بسم الله الرحمن الرحیم
✨️ الحمدالله رب العالمین و الصلاة و السلام علی سیدنا محمد و آله و سلم
? داستان حضرت ابراهیم علیه السلام
در رابطه با مامور شدن جناب ابراهیم صلوات الله علیه به ذبح فرزندش اسماعیل علیه السلام مطلبی چند معروض میداریم .
در کلام الله مجید از سوره صافات داریم که حضرت ابراهیم از خدا درخواست اولاد کرد ولاکن نه هر اولادی
رب هب لی من الصالحین
پروردگارا ببخش به من عطا کن به من از صالحین
فرزندی باشه صالح فبشرناه بغلام حلیم
خدا میفرماید ما مژده دادیم او رو به پسری بردبار که همون اسماعیل باشه
فلما بلغ معه السعی
آمدند مناسک حج را انجام دادند به مشعرالحرام رسیدند
شب رو اونجا خوابید شاد و خرم در خواب دید که پسر خودش رو باید ذبح و قربانی بکنه
والده اسماعیل رو به مکه فرستاد جهت زیارت و طواف
خودش در این خصوص با پسرش مشورت کرده
یا بنی انی اری فی المنام انی اذبحک دیدم تو خواب که تو رو ذبح میکردم
فانظر ماذا تری
فکر کن یه نگاه چی مصلحت میدونی به نظرت چی میاد
این فرزند با سعادت و با کرامت اینجوری به پدر گفت
یا ابت افعل ما تومر
اونچه که امر شدی مامور به اون هستی همون انجام بده
اوج کار اسماعیل اینجاست
ستجدنی ان شاءالله من الصابرین
بابا جان اگر خدا بخوادا اگه خدا بخواد من رو از صبر کنندگان خواهی یافت
در همه اموراتمون اینجوری باشیم بگیم اگه خدا بخواد ما موفق میشیم
اگر خدا نخواد هیچی هیچ اتفاقی
وقتی تسلیم شدن این دو بزرگوار برای امر خدا
فلما اسلما و تله للجبین
سرو کله ابلیس پست پیدا شد به صورت مرد پیری اومد
گفت یا ابراهیم چی میخوای از این پسر چرا اینجوری گرفتیش انداختیش رو زمین گفت میخوام ذبحش کنم
گفت سبحان الله داری یه پسری رو میکشی که به اندازه یه چشم به هم زدن هم خدا رو معصیت نکرده گناه نکرده
پسر به این نازی خوشگلی عین ماه داری میکشیش
گفت خدا من رو به این امر کرده گفت اونی که به تو امر کرده شیطان بوده نه خدا
خدا تورو نهیت میکنه نکن ابراهیم گفت وای بر تو چی داری میگی اون کسی که من رو به این مرتبه رسونده
امر کرده من رو من به همان آواز و سروشی که همیشه به گوشم میرسیده این رو شنیدم
من هیچ شکی ندارم امر خداست گفت به خدا قسم تو رو به این امر نکرده مگر شیطان
ول کن ابلیس بوده به تو گفته جناب ابراهیم گفت والله دیگه با تو حرف نمیزنم شیطان گفت ابراهیم تو پیشوای خلقی امامی
مردم از تو پیروی میکنند اگر تو این کارو بکنی بعد از این مردمم فرزندان خودشون رو میارن بچههای خودشونو میارن اینجا ذبح میکنن
جوابشو نداد رو کرد به اسماعیل همه این دور بزرگوار آماده برای انجام فرمان الهی
گفت بابا جان روی من رو بپوشون دست و پای من رو هم محکم ببند
گفت پسرم هم تو رو ذبح کنم هم دست و پاتو ببندم
والله این دو تا کارو با هم نمیکنم جل درازگوش رو پهن کرد
اسماعیل روی اون خوابون کارد رو بر حلق اسماعیل گذاشت صورت خودش رو هم به آسمان بلند کرد
که نبینه اسماعیل رو کارد رو به قوت تمام کشید جبرئیل پیش از کشیدن کارد رو برگردوند
پشت کارد به جانب حلق شد جناب ابراهیم نگاه کرد دید کارد برگشته اثر نمیکنه
لبه تیز رو به حلق گذاشت تا باز هم خواست بکشه جبرئیل کارد رو برگردون
چندین مرتبه تکرار شد تا اینکه گوسفندی قوچی را از جانب کوه سبیل آورد
گفت این رو به جای اسماعیل ذبح کن و نا دیناه یا ابراهیم
اون خوابی که دیدی درست سر جاش ما به تو جزا میدیم چون تو از نیکوکارانی
ان هذا لهو البلاء المبین
این هم بلای بزرگی بود برای آشکاری بود برای تو
ابلیس پست و لعین که از ابراهیم و اسماعیل قطع امید کرده بود سراغ مادر اسماعیل
به مادر اسماعیل گفت که اون پیرمردی که اونجا بود کی بود
گفت شوهرم گفت اون پسری که همراهش بود چی اون کی بود
گفت اون پسرمه گفت من دیدم اون پیرمرده پسرت رو خوابوند بود کارد رو بر گلوی اون میکشید
گفت دروغ میگی ابراهیم مهربانترین مردمه
حالا میاد پسر خودشو بکشه گفت به حق خدای آسمان و زمین پروردگار این خانه قسم میخورم که خودم دیدم او رو خوابونده بود و کارد رو بر گردن او اراده ذبح داشت
گفت آخه برای چی آخه ابراهیم ذبح کنه شیطان گفت خب ابراهیم دیگه
یه چیزی به نظرش میاد میگه خدا گفته الانم گمان کرده خدا بهش امر کرده میخواد پسرش اسماعیل رو ذبح کنه
مادر اسماعیل چقدر با فهم و باشعور گفت اگر خدا گفته سزاوار اطاعتشو بکنه
بعد تو دلشم افتاد که حتماً ابراهیم داره یه کاری میکنه
مناسک حج رو که انجام داد به سمت منا دوید دستشم گذاشته بود رو سرش می دوید
رسید جای کارد رو بر گلوی پسر دید ترسید و بیمار هم شد
در روایت هست به همون مرض هم به عالم بقا ارتقا کرد
حالا اینکه در ادامه چه اتفاقی میافته و نکاتی از این داستان میماند
این رو جلسه آینده خدمتتون تقدیم میکنیم.
?جهت دریافت صوت ?
به کانال میثم ذوالقدر در پیامرسان ایتا مراجعه نمایید.