بسم الله الرحمن الرحیم
💫 تاریخ اشرف کائنات حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم
خدمت شما بزرگواران عرض بکنیم که نیروهای اسلام وارد شاهراههای مکه میشوند
پیامبر تمام فرماندهان را احضار میکنه و به اینها گوشزد میکنه میفرماید
تمام تلاش من اینه که فتح مکه بدون بدون خون و خونریزی باشه
و از این جهت از کشتن افراد غیر مزاحم جدا باید خودداری بکنید
ولی ۱۰ نفر به نامهای اکرمت بن ابی جهل حبار بن اسود عبدالله بن سعد بن ابی سرخ مقیاس حبابه لیثی
هویرس عبدالله بن الخطل ثفان بن امیه وحشی قاتل حضرت حمزه
عبدالله ابن زبیری حارث بن تلاتله و ۴ تا زن که هر کدوم از این ده نفر مرتکب قتل و جنایت شدن
و یا آتش افروز جنگهای گذشته بودند هر کجا دستگیر شدند بلافاصله اعدام کنید
این هم جز دستور آقا رسول خدا بود البته این منابع رو هم عرض میکنم
تو سیره ابن هشام این اومده و تاریخ الخمیس
یعنی من به نقلی که از اینها هستش خدمتتون میگم
خب خدمتتون بگم که پیامبر خدا از روی نقطه بلندی حرکت کردن سمت مکه
که حالا میدونید دیگه مکه کوهه همش کوه و از یک بلندی همینجوری میومدن عظمتی شکوهی جلالتی
آقا رسول خدا رو فرا گرفته بود که خب یه عدهای اومدن حالا گفتم
یه عدهای قبول نکردن گفتن که ما وامیستیم مقاومت میکنیم
خیلی هم تعدادشون زیاد نبود که اینها درگیر میشوند حول و حوش ۱۲ ، ۱۳ نفر اینجا کشته میدن
و یه عده ای شونم پا به فرار میذارن متواری میشن پیغمبر دستور داده بود تعقیب نکنید
اگر رفتن بذارید برن که بعد خود ابوسفیانم بازم اینجا نقش داره
در متواری شدن اینها و فریاد میزنه میگه که ای ملت قریش
جان خودتون رو در خطر نندازید جنگ و نبرد در برابر ارتش منظم محمد بیفایده است
فریاد میزنه میگه اسلحههاتونو زمین بزارید برید خونه های خودتون بشینید درارم ببندید
یا برید به مسجد الحرام پناه ببرید که وقتی صدای ابوسفیان میشنون
میگن اینها دیگه اسلحه رو زمین میذارن و میخوام بگم که
ابوسفیان اینجا حرفش موثر بود برای اونها و خب بالاخره فرار کردن
مرعوب شده بوده ترسیده بوده یعنی نه اینکه نقشه داشته باشه ترسیده بوده
پیامبر خدا میرسند به قبر ابوطالب یعنی همین جور که می اومدن سمت مکه
ابتدا میرسند به قبر ابوطالب جناب ابوطالب رحمت الله علیه
اونجا دارد خیمهای بنا میکنند کنار قبر جناب ابوطالب استراحتی میکند
هرچی اصرار میکنند آقا تشریف بیارید منزل ما حضرت قبول نمیکنن
بعد از اینکه کنار قبر عموشون ابوطالبی استراحتی میکنن بلند میشن
حرکت میکنند سمت مسجدالحرام زمام شتر دست محمد بن مسلم است یا مسلمه
که وقتی همینطوری میومدن حضرت از شتر پیاده نمیشند حالا بنا بر یه مصالحی
از شتر پیاده نمیشن همینجوری با شتر میان نزدیک کعبه
حالا رسم اینه که این حجرالاسودو پیاده بشی و مثلاً دست بمالی ببوسی
ولی حضرت این کارم نمیکند همونجوری که سوار شتر هستند با چوب مخصوصی که تو دستشون داشتند
به حجرالاسود فقط اشاره میکنند تکبیر میگن الله اکبر که میگن
یهو تمام این جمعیتی که حالا وارد مکه شدن الان دور گرداگرد آقا رسول خدا هستند
همه یکنواخت یه دست شروع میکنن به تکبیرهای پشت سر هم
بزرگواران این تکبیرها انقدر از روی اعماق وجود بلند میشه که
تمام مکه یک مرتبه یکپارچه فریاد این الله اکبر پر میکنه
گوش مشرکین و منافقین کر میشه از این صدا
همه هم مشرکین رفتن روی نقطههای بلند دارن اینا رو نگاه میکنن
یه طوری میشه که دیگه اصلاً صدا به صدا نمیرسه مثلا یکی میخواد حرف بزنه نمیتونه متوجه بشه
آقا رسول خدا اشاره میکنه که ساکت یه خورده آرومتر
بعد دیگه به اشاره آقا رسول خدا دو مرتبه سکوت همه جای مسجد رو فرا میگیره
نفسها تو سینه حبس پیغمبر میخواد چیکار کنه حضرت مقابل دیدگان همه بلند میشن
یه طواف میکنند چشمشون اصابت میکنه به بتها
بتهایی که آویزون هستند حالا یا نصب هستند روی درب کعبه روی دیوارها
تمام بته حضرت یه بت بزرگی بوده به نام هبل حالا دو سه تا دیگه هم بوده
حضرت میان نزد همین درب کعبه می ایستن با این نیزهای که تو دستشون بوده چنان ضربهای میزنند به این بت هبل ، هبل میشکنه
خود آقا رسول خدا فریاد میزنه میگه قل جا الحق و زهق الباطل.. که فریاد دوباره بلند میشه
و اینها یه شور و شعفی و اینا که بعد اینجا جالبه خدمتتون بگم که
زبیر همین زبیر معروف برای مسخره کردن رو میکنه به ابوسفیان
حالا ابوسفیان اونجا بودش که بوده یا خونش نزدیک بوده فریاد میزنه
میگه ابوسفیان ابوسفیان هبل بت بزرگتون هم شکسته شد که بعد ابوسفیان در کمال ناراحتی و اینها
میگه بابا دست بردار ما ما رو رها کن اگر از هبل کاری ساخته بود سرانجام کار ما این نبود
خدمتتون بگم که کلید درب کعبه دست کی بوده دست عثمان بن طلحه بوده
منصب کلیدداری با او بوده خب پیغمبر بلال را مامور میکنه میگه
به خانه عثمان برو کلید کعبه رو بگیر چرا کلید کعبه رو بگیر چون داخل کعبه
پر از بت عکس تصاویر خاص مثلاً حالا یه سری عکسهایی درست کردن از پیامبران گذشته
و نقاشی کردن و از این حرفا که بعد بلال میاد و میگه کلیدو بده
مادر عثمان بن طلحه میگه بیا پسرم کلیدو نده
بعد میگه مادر اگر من الان کلید رو ندم به زور از من میگیرن
میاد و کلید رو میده دست بلال بلالم میاد کلید رو به آقا رسول خدا تحویل میده
حالا ببینید قبل از اینکه پیامبر وارد کعبه بشه یه کار دیگه هم میکنه
که این توی منابع اومده حتی تو منابع اهل تسنن
که یه سری بت هم هست بالای دیوار کعب است
اینها باید فرو ریخته بشه ولیکن خب باید یه نفر بره بالا دیگه
دارد آقا رسول خدا میگوید به امیرالمومنین میفرماید علی بنشین
تا من بر دوش تو قرار بگیرم بتها رو سرنگون بکنم
امیرالمومنین کنار دیوار کعبه میایسته پیامبر را بر دوش بگیره ولی احساس سنگینی و ضعف میکنه
آقا امیرالمومنین که میخواد پیغمبرو رو دوش خودش قرار بده احساس سنگینی و ضعف میکنه
پیغمبر تا متوجه امیرالمومنین میشن آقا کی میتونه رسول خدا رو دوش بگیره
می فرمایند علی جان تو بنشین تو بیا پایین و من میایستم کنار دیوار
تو پا بر روی دوش من بنه برو بالای دیوار که دارد اینجا آقا رسول خدا تکیه به دیوار کعبه میده
جلو دیدگان همه که بعد مولای متقیان امیرالمومنین علی بن ابیطالب پا بر دوش پیامبر مینهد و میرود بالا
جلو دیدگان شرک کفر دیدگان کینه توزان این بتهایی که اینها میپرستیدند
عشق بهشون میوزیدن همه رو از رو بالای دیوار سر میده پایین
پشت سر هم میشکنه بیخود نیست اینا کینه دارن از امیرالمومنین
آقا امیرالمومنین چشم اینا رو درآورده خب دارد آقا رسول خدا وارد کعبه میشن
اینجا هرچی صور اشباح پیامبران بود همه رو میشورن با آب زمزم
همه رو شستشو میده عکسهایی که رو دیوار کعبه بوده همه رو پاک میکنن از بین میبرن
بتهایی که اونجا بوده همه رو میندازن و خلاصه میشکونن میان دستشونو بر چهارچوبه در میذارن
بعد چهره نورانی آقا رسول خدا رو به مردم کعبه مکه مشرکین
رو به مسلمین خطاب می فرماید الحمدالله…
دارد که آقا رسول خدا این آیه رو می خونند ان الذین..
خدایی که ابلاغ قرآن را بر تو لازم کرد و در راه اون از وطن خود اخراج شدی
همون خدا تو رو به زادگاهت برت میگردونه این آیه رو خوندن
که حکایت از وعده الهی بود که تحقق پیدا کرد
خب یه سکوتی همه مسجد رو فرا گرفته بود دوباره نفسها تو سینه حبس
بعد خب حالا پیامبر میخواد با قریشیا چیکار بکنه
قریشیایی که چندین سال مسلمونها رو شکنجه دادند اذیت کردن
خود مردم مکه قریشیها اینایی که اذیت کردن اینا همش میگفتن حالا الان دستور میده همه ما رو از دم تیغ بگذرونه
جولانی بیخرد نادان تو کجا مثل پیغمبر عمل میکنی تو وارد سوریه شدی
سوار بر اریکه قدرت شدی همینجوری اعدامهای میدانی راه انداختید
کجا تو مثل پیغمبری پیغمبر یه نگاهی کرد به مردم فرمود
ما ذا تقولون ماذا تزلون چه میگید درباره من چگونه فکر میکنید
اینا که خب یه میدونستن آقا رسول خدا کانون رحمت کانون مهربانی
گفتن ما جز خوبی و نیکی درباره تو فکر نمیکنیم
تو رو برادر بزرگوار خودمون میدونیم برادر بزرگوار خودمون میدونیم
پیامبر خدا فرمود که من هم همون جملهای رو که برادرم یوسف به برادران ستمگر خودش گفت میگم
فرمود … همتونو عفو کردم بعد یه نفر یه نفر از فرماندهان پرچم رو دستش گرفته بود
میگفت الیوم یوم الملحمه الیوم… امروز روز انتقام امروز باید خونها ریخته بشه
که بعد پیغمبر دستور داد فرمود علی جان برو اون پرچمو از دست اون فرمانده بگیر
حالا این فرمانده به نقل از بعضی از نقلها گفته شده سعد بن عباده است
سعد بن عباده بزرگ خزرجیان رئیس خزرجیان خیلیها حرف ها
آقا می فرماید علی جان برو اون پرچم از دستمون بگیر
بعد پرچم از دست اون میگیرد فریاد میزند شعار میدهد الیوم یوم المرحمه
امروز روز رحمت امروز روز عفوه که بعد حضرت اینو بگیم دعاتون کنیم
پیغمبر عفو عمومی میده میگه شما مردم هم وطنان بسیار نامناسبی بودید
رسالت من را تکذیب کردید من رو از خونه ام بیرون کردید
در دورترین نقطه که به اونجا پناه برده بودم با من دوباره اومده جنگ کردید
ولی من با این همه جرایم شما رو بخشیدم و بند بندگی رو بردگی رو از پای شما باز کردم
و اعلام میکنم اذهبو .. که بعد حضرت زینب میاد به همین یزید میگه
ای پسر آزاد شده یعتی تو کی هستی مگه تو کسی هستی که
جدم رسول خدا تو رو مادر تو پدرت رو آزاد کرد
شما جز فرزندان اونا هستید خدا لعنت کنه یزید
خب اینم از حالا قصه فتح مکه که بعد موقع اذان میشه
پیغمبر دستور میدهد به بلال که اینو فردا ان شاءالله اگه زنده بودیم عرض میکنیم
صلی الله علیک یا اباعبدالله
صلی الله علیک یا اباعبدالله
صلی الله علیک یا اباعبدالله
امام صادق علیه السلام آقا میفرماید که وقتی لشکریان
در صحرای کربلا سیدالشهدا رو در میان گرفتند آقا امام حسین علیه السلام
وسط لشکر وسط این همه خونخوار اینجا دارد امام صادق میفرماید
۵۰ هزار ملک از آسمان کربلا عبور کردند دیدند که حسین بن علی علیه السلام
یکه و تنها وسط این لشکر افتاده خب پر از جراحت و پر از خون و بدن
بعد اما این ملائکهها ۵۰ هزار نفر چون مامور نبودند عبور کردند رد شدند کاری نکردن
و عبور کردن به سوی آسمان برگشتن وقتی برگشتن از جانب خداوند بر اینها وحی شد
مررتم ابن حبیبی شما از کنار فرزند حبیب من گذشتید و هو یقتل در حالی که او داشت کشته میشد
اما شما کمکش نکردید شما او رو یاری نکردید
بعد خدای عزوجل به اینها خطاب میکنه باید به سوی زمین بروید
بر سر قبر مطهرش ژولیده مویان گرد آلودگان تا روز قیامت ساکن بشید
و اونجا گریه و زاری کنید مویه کنید چی میشه ما هم یه قطره اشک از چشمانمون سرازیر بشه
یه جمله روضه از حرم تا قتل زینب صدا میزد حسین
دست و پا میزد حسین
زینب صدا میزد حسین
زینت دوش نبی روی زمین جای تو نیست خار و خاشاک زمین منزل و ماوای تو نیست
حسین جان حسین جان