قانونی هم باشه بعد اگر قانونا فقط نوشتاری باشه

بله یه چیزی رو لیست کنیم بچسبونیم رو دیوار این یه عده‌ای سودجو

و منفعت طلب خب میخوان قانون رو دور بزند بعد یک چی میگن الزامی هم داشته باشه دیگه

یک ضمانت اجرایی هم برای این ما بذاریم ضمانت اجرایی چیه

اینه که بیایم تنبیه بزاریم هر کسی که این قانونو دور بزنه

هر کسی که زیر پا بذاره قانون رو باید جریمش بکنیم

و برای اجرای این جرایم و اجرای این حدود ما باید یک قوه چی داشته باشیم

مجریه داشته باشیم اصلا فلسفه تشکیل حکومت هم همین جاست

که چرا حکومت باید تشکیل بشه چرا باید حکومت باشه

به خاطر اینکه اجرا بکنه احکام رو چیکار کنه اجرا بکنه

اصلاً امام زمان علیه السلام میاد بعضی از این حدود به اجرا می‌رسه

اینا همش برای حیات شماست برای جامعه است برای آرامش و

خدمتتون عرض بکنم که امنیت جامعه هستش و یه چیزی که تو ذهنم بود خدمتتون بگم

من خودمو از تو بچگی خب شنیدم شما هم از بچگی شنیدید دیگه

میگه که مرد دزد و زن دزد رو چیکار کنید دست شون رو قطع کنید

خب اینو وقتی از بچگی من می‌شنوم رفته تو کلم

نه نمی گیم دین خشن وااای ببین دستو قطع می کنن ها

این خود این رفته تو کله من که آقا پس حواسم باشه یه وقت یه مالی دیدم

برندارم نرم دزدی برم خب اینجوری میشه اونجوری میشه

ببینید یک یه مانعی درست می‌کنه یه ترمزی درست می‌کنه

خب اگر این ترمزا نباشه من خودم آقا معلمم معلم این بچه‌ها

تو کلاس یه وقتی میگم بچه‌ها گوش کنید مثبت بهتون میدم

منفی بهتون میدم بعد این بچه‌ها اولش نه خب حاج آقا منفی میده

بعد اینا یه خورده ساکت میشن یه روز می‌گذره دو روز می‌گذره

بعد می‌بینن این منفیا همش کشک بعد دیگه نمیتونم کلاس رو کنترل کنم

می بینم که اینطوری بچه رو میگم پاشو برو بیرون بعد میگم اون منفی ها رو بیار حساب کنم

به خاطر این منفی‌هایی که گرفتی باید اینقدر پول بیاری بدی خب

این وقتی می‌بینه اجرا شد اون بچه دیگه هم می بینه اجرا شد

همشون مثل بچه گربه بچه آدم شوخی می‌کنه بچه آدم می‌شینن گوش می‌کنن

و رام رام واقعا یه روزی من می‌بینم

اینا خیلی شلوغ می‌کنن کافیه یکیشون بندازم بیرون

حالا اگر اگر این‌ها رو اجرا بکنند مثلاً طرف بچه میاد میگه مامان مامان

اون رو چرا بردن بالای دار مامانه میگه این آدم کشته

بعد این میره تو کله‌اش که خب پس من فردا آدم چی نکشم

فردا اینجوری نکنم اونجوری نکنم آره این حالا تو کشور ما متاسفانه

اجرای حدود نمی‌دونم یه خورده به خاطر بحث‌های بین‌المللی راه انداختن و اینا

خوب اجرا نمی‌شه آقای احتسابی بود یه ماه رمضون اینجا منبر رفته بود

تعریف می‌کرد می‌گفت تو عربستان یه کسی رو آوردن آقا یهو

همین وسط میدون بساط درست کردن و طرف رو گردنش کشیدن و تبر رو بلند کردن و …

گفتند این خیانت کرده زنا کرده می‌گفت تا چند وقت طرف این صحنه رو دیده بود

مثلاً تو کله‌اش رفته بود تو ذهنش رفته بود وای اگر زنا کنی اینجوریه

آقا ببین خود این بازدارندگی داره دیگه اگر خب ما اینجوری

احکام بعد هرج و مرج میشه فردا دیگه نمیشه جامعه رو کنترل کنید

جامعه دیگه امنیت روانی نداره شما دیگه بچتو نمی‌تونی بفرستی بیرون

همین قصه‌هایی که الان توی خیلی از کشورها هست البته خود اون‌ها هم اجرا می‌کنن

و همین که طرف حبس ابد میدن این چیه ؟؟ این خودش اعمال قانون دیگه

پس اینجا خانم می فرماید خدا برای شما قصاص رو قرار داد

برای اینکه خون‌ها محفوظ وقتی افراد مشاهده می‌کنند

این میشه که ترمز داشته باشند به قول آقا که دیگه از این کارا نکنند

خب خدا ان شاءالله به حق حضرت زهرا سلام الله علیها به شما خیر دنیا و آخرت بده

سه شنبه است دیگه یه توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها بکنیم

دلهامونو ببریم در خانه حضرت رقیه گدای امروز صبح گدای حضرت رقیه باشیم

الحمدلله واقعا تا شبمون کیف می‌کنیم میگیم از صبح ما گدای حضرت رقیه بودیم

الحمدلله نازدانه وقتی که به خرابه شام رسیده بود

حال اوضاعش عجیب و غریب بود عجیب و غریب بود

چشم انتظار کتک خورده سیلی خورده پاها خون آلود

خب می‌دونید دیگه عاشورا پاییز واقع شده بوده

مهر ماه واقع شده و خب اگه ما بخوایم حساب بکنیم این به اسارت رفته باشند دیگه

تقریباً زمستون این‌ها رسیدن به سوریه به شهر شام رسیدند

حتماً می‌دونید که خب به هر حال اونجا هم شب‌ها شب‌های سردی داره

بعد اگر خرابه باشه خرابه دیواری سقفی چیزی درست حسابی نداره

بعد فرش همین الان شماها سریع مشماع می‌کشیدین

اما این خرابه نه فرشی داره نه بخاری داره نه چیزی این بچه‌ها از سر شب که می‌شد بدن‌هاشو می‌لرزید

بعد ظهر که می‌شد آفتاب می‌خورد به این‌ها بعد بدن‌ها مجروح می‌شد

بعد نصف شب خواب بابا دیده بود تا بیدار شد صدا زد عمه عین ابی

بابام کجاست عمه جان هی ساکتش می‌کرد آرامش می‌کرد

اما خب گویا عمه هم به گریه افتاده بود صدای گریه‌ها بود که از خرابه بلند شده بود

یک مرتبه این نامرد از خواب بیدار شد بعضیا میگن خرابه یعنی انقدر..

بله یه خانه‌ای بوده تو همون کاخ یزید که این یه فلسفه‌ای داشته

نگه داشته بودند که عوام فریبی کنند که بگن بله کارهایی اینجوری

این خرابه همون بغل کاخ یزید بوده بغل گوش یزید بوده

صدای گریه که بلند شد این نامرد بیدار شد گفت چه خبره

گفتن بچه‌های حسین بهانه پدر کردن این می‌خواست بخوابه

ببین آدم مست آدم مغرور اینجوریه‌ها گفت خیلی خوب ببرید اینا رو آروم کنید

من عرضم تمام این خانم عمه سادات زینب کبری

هی گفت بابا اینها بچه ان دق می‌کنند گفتن نه امر امر یزید

آوردن گذاشتن تو خرابه این نازدانه تا چشمش افتاد گفت

عمه من که غذا نخواسته بودم چون شب بود چون نمی‌دید و این‌ها

گفت عزیزم همونی که دنبالش می‌گردی تا روپوش رو کنار زد

دید سر بریده باباست سر بریده بابا رو به زحمت بغل گرفت

هرچی می‌خواست از خودش بگه می‌دید وضع بابا بدتر

صدا زد گفت بابا من الذی قطع وریدک بابایی کی رگهای گردنتو بریده…

حسین جان حسین جان

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *