بسم الله الرحمن الرحیم
?توحید مفضل
✨️جلسه سیزدهم
●نثار آقا حجت ابن الحسن صلواتی بفرستید.
عرض کردیم خدمتتون که امام صادق علیه السلام فرمودند :
ای مفضل نگاه کن ببین چه کسی این دل رو در میان سینه قرار داده
و پنهان کرده این قلب رو . ممکن بود این قلب ظاهر باشه
ولی خدای متعال پنهان کرده و پیراهنی که پرده دل است بر روی اون پوشونده
و دندهها رو بر بالای اون حافظ قرار داده با گوشت و پوست و اینها..
بر روی این دندهها هم خدای متعال گوشت رویانیده تا اینکه از بیرون جراحتی صدمه ای وارد بهش نشه.
حضرت فرمود : چه کسی در حلق دو منفذ قرار داده.
تو حلق ما دو تا لوله هست در واقع یه چهارراهی دیدید توی مثلاً خیابون چهارراه هست
توی گلوی مبارک شما یه چهارراه هست که یک دو راه هست از دهان و مری
یه راهم هست از بینی و نای ، که از نای تنفس صورت میگیره،
از مری اون غذاها و اینها . و شما مثلاً میبینید غذا رو تو دهانتون که میذارید شروع میکنید به جویدن
خود اینجا یه اتفاقاتی خیلی قشنگی میافته سریع غذا خورد میشه بعد له میشه
بعد بزاق دهان پاشیده میشه روش خود اونجا یک هضم اولی صورت میگیره
بعد این زبان بدون اینکه شما اصلاً فکر بکنید چند تا کار انجام میده ،
هی غذاها رو جابجا میکنه از زیر دندونها به این ور اون ور
بعد که غذا یه خورده نرم میشه آماده میشه این غذا رو هول میده به عقب
خود این بلعیدن یه چیز عجیبیه ، شما حسابش رو بکنید مثلاً اگر بلع نباشه این غذا وسط گلو گیر میکنه.
کی این غذا رو حرکت میده به پایین اصلاً فکر کردی تا به حال ؟
به این که چی میشه که غذا اون وسط گیر نمیکنه ، چرا میره پایین،
چه جوری میره پایین ؟ اینا همش وقتی که میخواد بره اون زبان کوچیک خدا قرار داده برات ته حلقت
اون میره می چسبه به دریچه ، به کجا میچسبه گفتید مری یا نای؟
به نای میچسبه نای رو کیپ می کنه که غذا چیزی تو اون نره که موجب هلاکت میشه .
پس ببینید حضرت میفرماید که ؛ چه کسی در حلق دو منفذ قرار داده
تا یکی محل بیرون اومدن صدا و نفس باشه که بهش میگن نای و متصل به مجرای نفس ،
و دیگری متصل به معده و غذا رو به معده میرسونه .
و بر حلقوم سرپوشی قرار داده که موقع غذا خوردن مانع میشه که غذا بپره تو نای .
حضرت فرمودند : چه کسی شش رو بادزن دل قرار داده ،
که پیوسته در حرکت هستش . مدام این داره هی باد میزنه ، که اگر باد نزنه
حضرت فرمود : اون حرارت دل موجب هلاکت آدمی میشه،
آدم رو تلف میکنه ، گرمایی هستی که تو بدن آدم اگه این بادزنه نباشه
اگر این خدا یه کولر گذاشته انگار پیوسته مدام داره باد میزنه .
حضرت فرمودند : چه کسی برای منافذ بول و قاعد بندهایی قرار داده
که در میان کیسهها میباشد تا هر وقت که بخواهند بگشایند و هر وقتی که می خواهند به هم میآورند
تا هر دو تا هر دو فضله دفع شود . و اگر چنین نبود این دو فضله همیشه جاری و متقاطر بودند.
بعد عیش آدمی فاسد میشد ، دیگه ،زهرمار میشد.
قرار بود آدم هی میشینه سریع این اذیت آدم میشه آدمی چقدر از این نعمتها را وصف میتونه بکنه .
اونچه که احصار نمی کنیم نمیگیم بیشتر از اون چیزیه که میگیم
اون چیزی که مردم نمی دونن آقا امام صادق می فرماید بیشتر از اون چیه که مردم میدونند.
حضرت فرمود : چه کسی معده را عضو ی عصبی در نهایت صلابت گردانیده
از برای آنکه طعامهای غلیظ را هضم تواند کرد. ببین این معده همین که تصور غذا میکنه
آدم نشستی تصور یه قورمه سبزی میکنی به متناسب همون قورمه سبزی سریع ترشح میکنه،
به اصطلاح شیره معده میگن ، این اولا اون که کار خودش رو میکنه یه خواصی داره .
بعد که این غذا که وارد معده میشه میگن نزدیک هفت میلیون غده،
غدههایی هستند تو معده که اینها به محض اینکه این غذا میاد تو معده شروع میکنند یه کارهای بسیار پیچیده ی میکنند،
فوق العاده ی میکنند غذاها رو جدا میکنند. چون ببینید تو این بدن شما گوشت غذا میخواد
استخون غذا میخواد، عصب غذا میخواد، پی غذامیخواد،
سلول ها همه شون غذا می خوان، چشم همه اینها غذا میخوان ،
هر کدومم غذای مخصوص خودشون رو میخوان.
این معده باید برای هر کدومشون غذا تهیه بکنه بعد یه خوردش رو معده انجام میده
بعد بقیهش رو کبد انجام میده ، جیگر انجام میده .
حضرت میفرماید : چه کسی معده رو اینجوری قرار داده که این غذای غلیظ رو برداره هضم بکنه ؟
و الا این غذای خشک و جامد که غذای سلولها نمیتونه باشه .
که ما که نمیتونیم غذای خشک و جامد بدیم به سلولها ، بگیم سلولها شما خودتو ن برید بخورید.
ولی ببینید تو چند مرحله انجام میشه.
حضرت میفرماید : و چه کسی جگر ببین معده اینجوری در نهایت صلابت ،
بعد جگر را نرم و نازک گردانیده برای آنکه قبول کند خالص غذای لطیف را تا آنکه در آنجا
هضم دیگر باید لطیفتر از هضم معده مگر خدای قادر .
کی این کارا رو انجام داده جز خدای قادر ، آیا گمان میبری که بی مدبری و مقدر حکیم و علیم چنین کارهایی که گفتم برات ،
انواع حکمتها توش هست مصلحت ها توش هست میشه به عمل بیاد ؟
به گمانت میشه به عمل بیاید؟ کلا و حاشا هیچ وقت متمشی نمیشود
مگر از خدای قادری که عالم به اشیاء هست. خدای داناس به همه این امور پیش از آفریدن اونها و هیچ چیز از قدرت او بیرون نیست .
لا حول و لا قوه الا بالله
و او لطیف و خبیر هستش.
تا همینجا باشه انشالله خدای متعال به آبروی محمد آل محمد به ما قدرت تفکر، قدرت تامل عطا بفرماید.
امروز دلهاتون رو ببرم در خانه دختر سه ساله امام حسین علیه السلام
حضرت رقیه خاتون
خرابه شام ما امروز همه گدا باشیم دیگه
درست گدای این نازدانه امام حسین باشیم این خرابه خرابه ای بوده که خیلی دلخراش بوده
سقف که نداشته روزها آفتاب
سقف داشتهها منتها خیلی نا فرم
یه سقف بوده که مدام هر آینه لزیکی که مثلاً فرو بریزه
یه سقفی که خیلی نیمه کاره س یعنی سقفی به یه معنا سقف درست و حسابی نیست
این خادم هایی که گذاشته بودن نگهبان هایی که گذاشته بودن اینها رومی بودند
دم در خرابه اینا نگاه میکردن میدیدن زن و بچه امام حسین دارن هی جا به جا میشن که این دیوار نریزه
این سقفه نریزه بعد اینها با زبون رومی می گفتن نگاه کنید اینا دارن الان از ترس اینکه این دیوار خراب بشه
این سقف خراب بشه هی پناه میبرند به یه جا دیگه هی دارن جابجا میشن
در حالی که نمیدونن یزید فردا اینها رو همه رو گردن میزنه یا به کنیزی میبره می فروشه
این برای اونها بهتر از اون گردن زدنه که الان مثلاً دیوار خراب بشه روشون
امام سجاد علیه السلام شنیدن اینها رو بعد همهمه می کردن
که دخترا نشنون چه گرسنگی بوده تو خرابه شام
من تو مقتل دیدم که یه مرتبه خانم زینب کبری حالا دیگی بوده یه قابلمه ی بوده چیزی بوده
سریع خانم این رو گذاشتن یه آتیش هم انداختن روش
بعد امام سجاد فرمود عمه جان مگه غذایی هست گفت نه عزیز برادر
خواستم بچهها رو آروم بکنم دیدم بچهها هی دارن شکایت گرسنگی میکنند
گفتم شاید به این بهانه کمتر بگن عمه جان گشنمونه عمه جان گشنمونه
میگه امام سجاد علیه السلام یه مختصر ریگی از رو زمین برداشت ریخت تو این ظرف
به معجزه امام سجاد علیه السلام تبدیل به یه غذای اندکی شد که بچهها بتونن بخورن
اما بعضی از بچهها بودند که اصلاً بهانه ای جز بابا نداشتند
گم شده ای جز بابا نداشتند اون هم نازدانه سه ساله امام حسین علیه السلام بودش
صل الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله
گفت عمه جان من بابام رو میخوام
تا بابام نیاد من آروم نمیگیرم
انقدر بابا گفت انقدر گریه کرد سر بابا به دیدن دختر آمده
همچین که سر وارد خرابه کردن آی اون هایی که رفتید حرم حضرت رقیه شما ناله بزنید
انشالله دوباره پا بده همه این دسته جمع حرم بی بی باشیم
سر رو برداشت تو دامنش قرار داد صدا زد بابا کی من رو یتیمم کرد
بابا کی رگهای گردنت رو بریده
بابا کی محاسنت رو به خون سرت خضاب کرده از این اینجا من میفهمم این سر این گردن
این گلو این رگها مدام خون ازش جاری بوده
حسین جان حسین جان حسین جان