بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه نهم
بحث در رابطه با حدیث معرفت آقا امیرالمومنین صلوات الله علیه است
حضرت میفرماید که یا سلمان و یا جندب من و رسول خدا یک نور بودیم
که پیغمبر اکرم ، المصطفی شد محمد مصطفی شد و
من وصی مرتضی شدم مورد رضایت او شدم که بعد حضرت میفرماید
پیغمبر ناطق شد گویا شد هی ابلاغ کرد و اینها و من صامت شدم
خاموش شدم و صامت در مقابل کسی که صحبت میکنه ناطق میگن
اون کسی که بعد سکوت کنه و خاموش باشه بهش میگن صامت
میفرماید پیغمبر ناطق شد من صامت شدم حالا شاید
حضرت اشاره داره به ون سکوتی که بعد از پیغمبر کرد و چیزی نگفت
تا اینکه اسلام پرچمش پایین نیاد چون ممکن بود حضرت یه چیزی بگه
اسلام کلا از هم بپاشه این معنی حرف امام خمینی رحمت الله علیه
که یه وقتی اومد صحبت کرد بعداً انقدر ازش سوء استفاده کردن
که امام فرمود امام زمان هم خودشو فدای نظام اسلامی میکنه
اینجا هم امیرالمومنین خودش رو فدای نظام اسلامی کرد دیگه
یعنی سکوتش این خاموش بودنش باعث شد اسلام..
ببینید یه تعبیری آقای جوادی آملی داره خیلی قشنگه
می فرمود که گاهی اوقات آدمی که اسیر میشه دیگه اعترافاتش مورد تکیه نیست
چون اسیر تحت شکنجه و تحت فشار و اینجور چیزها مجبور میشه
اونچه که تو ذهنش نیست تو باورش نیست به زبان بیاره
مثلاً گرفتنش یقش کردن و یالا تو باید اینطوری بگی اینجوری بگی ..
اونم بنا به خواسته اونها عمل میکنه اسیر حرفش همونیه که تو میدان بود قبل از اسارت بود
قبل از اسارت رجزخوانی میکرد و اینها مثلاً میگفت اینطور است آنطور است…
قبل از اسیر شدن خب تفنگ رو گرفته بود شلیک می کرد و اینها
حرفش برای قبل اسارته ایشون میفرمود دین هم یک زمانی به اسارت رفت
کی به اسارت رفت بعد از پیغمبر اکرم علیه و آله و سلم
دین به اسارت نااهلان افتاد و لذا دیگه اون موقع شما می بینید
از دین برداشت شد اون حرف دین نیست این حرف جالبی بود آقای جوادی آملی میزدند
و می فرماید و این هم ناچاره ناگزیر که در هر عصری از اعصار
اینکه یه ناطقی باشه و یه صامتی باشه یا سلمان ای سلمان
پیغمبر منظر شد منذر یعنی چی انذار دهنده هشدار دهنده بیم دهنده و
من هادی او منذر شد من هادی شدم و این به خاطر این همونجوری که
خدا گفته خدا چی گفته فرموده و برای هر قومی هدایتگر هست
و هدایتگر اون قوم آقا امیرالمومنین است و رسول خدا منذر و منم هادی
و هدایت کننده همین الانم همین است قصه امیرالمومنین هادی امت است
اگه دستت رو بزاری تو دست آقا امیرالمومنین حضرت میگیرتت میکشتت بالا
کافی زانو بزنی بیاید شاگردی کنید در خونه آقا امیرالمومنین
انبیا سلف هم همینجوری بودن گذشتگان اینا هر کدومشون
اومدن در خونه آقا امیرالمومنین شاگردی کردند اینا جلوه کردن
این حضرت موسی اون حضرت خضر اون ابراهیم موسی عیسی ابراهیم..
همشون ، آقا امیرالمومنین فرمود من با همه بودم
با اونها در سر و خفا با پیامبر اکرم در ظاهر و علنی
تا صورت پیوند جهان بود علی بود
تا نقش زمین بود و زمان بود علی بود
شاهی که ولی بود و وصی بود علی بود
سلطان سخا و کرم و جود علی بود
آن شیر دلاور که ز بهر طمع نفس
در خان جهان پنجه نیالود علی بود
آن کاشف قرآن خدا در همه قرآن
کردش صفت عصمت و بستوت علی بود
آن عارف سجاد که خاک درش از قدر
از کنگره عرش برافزود علی بود
آن شاه سرافراز که اندر ره اسلام
تا کار نشد راست نیاسود علی بود
آن قلعه گشایی که در قلعه خیبر
بر کند به یک حمله و بگشود علی بود
چندان که در آفاق نظر کردم و دیدم
از روی یقین در همه موجود علی بود
من نگاه کردم دیدم تو همه عالم تو همه موجود از روی یقین دیدم همش علی
این کفر نباشد سخن کفر نه این است
تا هست علی باشد و تا بود علی بود
خدا توفیق بده به آدم ببینه امیرالمومنین رو من اینطور پیغمبر اینجور من اینطور..
و انشالله ما هم یک سلمانی باشیم یه ابوذری باشیم
هر چند نمیشه بعضیا من تعجب میکنم چه جوری میگن
ما میتونیم امیرالمومنین بشیم میگم نگو ما کفش امیرالمومنین هم نمی شیم
قنبر امیرالمومنینم نمیتونیم بشیم گاهی اوقات من فکر میکنما
به نظرم میاد قنبر مقامش از میثمم بالاتر بود
قنبر آقا این بحث خادمی امیرالپومتین یه چیزی
توفیق آدم داشته باشه نوکری امیرالمومنین بکنه مگه کم چیزیه
اصلاً بالاترین سمتها خدمتگزاری به آقا امیرالمومنین
خدا ببین یکی بخواد اینجوری بیاره تو خونه آقا امیرالمومنین بکنتش قنبر
خدایا بارالها توفیق زیارت اون حضرت و معرفت اون حضرت به این جمع عطا بفرما
صلی الله علیک یا اباعبدالله
ابی عبدالله فرمود اگر خدا به من صد تا پسرم بده اسم همشونو علی میزارم
این مروان ظاهرا امام سجاد علیه السلام رو دیده بود
گفته بود اسم شما چیه آقا فرموده بود علی
گفته بود اسم برادرت چیه گفته بود علی بعد عصبانی شده گفته بود
غیر علی اسم دیگهای نبود بابات روتون بزاره که اگه خدا به من صد تا پسرم بده اسم همشون علی میزارم
حالا اون خانواده هایی که اسم پسرهاشون رو علی میزارن اینها به نظرم بهترین کار رو میکنن
یعنی اگر من خدا بهم یه پسر بده بین محمد و علی یکیشون انتخاب کنم
من علی رو انتخاب می کنم چون علی خواری تو چشم دشمنان امیرالمومنین
این اسم بیشتر اونا رو اذیت میکنه تا اسم
محمد خب حالا یه جمله هم روضه بخونم وقتی علی اکبر امام حسین
اومد وسط میدان جنگ اینا چهره علی اکبر سلام الله علیه رو دیدن
اینها گفتن پیغمبر اومده ما پیغمبرو دیدیم پیغمبر همینه
بعد میگن اینجوری بعضیاش شمشیراشونو غلاف کردن گفتن ما به جنگ پیغمبر نمیریم
تا اینکه یه مرتبه دیدن این آقا رجز خوانی کرد گفت انا علی ابن ابیطالب..
اسم علی که اومد اینها از رو کینه و اینها شمشیرها رو کشیدن
و چنان کردن ببینید میگه امام حسین علیه السلام
وقتی چشمش به علی افتاد این بچه رو این جوان رعنا رو تیکه تیکه کرده بودن
ریز ریزش کرده بودند میگه از رو اسب افتاد زمین
بعد ابی عبدالله هر جای این دشت رو نگاه میکرد یه تیکه از وجود علی رو میدید
خب دست یه طرف پا یه طرف خب چه کنه با این بدن
عبا رو گذاشت رو زمین بدن علی اکبر رد تو این عبا جمع کرد بعد صدا زد
جوانان بنی هاشم بیایید
علی را بر در خیمه رسانید
خدا داند که من طاقت ندارم
علی را بر در خیمه رسانم
علی جانم علی جانم علی جان