بسم الله الرحمن الرحیم
💫 تاریخ اشرف کائنات حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم
عرض کردیم که در سال هفتم هجری پیامبر اکرم با مسلمانها قلعههای خیبر را فتح کردند
و کار بسیار بسیار صعب و پیچیدهای بود که این با دلاوریها و شجاعتهای امیرالمومنین بود
و این به نام حضرت تمام شد یعنی فتح خیبر این به نام حضرت تمام شد
که ببینید حالا این انقدر اهمیت داره که بعدها سر زبانها هم میافته
و مثلا یه وقتی معاویه رو خدا لعنت کنه به سعد بن وقاص
به سعد وقاص اعتراض میکنه میگه که ببینم تو برای چی به علی ناسزا نمیگی
معاویه به سعد میگه تو چرا فحشش نمیدی که
بعد سعد میگه من هر وقت یاد سه فضیلت از فضائل علی میافتم
آرزو میکنم ای کاش من یکی از اون سه فضیلت رو داشتم
شروع میکنه اون سه تا رو میگه ، میگه ببین معاویه یه وقتی
پیامبر علی رو در مدینه جای خودش قرار داد و خودش رفت جنگ تبوک
به علی گفتش که تو نسبت به من همون منصبی رو داری که هارون نسبت به موسی داره
جز اینکه پس از من پیامبری نخواهد آمد این یه فضیلت علی
خب عرضم خدمتتون که این دومین فضیلت علی که من دوست دارم
یکی از اینا رو داشته باشم اینه که پیامبر روز خیبر فرمود
فردا پرچم رو به دست کسی میدم که خدا و پیامبر او را دوستش دارند
که بعد اینو سعد میگه ها میگه افسران و فرماندهان عالیقدر اسلام
در آرزوی رسیدن به چنین مقامی بودند فردای اون روز پیغمبر علی رو صدا زد
پرچم رو به علی داد و خدا در پرتو جانبازی علی پیروزی بزرگی نصیب مسلمونها کرد
سومین فضیلت علی که من آرزو دارم یکی از اینا رو داشته باشم
میگه که روزی قرار شد پیغمبر با سران نجران مباهله کنه
دست علی رو گرفت آورد جلو ، قرار شد خانواده اش رو بیاره
فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام رو که خانوادهاش بود
دیدیم علی هم داره میاره بعد هی میگه خدایا اینا خانواده منن که علی هم توشون بود
من آرزو داشتم یکی از اینا رو داشته باشم بعد چه جوری من به این آقا فحش بدم چه جوری من به این آقا ناسزا بگم
ببینید حالا غرضم اینه که خود دشمنان و کینه توزان میگن
خیبر برای امیرالمومنین اصلا اگه اون نبود مگه میشد خیبر فتح بشه
بعد ببینید حالا اینجا خیلی بحثها هستش من مثلاً ازش عبور کردم
ولی خب به هر حال مثلاً افرادی که پیغمبر اینها رو مسلمونها میگرفتن از یهودیا
میآوردن اونجا اینا میگفتن بابا شما الکی وقت تلف نکنید
ما انقدر اینجا آذوقه داریم بعد اصلاً قلعههامونم هم نفوذ ناپذیر
انقدر محکمه شما وقتتونو هدر ندید و اگر نبود امیرالمومنین مگه میشد اینا رو فتح کردش
حالا به هر حال عرض کردیم که یکی از کسانی که اینجا اسیر میشه
اسمش صفیه است حالا اینو اشارهای کردیم دختر حیی بن اخطب
با یه خانم دیگه اسیر میشه بلال این دو نفرو از کنار کشتگان یهود عبور میده خدمت پیغمبر میاره
پیغمبر که متوجه میشه سریع از جا بلند میشه عبای خودشو میندازه
ببین هنوز هیچ نسبتی نیست ها ولی همین که پیغمبر متوجه میشه
یه زنی رو دارن از میان کشتگان یهود عبور میدن فورا از جا بلند میشه عبای خودشو میندازه رو سر صفیه
که او رو احترام میکنه برای اینکه چشمش نیفته و برای اینکه مثلاً دیگران نبیننش و اینها
بعد یه محلی رو برای استراحتش مشخص میکنه با لحن حالا نسبتا تند به بلال میگه
مگه مهر و عاطفه از دل تو رحت بر بسته چرا این کارو کردی
که این دو تا زن رو چرا از کنار اجساد عزیزان خودش عبور دادی
خیلی ناراحت میشن پیغمبر میگن آخه این چه کاری بود شما کردید
به همینم اکتفا نمیکنند صفیه رو از میان همه این اسیرها به خودشون اختصاص میدن
و رسماً صفیه رو در ردیف زنان خودشون قرار میدن
از همین طریق اون حالا احساس شکست و اون سرخوردگی
که برای این صفیه درست شد اینو آقا جبران میکنند و
عرض کردیم این زن میاد بعدها در ردیف زنان خوب و وفادار پیغمبر قرار میگیره و
نقد میکنند موقعی که آقا رسول خدا از دنیا داشت میرفت
بیشترین گریهها را صفیه میکرد همین زن یهودی
خب این زن یهودی شوهر داره یا نداره که اسیر میشه
پیغمبر اینو آزادش میکنه بعد به ازدواج خودش در میاره
شوهر بله داره یه کسی هست به نام کنانه بن ربیع
این کنانه بن ربیع شوهر صفیه است زنده هم هستش منتها این یه چیزایی تو دستش بود
وقتی که یهودیهای بن نظیر از مدینه رونده میشن میان خیبر
بعد اونجا یه صندوق تعاونی تشکیل میدن هزینههای جنگ و نمیدونم چی و اینجور چیزا از اونجا ساپورت بشه
این صندوق تو دست همین شوهر صفیه کنانه که بعد این میبره یه جا قایم میکنه
وقتی اوضاع احوال خیته یه جا قایم میکنه یه ثروت عجیبی هم هستش این پولی که دست کنانه هستش
یه جا میبره مخفی میکنه بعد این کنانه یکی از افسران ارشد اسلام را هم از بالای قلعهها سنگ میندازه میکشه
خبر به پیغمبر میرسه که یا رسول الله یه ثروت عظیمی از یهودیا تو دست کنانه ایت
کنانه هم قایم کرده پیغمبر صداش میزنه میگه کنانه این ثروت رو بیا به ما تحویل بده
مثلا ما هم یه تخفیفی میدیم میگه که من هیچ خبری از این ثروت ندارم
که بعد یه نفر بلند میشه میگه من فکر میکنم میدونم حدس میزنم کجا باشه
میگن کجاست میگه احتمالا تو اون خرابه دفنش کرده
چون هی میره تو اون خرابه میاد بیرون هی این میره سر میزنه به اون خرابه
من نگاه کردم دیدم این همش میره اونجا و میاد احتمالاً اونجا دفن کرده
پیغمبر میگه ببین اگه اونجا ما پیدا بکنیم اعدامی ها
قبل از اینکه ما حکم اعدامت رو بدیم خودت بیا بگو
که بعد میگه نه من هیچ اطلاعی ندارم پیغمبر دستور میده
میگه برید حفاری کنید میدن حفاری می کنن می بینند بله اون ثروت عظیم رو این اونجا دفنش کرده پنهانش کرده
که بعد این کنانه رو به خاطر اینکه یکی از افسران رو کشته و به خاطر اینکه اینجا همکاری نکرده
دستور به اعدامش میدن بله این یکی از مطالبی که حالا توی بحث خیبر مطرح میشه
یه مسئله دیگهای که مطرح میشه اینه که پیغمبر دستور میدن
میگن ندا کنند بر هر فرد مسلمانی لازم است که هرچی از غنایم به دست آورده حتی نخ و سوزن
حتی نخ و سوزن رو به بیت المال برگردونه چون خیانت مایه ننگه و
روز رستاخیز آتش بر جانش میشه اگر نخ و سوزنم دستتونه باید بیارید تحویل بدید
خب ببینید انقدر مهم بود ها امانت امانت داری اینکه مثلاً حواسشون باشه به بیت المال
بیت المال رو چپاول نکنند خراب نکنند و انقدر این مسئله مهمه
میگن رد امانت یکی از علائم ایمان خیانت به امانت نشانه نفاقه
لعد حتی دارد یه سربازی از از مسلمان ها که کشته شده بود رو پیدا کردند
مال و اموالشو نگاه کردن دیدن تو مالش یه چیز دزدیه
پیغمبر بر جنازه اون سرباز نماز نخوند بعد وقتی خواستن حرکت کنند یه غلامی مامور بستن کجاوههای پیغمبر بود
همین اومدش حالا چیکار بکنه یهو یه تیر خورد تیری بهش اصابت کرد
و همونجا جون داد جلو پیغمبر و مامورها هرچی نگاه کردن پیدا نکردند
یعنی جستجو فایدهای نداشت همه اونایی که اونجا بودن وقتی دیدن این غلام تیر خورد و جون داد
همه گفتن این بهشتیه بهشت گوارای وجودش پیغمبر فرمود
ولی من با شما هم عقیده نیستم من با شما هم عقیده نیستم تو اینجا
که بهشتی نه من هم عقیده نیستم گفتن آخه یا رسول الله
این سرباز تو بوده غلام تو بوده تو جنگ تیر خورده کشته شده
پیغمبر فرمود به خاطر اینکه عبایی که به دوش او بود از غنائم بود و
او به خیانت این رو برده بود این عبا رو بدون اجازه برده بود
از بیت المال یه عبا برداشته بود بدون اجازه خیانت رستاخیز
همین عبا به صورت آتش احاطه خواهد کرد بعد آقا این خبر رو که پیغمبر داد
یهو یه نفر از یاران پیغمبر بلند شد گفت یا رسول الله من دو بند کفش از غنائم بدون اجازه برداشتم
پیغمبر فرمود برش گردون وگرنه روز رستاخیز همون دوتا بند کفش به صورت آتش پای تو رو میگیره
در پای تو قرار میگیره ببینید بیت المال اگر بدون اجازه برداری اینجوریه
وای به حال این کسانی که بیت المال کشور رو برمیدارند
وای بر حال کسانی که بیت المال مال مسجد مال مدرسه است
مال دولته اینا ایستگاه اتوبوس و اینجور چیزها حالا خودت میدونی دیگه
برداری بدون اجازه روز قیامت اینا میشه آتش پای تو رو خواهد گرفت
خب خدا انشالله به آبروی محمد و آل محمد به ما توفیق بده که
بتونیم نسبت به امانتها خیانت نکنیم. خدا انشالله به همه شما خیر بده
یه جمله هم بگیم امروز صبح بگیم
صلی الله علیک یا اباعبدالله
صلی الله علیک یا اباعبدالله
روز جمعه است دلهاتون رو ببرم در خانه آقا ابوالفضل العباس علمدار کربلا
وقتی که دید برادر در چه حالیه وقتی دید فرزندان برادر در چه حالی هستند
از تشنگی اومد به خیمه برادرش حسین علیه السلام
گفت داداش سینه من عباس تنگی میکنه اجازه بده برم جانمو فدات بکنم
خیلی روضه آقا ابوالفضل خیلی مهمه باب الحسین اگه کسی میخواد به یه نقطه رفیعی برسه
باید از این باب غفلت نکنه از این روز غفلت نکنه
مدام به این روضه توجه بکنه آقا ابوالفضل یه نگاه یه نگاه به من و شماها بکنه هر کدوم من و شماها یه سلمان فارسی میشیم
خدا شاهده این یه نگاه به ما بکنه ما اصلاً آسمانی میشیم
حالا التماس کنيم به چشم ها مون یه قطره اشک انشالله جاری بشه از چشمامون
وقتی رفت سمت میدان دلاوری کرد آب برداشت اما دستاش رو سر همین آب برداشتن از دست داد
دستاش از بدن جدا شد مشک رو به دندانش گرفت
تمام آرزوی او این بود که این مشکها سالم به خیمه ها برسه
اما نوشتن یه وقت دیدن متحیر سرگردان ایستاده و نگاه میکنه
چرا حرکت نمیکنه آخه مشکش دریده شده آب داره روی زمین میره
حسین جان حسین جان