حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

✨️الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی سیدنا و نبینا محمد و آله و سلم

?داستان حضرت هود علیه السلام

جناب علی بن ابراهیم رحمه الله روایت می آورند که عاد قبیله و قوم حضرت هود بود.

شهرهای اونها در بادیه‌ ای بوده از شقوق تا اجهفر مسافت شهر چهار منزل بوده

می فرمایند زراعت و درخت خرما بسیار داشتند عمرهای اینها بسیارطولانی بوده در بعضی از روایات به چهار صد سال اشاره شده

قد و قامتی کشیده و بلند داشتند بت می پرستیدند تا اینکه خداوند منان جناب هود رو بر اینها مبعوث کرد

که حضرت هود اینها رو دعوت به اسلام کرد و اینها رو هشدار و بیم داد از بت پرستیدن

نهایت اینکه اینها ابا کردند به حضرت هود ایمان نیاوردند تصمیم بر اذیت و آزار گرفتند

خداوند ذوالجلال هفت سال باران رو از اینها منع کرد قحطی بین اینها بهم رسید

حضرت هود خودشون مشغول زراعت بودند آب می‌کشیدند و کار می کردند.

یه مدتی از این وضعیت سپری شد یه گروهی به در خانه حضرت هود اومدند او روصدا زدند

یکباره دیدند از خانه جناب هود یه پیرزالی بیرون اومد سفید موی و یک چشم

گفت شماها کی هستید در خانه من اومدید گفتند ما ازفلان بلاد اومدیم از راه دوری اومدیم

گفت برای چی اومدید؟ گفتند خشکسالی پدر مارو درآورده ما نون نداریم غذا نداریم

گفت که چی؟ برای چی اومدید اینجا گفتند اومدیم اینجا پیامبر خدا برای ما دعا کنه باران در بلاد ما بباره از این وضعیت رهایی پیدا بکنیم

این زن گستاخ و پررو و بی ادب برگشت گفت اگر دعا هود مستجاب بود برای خودش دعا می‌کرد که زراعتش نسوزه از کم آبی

کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی این حرفهای صد من یه غاز چیه می زنید

هود کجا نفسش حقه که بخواد بر شما دعا کنه برید برید برید

اینا گفتند ای پیرزن تو با این حرفا چیکار داری بگو هود کجاست

گفت فلان جاست میخواید ببینید اینا دست جمع پا شدند به خدمت حضرت هود اومدند

گفتند یا نبی الله به داد ما برس شهرهای ما خشکید باران نمی‌باره از خدای خودت بخواه برای ما باران بفرسته

فراوانی نعمت به ما عطا کنه حضرت‌ هود علیه السلام بپا خواستند و نماز خواندند و برای اینها بعد نماز دعا کردند

دعا که تمام شد به اینها فرمود برگردید که خدا برای شما باران فرستاد و فراوانی نعمت در بلاد شما قرار داد.

گفتند یا رسول الله ای پیغمبر خدا ما یه چیز عجیب دیدیم تو دلمون مونده بگیم این رو به شما

فرمود بگید چی دیدید گفتند آقا ما رفتیم در منزل شما یه پیر زالی اومد بیرون درحالی که یک چشم و سفید موی

حرفهای عجیبی زد اینطوری گفت اینجوری گفت حضرت هود یه لبخندی کرد و فرمود او زن منه همسرمنه خانم منه.

من ازخدا می‌خوام دعا می کنم تا خدا عمر او را طولانی قرار بده عمرش رو زیاد بکنه

گفتند دعا می‌کنی این پیرزن نفرین می‌کرد اینجوری می‌گفت بد شما رو می‌گفت توهین می‌کرد به شما

گفت خدا هیچ مومنی رو نیافریده مگر این که این مومن برای او دشمنی است

که قرار این دشمن این رو تو دنیا اذیت کنه این مومن رو حالا خدا دشمن من رو زن من قرار داده

دشمن من کسی باشه که من مالک اختیاراو باشم بهتره از اینکه کسی باشه که او مالک اختیار من باشه

حالا که زن من دشمن منه این بهتره تا اینکه یکی دیگه باشه که او بخواد بر من سلطه داشته باشه.

حضرت هود علیه السلام در میان قوم خودشون ماندند مردم رو دعوت کردند به سوی خدا

نهی کردند از عبادت بتها می‌فرمود ترک کنید بت پرستی رو خدای یگانه رو بپرستید تا آبادانی در شهرهای شما به هم برسه

خدا باران بر شما بفرسته منتها این قوم ایمان نیاوردند خدابرای اینها فرستاد باد بسیار سرد

از حد تجاوز کننده و مسخرگردانید این باد رو بر اینها هفت شب و هشت روز این باد سرد اینها رو زیر و رو کرد.

در روایتی از امام باقر علیه السلام داریم که خدا هم بادهای رحمت داره هم بادهای عذاب.

اگر بخواد که باد عذاب رو باد رحمت می‌کنه اما باد رحمت رو باد عذاب نمی‌کنه

چون خداوند هیچگاه گروهی رو که اطاعت خدا رو بکنند اطاعتش رو بکنند طاعت اینها رو وبال نمی‌کنه

عذاب نمی کنه مگراینکه اینها ازطاعت برگردند که اون موقع رحمت مبدل به غضب میشه.

فرمودند که خداوند به قوم یونس وقتی ایمان آوردند رحمت کرد بعد از اینکه عذاب رو بر اینها مقدر کرده بود

پس عذاب رو رحمت می‌کنه منتها رحمت رو هیچگاه عذاب نمی‌کنه

مگر اینکه اینها خودشون از طاعت دست بکشند فرمودند ریح عقیم رو بر قوم عاد فرستاد

ریح عقیم چی بوده؟

این یک باد عذابی بوده که هیچ رحمی رو آبستن نمی‌کنه هیچ گیاهی رو به رشد و نمو در نمیاره

این ریح عقیم بادی هست که بیرون می‌آید از زیر زمین هفتم این هیچگاه بیرون نیامده مگر بر قوم عاد

در وقتی که خدا غضب فرمود بر اینها امر کرد خزینه‌داران رو که بیرون کنند از اون به قدر گشادگی انگشتر

باد نافرمانی کرد برخزینه‌داران بیرون آمد به قدر دماغ گاوی از روی خشم بر قوم عاد این خزینه‌ داران فریاد برآوردند

از خداوند خواستند گفتند پروردگارا این باد بر ما طغیان کرد

می‌ترسیم که همه آفریده‌های تو توسط این باد نابودبشن هلاک بشند

خداوند جبرئیل رو فرستاد فرمود که برو برگردان این باد رو بگو بیرون آی همون قدری که مامور نه بیشتر

پس جناب جبرئیل برگشت این باد رو برگردان فرمود همان قدر که مامور شدی بیرون بیا

این رو انشالله در جلسه آینده عرض خواهیم کرد که چه بلایی سر اینها آورد.

 

?جهت دریافت صوت ?

به کانال میثم ذوالقدر در پیام‌رسان ایتا مراجعه نمایید.

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *