بسم الله الرحمن الرحیم
■حکمت شماره ۲۷۴
●قال(علیه السّلام): وَ عَزَّی عَن مَیِت مَاتَ لَهُم فَقَالَ علیه السّلام اِنَّ هَذا اَلاَمرَ لَیسَ لَکُم بَدَاَ وَ لا اِلَیکُمُ اِنتَهَی وَ قَد کَانَ صَاحِبُکَم هَذا یُسَافِر فَعدُوهُ فِی بَعضِ اَسفَارِهِ فَآن قَدِمَ عَلَیکُم وَ اِلا قَدِمتُم عَلَیهِ.
●و درود خدا بر او ، فرمود ، (مردمی را در مرگ یکیازخویشاوندانشان چنین تسلیت گفت) مردن از شما آغاز نشده ، و به شما نیز پایان نخواهد یافت. این دوست شما به سفر می رفت ، اکنون پندارید که به یکی از سفرها رفته ، اگر او باز نگردد ، شما به سوی او خواهید رفت.
خب این حکمت امروز حکمت قشنگیه از اون جملات ناب و طلاییه.
حضرت امیر صلوات الله علیه خب بالاخره رسیدگی میکرد به احوالات مردم رسیدگی میکرد به امورات مردم
امام بود شکایت مردم رو رسیدگی میکرد کسی کمک میخواست اون حضرت خودشو حاضر میکرد
امیرالمومنین خیلی پیگیری کارهای مردم رو میکرد
یه وقتی حضرت از کنار گروهی عبور کرد که اینا عزیز از دست داده بودند
نشسته بودم به سوک نشسته بودم به گریه و به آه و زاری و گریه میکردند
حضرت اینطور تسلیت داد
ببینید تسلیت گفتنو یاد بگیریم از اولیا خدا
بالاخره میریم اینور اونور بدونیم یه چه جوری برای مردم مثلاً حرف بزنیم
چه بسا همین کلامی که از زبان مبارک شما جاری میشه
یه آبی باشه رو آتیش اون آرومش کنه
این جملات آروم کننده است این جملات کلیدیه طلاست
ببینید حضرت میفرماید :
ان هذا الامر ببین عزیز از دست دادی
ان هذا الامر لیس لکم بدا
این اتفاقی که برای شما پیش اومده آغازش به شما نبوده
یعنی حالا مثلاً شوهرت مرده اولی که نبوده که
تو اولین کسی نیستی که شوهرت مرده که
تو اولین کسی نیستی که بچهات مرده
تو اولین کسی نیستی که بابات مرده برادرت مرده تو اولیش نیستی
قبل تر از تو ها ، خیلی ها خیلی بچه از دست دادند پدر از دست دادند….
خیلی ها بودند عزیز از دست دادن
این اتفاق با تو شروع نشد درسته،
مثلا آدم اگه گریه میکرد مثلاً اینا برای هابیلش جا داشت چون اولین بود
ولی خب این ادامه پیدا کرد دیگه
الان انقدر آدمها هستند . اولیش تو نبودی
ولا الیکم انتهی
آخریشونم تو نیستی ، قشنگ با زبان نرم همین که امیرالمومنین فرمود ،
خدا رحمت کنه اینجوری آدم تسلیت بگه خب بالاخره اتفاقی که اولیش شما نبودید آخریشم شما نیستید
ولا الیکم انتهی و قد کان صاحبکم هذا یسافر
حضرت فرمود که ، ببین این بابا که از دنیا رفته
این مادر که از دنیا رفته قبلاً سفر میرفت یا نمیرفت ؟
تو فکر کن الانم رفته سفر ، حالا تصور کن رفته یه سفری .
قبلاً میرفتی کربلا یه هفته نبود درسته ، میرفت مکه دو هفته نبود
میرفت دهات یه چند روز نبود ، حالا الانم فکر کن رفت مسافرت
فعدوه فی بعض اسفاره
این رو هم سفری بگیر در نظر بگیر
این مرگ رو هم یه سفری در نظر بگیرید فان قدم علیکم
اگر از سفر برگرده چه بهتر اگر برنگرده
و الا قدمتم علیه
اگه برنگشت تو میری پیشش
ولی خب حالا یه طوری بگی که ما ملحق میشیم بهش
حضرت هم جمع می بنده ، مفرد نمیگه
اگر می گفت قدمه تو هم میری پیشش ، آره ،
ولی میگه قدمتم یعنی همه ما، من تو همه هم میریم ، میریم ملحق میشیم بهش
بعضیا که اصلاً مرگ رو خیلی دوست دارن میگن میریم پیش بابامون
میریم پیش مامانمون میریم پیش فلانی که دوسش داشتیم
خیلی دوست داره ، بعد از مرگ خوششون میاد اینجوری نیستا از مرگ بدشون بیاد
ماهاییم از مرگ بدمون میاد از بس دنیا مون رو آباد کردیم که آخرت وحشت داریم
دنیامون آباد کردیم آخرتمون رو خراب کردیم
طوری که دیگه از آخرت وحشت داریم خیلی میترسیم از آخرت
و حال اینکه این آخرت با مرگ دنیا تموم میشه آخرت آغاز میشه
شروع این آغاز آخرته
و لذا این چند صباح دنیا خیلی باید درست حسابی حرکت بکنیم
و انشالله یه جوری زندگی کنیم که روسفید مثلاً جلو اهل بیت و اینها
یه طوری زندگی نکنیم که انگار حالا هستیم حالا حالا هستیم
بعدم به خیال توبه ، هر کاریم دلمون میخواد.
میگه گویی که به پیری برسم توبه کنم
بسیار جوان مرد و یکی پیر نشد
این مرگه دیگه حالا به هر حال باید خودمونو آماده کنیم
که انشالله در موقع رفتن شرمنده نباشیم شرمنده اهل بیت نباشیم
صلی الله علیک یا اباعبدالله
روز سه شنبه است دلهاتونو ببرم در خانه حضرت رقیه سلام الله علیها
این خانم باب الحوائجه
دستش بازه
انشالله با اون دستان کوچکش گرههای بزرگ ما رو باز میکنه
امان از اون ساعتی که سر بریده امام حسین را تو تشت گذاشتن
وارد خرابه شام کردند
ببین الان نشون میدن دیگه نشون میدن که این حوادث روضههای مجسمه اتفاقایی که تو تلویزیون شما میبینید اینا روضههای مجسمه
آدم قلبش به درد میاد خدا میدونه خوابش نمیبره
وقتی من که اصلاً خیلی از این تصاویرو باز نمیکنم
همینجوری فقط میخونم حالم بد میشه حالم بد میشه
حالا ببینید یک دختر بچهای که پدر از دست داده
اسیر شده تو این سلسله
خب اومده اومده اومده اومده اینجا
تو شهر شام زخم زبان هم شنیده
برای آرام کردن او چیکار کردن
سر بریده باباشو براش ببرن
شما بدتر از این میتونید تصور کنید
و لذا تو اون ساعت تو اون لحظه
وقتی چشمش به سر بریده بابا افتاد دیگه هرچی داشت خرج بابا کرد
صلی الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله
سر و روی پدر را ناز میکرد
برایش عقده دل باز میکرد
صدا زد به قربان سر نورانی تو
بابام
چرا خون ریزد از پیشانی تو
رخ من نیلی از سیلیست ای سر
لبان تو چرا نیلیست ای سر
گفت بابا
مگر چوب جفا بوسیده بابا
که خون بر روی آن خشکیده بابا
تو از چوب جفا داری نشانه
مرا باشد نشان تازیانه
یا الله همین یه جمله و عرضم تمام
رموزش در عالم نشان داد
چو لب را بر لبش بنهاد جان داد
یه وقت دیدن خم شد
لبها رو روی لبهای بابا گذاشت
حسین جان