بسم الله الرحمن الرحیم
? توحید مفضل
✨️جلسه هشتاد و نهم
●نثار آقا امام زمان علیه السلام صلواتی بفرستید.
امام صادق علیه السلام می فرماید :
تأمل کن در اقاقی و ادویه که هر یک را حکیم علیم برای امری آفریده و خاصیتی بخشیده
این ادویه ها رو ببین ، اقاقی جمع چیه؟
گل های گیاهی رو میگن ، این گل های گیاهی رو نگاه کن خدای متعال در هر کدومش یه اثر گذاشته یه خاصیتی داره ،
یکی _ در عروق و اعماق و مفاصل بدن نفوذ میکنه و مواد غلیظه ی سوداوییه و بلغمیه را می کشد و دفع می کند مانند شاه تره ،
و دیگری از گیاهان دارویی بادها رو دفع می کند و دیگری ورم ها و اشباح آن رابه تحلیل می برند.
داروهای گیاهی هر کدوم یه اثری داره . خدا تو این گیاهان دارویی ،
من چند وقته تلویزیون که تماشا می کنم میبینم گیاهان دارویی رو تبلیغ میکنن ،
داروهای سنتی ، مردم رو به این سمت سوق میدن . حالا رو چه جهتی هست رو نمیدونم.
می فرماید : چه کسی خاصیت ها و قوت ها روبه این گیاهان قرار داده؟
به غیر از اون کسی که اینها رو آفریده ؛ برای کی آفریده برای مصلحت عِباد بندگان ،
خدا میدونه این بنده اینجا پیچش شل میشه این رو قرار داده ،
و چه کسی متفطن ساخته مردم را که این منفعت ها در این هست.
خب حالا خدا این رو قرار داده تو این گیاه منم هوشیار قرار داده ، من رو آدم با فکر و شعوری قرار داده ،
آگاه کرده گفته برو این خاصیت تو این گیاه هست.
میشد اینجوری باشه که خاصیته تو گیاه باشه ولی من آگاه بهش نباشم.
هم خاصیت تو گیاه قرار داده هم من و آگاه کرده که این منفعت تو اون هست ؛
چه کسی می تونه به مردم اطلاع بده ؟ به این منافع ، به غیر از همون خدای علیم ،
اگر یه کسی بگه بابا این حرفا چیه خب آدم عقل داره با تجربه به اینجا رسیده به این خواص رسیده ،
آقا می فرماید : حیوانات چهارپایان چی؟
اونا چطور آگاه شدن متفطن شدن؟
به این خاصیت که در گیاه هست میرن میخورن و استفاده می کنن خیلی از حیوونا مشکل پیدا میکنن ،
عقل ندارن که میرن و استفاده میکنن ، حضرت مثال میزنه :
چنانچه بعضی از درندگان جراحت های خودشون رو به این گیاهان مداوا میکنن ،
مثلا دعوا کرده به یه پلنگ دیگه زخمی شده میره پاش رو میزاره توی اون داروی گیاهی از بعضی ها از اقاقی استفاده میکنن تا خوب بشن.
بعضی از پرنده ها یه قبضی تو طبعشون درست بشه میان با آب دریا خودشون رو مداوا میکنن،
اگه یه دفه طبعشون بهم بریزه میان با آب دریا خودشون رو مداوا میکنن.
حضرت می فرماید : و امثال اینها زیاد است. شاید شک کنیم منفعت این گیاه فراوان که در دشت ها می روید
در مکانی چند که اُنسی و اَنیسی بهم نمی رسد و گمان کنی زیادتی است و احتیاجی به آن نیست.
شاید کسی بگه این همه گیاهان بیابونی اینجور چیزا اما دیگه خیلی ضرورت نداشت ،
تو دشت نرفتی تو هامون نرفتی آقا پُر از اینها بلکه اینها غذای وحشیان است.
دانه هاش علف پرندگانه و چوب و شاخه های اینا هیزم مسافران است.
همچنین شهری ها میان ، ببین اروپا چه خبره دنبال هیزم می گردن ، جالب اینه که تو فروشگاهاشون چوب گذاشتن واسه فروش؛
خدا دماغ مُتکبّرین رو به خاک میماله ، هر چند این بلاها ما رو هم تهدید می کنه.
پناه برخدا ، لذا دعا کنید خدا باران رحمتش رو بر ما نازل کنه .
حضرت می فرماید : که خیلی از این گیاهان رو ازش کاغذ درست می کنند و خیلی از اینها رو حصیر درست می کنند.
چند جمله ذکر مصیبت و عرض توسل و دعا باشه
امروز صدا میزنیم یا ابا عبدالله حسین جان
ما هرچند از تو دوریم اما بالاخره به دل سخن میگیم
با دل راه ها نزدیکه با دل بُعد سفر برداشته میشه یا ابا عبدالله واقعا همین الان عزیزان اگه اراده کنید کربلا هستین
اگه بخوایین حرم آقا امام حسین علیه السلام هستید یا اباعبدالله
بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا
بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا
شنیدم یکی از این مسجدی ها رفت مشهد خوشحال شدم شاید امید نداشت بره مشهد منتها امام رضا علیه السلام طلبیدش
امروز صبح بگیم یا حسین ما از پا افتاده ایم نظر رحمتی بکن
تشنه ی آب فراتم ای اجل مهلت بده
تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا
یاد اون روزی که قبر آقا رو بغل بگیریم و فریاد بزنیم حسین جان حسین جان بگیم
همین الان زائر کربلاییم اگه دلت اونجا باشه
امام حسین ما هم که دیدید و شنیدید اینقدر کریم
هیچ فرقی نمی زاره بین تو و علی اکبرش اگه اومده باشی همونطور که امام حسین خم شد صورت رو صورت علی اکبر گذاشت
ان شاءالله دم جون دادن یه آقایی بکنه ما که لیاقت نداریم
یه صورتی رو صورت ما هم بزاره این از امام حسین بعید نیست
اون غلام سیاه اومد جلو گفت یا اباعبدالله چون بدنم بوی بد میده میگی نرم
چون روی من سیاه میگی نرم
چون اصل و نسب خوبی ندارم میگی نرم اینقدر گفت تا امام حسین نشست رو زمین غلام رو بغل گرفت گفت
با من اینطور حرف نزن اینطوری نیست که تو میگی
وقتی غلام راه افتاد سمت لشکر عمر سعد میگن قدش دو تا شده بود
صورتش سیاه موهای سر و ریشش سفید شده بود بعد عمرسعد گفتش
کسی به جنگ این غلام نره گفتن پس چیکار کنیم
گفت از همین راه دور چند تا سنگ بندازید میفته رو زمین کارش تموم میشه
همچین که سنگبارانش کردن این غلام سیاه افتاد روی زمین
هر کی میفتاد رو زمین آقا رو صدا میزد اما این غلام سیاه گفت من ناقابل کجا و حسین کجا دامن پر مهر حسین کجا وسر من نالایق کجا
اما همین که داشت نفس آخر ازش می رفت دید یکی سرش رو به آغوش گرفت
چشم باز کرد دید ارباب دو عالم حسین
صل الله و علیک یا مظلوم یا ابا عبدالله
امام حسین اینجا دیدن خم شده صورت رو صورت این غلام گذاشت صدا زد
خدا یا صورتش رو سفید کن خدا یا او رو خوشبو کن، او رو با اولیاء ت محشور کن
حسین جان حسین جان