بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه بیست و یکم
بحث در رابطه با حدیث معرفت آقا جانمون امیرالمومنین بود
امروز جلسه آخر این حدیث هست الحمدالله
ابتدا خدا را تشکر کنیم که خدای تبارک و تعالی به ما توفیق داد که
سر این سفره بشینیم و خدا میدونه گاهی اوقات خیلی چیزا رو
آدم میخواد بره توش ولی میبینی نمیشه موانع پیش میاد یا توفیقش نیست لیاقتش داده نشده
حالا من از بابت خودم خدای تبارک و تعالی رو سپاس گزارم که این لطف رو در حق ما داشت
که ما بتونیم یه مرتبه این رو حداقل اجمالا همین به صورت معانی و اینها بهش برسیم
و بدونیم که بدونیم چه چیزی هست خب حضرت بعد از اینکه فرمود
خدا یه چیزی به ما داده که از همه اینا بالاتره و اون علم ما به اسم اعظم بود
اسم اعظمی که ما باهاش میتونیم آسمونها رو بشکافیم زمین را بشکافیم
تا عرش بریم بالا مقابل خدای تبارک و تعالی بشینیم و
بعد خدای تبارک و تعالی به همین جهت تمام موجودات رو خوار و ذلیل ما قرار میده همه موجودات رو
در اطاعت ما قرار میده خب حضرت فرمود همه اینا به خاطر همون اسم اعظمی که
خدای تبارک و تعالی ما رو بهش اختصاص داده و با این حال
ما میخوریم غذا میخوریم و میآشامیم و مثل شما در بازارها راه میریم
و نحن عبادالله ما بندگان خدا هستیم منتها کدوم بندگان
بندگانی که گرامی شدند گرامی هستند خب بعد حضرت استناد میکند به
این آیه قرآن که سوره انبیا هست آیه ۲۷ الذین لا یسبقونه بالقول
بندگانی که خیلی خوب این خصوصیت رو دارند در قول و فعل و اینها
از خدا سبقت نمیگیرند لا یسبقونه بالقول وهم بامرهی یعملون
اونها به امر پروردگار عمل میکند سراپا گوشن بنده محض خدا هستند
مطیع خدا هستند حالا بعضیا به این آیه که میرسن کیف میکنن
فکر میکنن اهل بیت رو کشیدن پایین با این آیه ها میگن دیدی گفتیم
بابا خود این بالائه تو چرا اینو میاریش پایین همین آیه که بعد حالا مثلاً
من یه بار این قصه رو داشتم تعریف میکردم یه شیخی
یکی از علما هم پای منبرم نشسته بود که گفتم که یه آقایی اومده بود
گفته بود امام حسن عسگری علیه السلام خداست بعد این بلند شده بود
برای اینکه تحقیق بکنه این بنده خدایی برای اینکه تحقیق بکنه
ببینه واقعاً خداست رفته بود سامرا بعد اونجا دیده بود که اوضاع و احوال خیلی قاراش میشه
گفته بود اگه الان من برم در خونه امام حسن عسکری منو میگیرن میبرن میندازن
تو زندان زمان امام حسن عسکری خیلی خراب بود که بعد میگه
نشسته بودم اینا یهو دیدم امام حسن عسکری دارن میبرنش دربار و
سمت کاخ این خلفای عباسی میگه دیدم حضرت هی این عصا دستشونه
آقا ۲۸ سالش بودهها ولی عصا دستش می گرفت بعد با این عصا
داده میاد هی میزنه زمین میزد تک تک… که آقا اینجوری نمیتونست منو صدا کنه که
میگفت فلانی می گرفتن منو دوباره میبردن می نداختن زندان
میگه که هی دیدم تک تک… اینجوری داریم با عصا میزنه به این سنگا
من بیدار بشم میگه چشامو باز کردم دیدم به دارن میبرنش
بعد میگه اومد بالای سر من همین آیه رو خوند همین آیه رو خوند
که بل عباد المکرمون ما بندگان خدا هستیم الذین لا….
که ما از قول خدا سبقت نمیگیریم و بندهایم دیگه بنده
و همونچه که خدا گفته رو عمل میکنیم حالا ببین این پایین نیستش که
این خودش بالای بالاست کی میتونه بنده گرامی خدا باشه
من یا شما کی میتونه اونهایی که گرامی شدن بعد و جعلنا معصومین
قرار داد خدا ما رو معصومین به ما مقام عصمت داد که اصلاً خطا و اینها
راه نداره در وجود ما نه خطا نه سهو نه گناه کبیره نه گناه صغیره
هیچی حتی مثلا یه چیزایی هست در رابطه با عصمت
وقت نیست ای کاش میشد وقت توسعه پیدا میکرد ما میومدیم کلام مرحوم امام رو میخوندیم
در مورد عصمت بعد اون موقع شما بفهمی عصمت یعنی چی
سید احمد خوانساری رو میگفتم مقام اسم حالا اونو مقام عصمت داره…
حالا به هر حال و جعلنا معصومین… خدا ما رو پاک و پاکیزه قرار داد
و فضلنا علی کثیر من عباد المومنین خدا ما رو فضیلت داد بر همه خلایق
همه بندگان حالا ما چی میگیم ، یکی از چیزهایی که میگن خوبه آدم بخونه
همین هستش حمد خدایی که هدایت کرد ما رو برای اینجا
و ما کنا…علی الکافرین حضرت این آیه را هم خوند فرمود
این حقت یعنی کلمه عذاب بر کافران محقق و قطعی شد
این آیه است بعد حضرت فرمود این کافرین کیا هستند
کافر یعنی کسی که میپوشونه خب حضرت فرمود اونایی که انکار میکنند اونچه که خدا به ما داده
از فضیلت و احسان میگن نه این اینا همش شعر اینا همش خرافاته
اینا همش چیه بابا اهل بیتم یه آدمای معمولی اند مثل ما
اونها حقت کلمة العذاب بر اونها اینجوری شد کلمه عذاب قطعی شد
برای اونهایی که کافره اونایی که اینجوری میگن اهل بیت رو از اون مقام و جایگاه خودش تنزل میدن
یا سلمان و یا جندب آخرین سلمان و جندب دیگه حضرت بهشون مهلت نمیده که اینها بگن
جانم یا امیرالمومنین حضرت میفرماید همه اینایی که من گفتم شناخت من هست به چی به
نورانیت هرکسی که تمسک کنه به این این رشد پیدا کرده
هدایت شده هیچ کسی از شیعیان ما نمیرسه به نهایت بصیرت
مگر اینکه منو اینجوری به نورانیت چی بشناسه پس اگه میخوای
بری بالا بیا اینجا اگر میخوای اوج بگیری اینجا بشینی اینجا رو نگاه کن
هنگامی که کسی منو شناخت به این نورانیت با این بحثهایی که تو
این ۲۱ جلسه امروز جلسه بیست و یکمه با این جلسه با این بحثهایی که
شد و اینا هر کسی منو بشناسه فذا عرفنی بها… این میرسه به نهایت بصیرت
و این فرو میره در دریایی از دانش غوطه ور میشه پس معلومه
ما یک کفی از این یه مشتی از این دریا رو گرفتیم تو دست مون
حالا این دریا چقدر عمیقه ای کاش میشد خدا توفیق میداد
وارد این دریای ژرف میشدیم و به درجه ای از فضل رسیده
و از اسرار الهی این مطلع شده و بر گنجینهای پنهان مطلع شده
خب الحمدالله این بحث حدیث نورانیت رو ما تونستیم توی ۲۱ جلسه ترجمه کنیم و توضیح بدیم
حالا به حول قوه خدا به ثواب این جلسات من اعتقاد دارم
حالا نمیدونم شما هم اعتقاد دارید یا نه کاری ندارم
ولی انقدر ثواب این جلسات امیرالمومنین فوق العاده زیاده
که اگر همین ثوابشو تقسیم بکنم برای جد و آبادمون همه شون از گرفتاری نجات پیدا میکنن
خب حالا ایشالا که خدا توفیق به من بده حالا در نظر دارم که
ایشالا از فردا خطبه فدکیه یا حضرت زهرا سلام الله علیها را شروع کنیم اونم خورده خورده بریم جلو.
صلی الله علیک یا اباعبدالله
صلی الله علیک یا اباعبدالله
این یادگاری روز سه شنبه توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها
انشالله همه اون عزیزانی که تو این مسجد میومدن صبح نمازگزار صبح بودن همشون فیض ببرن
آقای احسانی این حاج حسن آقای ما آقای وذن همشون
شاید اسماشون کامل به ذهنم نیاد همشون انشالله فیض ببرن
همه اون خانوما یه خانمی بود اینجا خانم شیری خدا رحمت کنه
می اومد سالها امروز صبح ما یادش کردیم خیلی این اواخر اومده بود
به ما میگفتش که تو رو خدا منو یاد بکن تو رو خدا خواهش میکرد
دم در میگفت منو یاد کن تو روضهها و اینها حالا یهو یادم اومد
این خانم شیری رو انشالله همشون فیض ببرن همشون با این روضه حضرت رقیه سلام الله علیها
بس که دویدم عقب قافله
پای من از ره شده پر آبله
پدر فدای سر نورانبت
سنگ جفا که زد به پیشانیت
سر بابا رو بغل گرفته کجای عالم شما سراغ دارید یه دختر بچه سر بریده بغلش بزارن
اونم سر بریده پدر هی دست رو پیشانی بابا دست رو موهای بابا میکشه
دلش آرام نمیشه خم شد لبهاشو روی لبهای بریده بابا گذاشت
صدا میزد بابا کی رگای گردنتو بریده
من الذی ایتمنی… بابا کی منو یتیم کرده یه وقت دیدن سر از یه طرف نازدانه ابی عبدالله هم از یه طرف
حسین جان حسین جان



