بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه پنجاه و یکم
در رابطه با خطبه فدکیه عرض میکردیم رسیدیم به این کلمات شریفه خانم حضرت زهرا سلام الله علیها
که میفرماید و عرض کردیم که این عبارت برخواسته از اقتباس از چی شده
یه آیه قرآن آیه ۱۰۳ سوره آل عمران که میفرماید اعوذ بالله من الشیطان الرجیم و عتصموا بحبل الله جمیعا
چنگ بزنید به ریسمان الهی همتون و پراکنده نشید و یاد کنید
نعمت خدا رو بر خودتون به یاد بیارید که علیکم اذ کنتم…
که چگونه دشمن یکدیگه بودید و او در میان دلهای شما الفت ایجاد کرد
میگن یه کسی اومد مسجد پیغمبر دید که یه اوسی به یه خزرجی
بعد نماز دست میده میگه تقبل الله اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله
گفتن فلانی تو که هنوز معجزه ندیدی که چرا چی شد گفت کسی که
بتونه دل اینها رو به هم ارتباط بده گره بزنه این بالاترین معجزه است
گفت اینا اصلاً حاضر نبودند ریخت همو ببینن اینا جنگهای
نمیدونم چند صد ساله داشتند با هم از کنار هم رد میشدن بدشون می اومد
چه جوری پیغمبر اومد بین اینها الفت ایجاد کرده که بعد نماز
با هم دست میدن کنار هم میشینن حالا دست میدن از منهها مثال میزنم
اینها کنار هم میشینن چه جوری ممکن اصلا بعد به برکت وجود او
برادر شدید با همدیگه برادر مثلاً خوش آمدی عجیب نیست
این خیلی عجیبه و کنتم …و شما بر لب حفرههای از آتش بودید
خدا شما را از اون نجات داد قبایل عرب همشون با هم دشمن بودن
یعنی یکی باید یکی اتفاق نداشت یکی با یکی برادر نبود اما
به برکت اسلام شما به همدیگه الفت پیدا کردید حالا بعد آمدید و
اینطور دارید بیانصافی می کنید و شما یه ذره وجدان ندارید
این عبارات بعد دوباره تعبیرات ادبی بسیار زیبایی میفرمایند که
حال شما همچون جرعه آبی بود که مردم میتونستن شما رو ببلعن
مردم منظور ابرقدرتها یه لیوان آب جلو شما باشه شما سریع اینو
میخوری کاری نداره که به آب خوردن است حضرت می فرماید
هر کس در شما طمع میکرد میتونست به راحتی بیاد شما رو چیکار کنه
آها قورت تون بده برباید شما رو بدزد شما رو و بعد میفرماید
شما همچون شعله آتشی بودید که شخصی شتابان بخواد این رو بگیره و
زود ببره مثلاً قدیم نبوده دیگه برق باشه و نمیدونم اینجور امکانات باشه
و کبریت باشه و هر کسی تو خونش کبریت برداره بزنه
مثلاً آتیش درست کنه می دیدن یکی آتیش داره فورا می اومدن
این یه تیکه از آتیش رو برمیداشتند بدو بدو میبردن که تو خونشون
هیزم خودشونو روشن کنن حضرت می فرماید شما مثل اون آتیش بودید
هر آینه امکان داشت وسط راهم این آتیش خاموش بشه
که خواد این رو بگیره و زود ببره که دستشم چی نسوزه و آتشم خاموش نشه
تا این اندازه شما سست بودید در معرض خاموش شدن بودید
با این حال زندگی کردید تا به اینجا رسیدید
لگدمال قدمهای دیگران بودیم دیگران منظور کیا هستند ایرانی ها رومیها
لگدمال قدمهای دیگران بودید ، آب نوشیدنی شما از آبشخوری بود که
آلوده به ادرار شتر و گل آلود بود آبی که میخوردید چی بود یه آبی بود که
ادرار شتر بود شتر ادرار کرده اونجا اینم میومدن از اونجا آب میخوردن
وضع شما این بوده بعد میفرماید به پوست و رودههای باقی مونده از
گوسفند کشته شده میگن که خب گوسفند رو سرش رو کی برمیداره
نمیدونم کله گوسفند رو رون گوسفند رو دست دندشو کیا ورمیدارن
پولدارها برمیدارن میخورن دیگه بعد اون روده خشک شده گوسفند میمونه
برای کیا معمولاً میمونه برای فقیرا و برای گرسنگان میان اونا استفاده میکنند دیگه
خانم میخواد بفرماید که شما پوست و روده خشک شده گوسفندان غذاتون بوده
و ناچار بودید از اینها غذا تهیه کنید این وضع زندگی مادی شما بود
از نظر اجتماعی هم در بین مردم ذلیل بودید هیچکس به شما اهمیتی نمیداد
بعد بازم اشاره میکند به همین آیه ۲۶ سوره انفال که خب قبلاً هم عرض کردیم
به خدمت شما که شما مثل اون کبوتری بودید که عقاب بیاد
برداره ببره کی می فهمه هیشکی متوجه نمیشه اصلاً عقابی اومد یک کبوتری رو برد
شمام مثل همون بودید که ایرانی ها و رومی ها هروقت دلشون خواست
می اومدن اینجا میزدن تو سر شما و شما رو می بردن
حالا وضع شما الان شده این بعد هم به آب و نون…
خدا کنه ما شنیدید حالا یاد این افتادم که میگفتن هی شعار میدن شعار میدن
بلکه به قدرت میرسند میرسند به صندلی ریاست میرسن
پشت میز میشینن و اینا دیگه همه چی یادشون میره فراموش میکنن
بابا تو شعار دادی گفتی من درست میکنم چی میکنم
یه آدم نمیدونم گاهی اوقات یهو به
قدرت که میرسه یه جور دیگه میشه
یه طور دیگه میشه مثلاً میگه آقا من اگه امام جماعت فلان مسجد بشم
من میترکونم اونجا رو میترکوم بعد میاد امام جماعت میشه واقعا از یه جهت دیگه می ترکونه
یا از این قصه ها خیلی داریم ها میاد اونجا اون حالا پست و اون سمت اون رو تصاحب میکنه
هیچ کاری هم چی انجام نمیده خبدتو تعهد دادی تو قول دادی
ولی به قدرت رسیدن اینم به قدرت رسیده میگه چی میگه نه
سوره هست میگه طغیان میکنه کی طغیان میکنه اون موقعی که
خودشو بینیاز میبینه بینیاز که میبینه طغیان میکنه
حالا برای اینکه به اون طغیانه نرسه هی مدام باید تذکر داده بشه
این خانم هم دختر اون پیغمبریه که
مدام هی میومد تذکر میداد
که الانم هی باید تذکر به اینا باید داده بشه به خود ما هم خود ما هم
بینیاز از تذکر نیستیم نگیم که بله من نماز میخونم همونام که نماز میخوندن
اومدن دختر پیغمبرو کشتن همونم که نماز میخوندن اومدن کربلا
امام حسین رو کشتن پس اینکه ما نیاز داریم به یک کسی که هی مدام
به ما تذکر بده خودمونو گم نکنیم تو کی هستی تو کی هستی چی میشه آیندت
یه جوری گاهی اوقات زندگی میکنیم که گویا هیچ وقت نخواهیم مرد
هیچ وقت نمیمیریم پناه بر خدا خدا به آبروی محمد و آل محمد عاقبت ما را ختم بخیر بفرماید.
صلی الله علیک یا اباعبدالله
زان تشنگان هنوز به عیوق میرسد
فریاد العطش ز بیابان کربلا
عیوق که میدونید چیه ها تو این منظومه شمسی
دورترین حالا کره دورترین مجموعه هستش میگه
این از کربلا صدای العطششون تا به اونجا میرسید
زان تشنگان هنوز به عیوق میرسد
فریاد العطش ز بیابان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب و می مکید
خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
خاتم یعنی انگشتر بعد خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
سلیمان اینجا منظور امام حسینه یعنی امام حسین که سلیمان کربلا باشه
نگین انگشترش رو به دهان گرفته بود از فرط تشنگی
خب فدای تو بشم یا اباعبدالله اینها شرم نکردند
کردند رو به سوی خیمههای امام حسین علیه السلام
دارد امام حسین وقتی نگاه کرد که دارن به خیمههاش حمله میکنند
صدا زد اگر دین ندارید آزاد مرد باشید جلو چشمم به ناموسم حمله نکنید
اینها نمیدونم اونجا چطور شد اون همه قضاوتی که داشتند برگشتند
جانم فدای اون آقایی بشه که می بینه جلو چشمش به ناموسش حمله کردن
شرمم نکردن اتفاقا وقتی دیدم امیرالمومنین سکوت کرده بدتر هم کردند
وای منو وای منو وای من
میخ در و سینه ی زهرای من
در وسط کوچه تو را می زدن
کاش به جای تو مرا می زدن
زهرا جان زهرا جان



