بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
جلسه پنجاه
در رابطه با خطبه ی فدکیه رسیدیم به این عبارات که خانم حضرت زهرا سلام الله علیها
یک فهرستی از خدمات رسول خدا رو بیان میکند. اینم عرض کردیم که
چرا خانم اینها رو بیان میکنه ، بخاطر اینکه آدمی نوعاَ فراموش میکنه
خیلی هم زود یادش میره و لذا از این باب که باید تذکّر داده بشه
که اینها به خودشون بیان اونم چه پیغمبری پیغمبری که فرمود:
هیچ پیغمبری مثل من اذیت نشد حالا بازم خدماتی که پیامبر اکرم کرده
حضرت زهرا سلام الله علیها می فرمايد اینم می بینیم برخاسته از آیات الهی هست
اون کلمات خانم رو می تونیم بگیم اقتباس شده از آیات ۲۴ و ۲۵ سوره ی انفال
حالا تو قرآن می فرماید: ای کسانی که ايمان آوردید صحبت در مورد اهل ایمان هست
کفار و مشرکین که نمیگه به اهل ایمان داره میگه به مؤمن داره میگه
وقتی که شما رو صداتون میکنه دعوتتون میکنه شما اجابت کنید
معلوم میشه مؤمن باشه پیغمبر صداش بزنه ولی اجابت نکنه خدا داره میگه
بابا وقتی صداتون میزنه جواب بدید یعنی میشه پیغمبر مؤمن رو دعوت بکنه
می فرماید اگه با رسول الله مخالفت بکنید به فتنه ای عظیم مبتلا خواهید شد
دوباره می فرماید: یاد کنید اون موقعی که شما خیلی کم بودید اصلاَ به حساب نمی آمدید
مستضعف بودید می ترسیدید شما این کلمات خانم رو میخواییم بگیم اقتباس شده از چی؟
از همین کلمات، شما می ترسیدید یک گروهی از مردم بیان شما رو در بر بگیرند
هر استفاده ای که میخوان ازشما بکنن مُجملا عرض می کنم مردم اونجا تو یک نقطه ای قرار گرفته بودند رومی ها هر کاری
میخواستن بکنن میکردن با اینا ایرانی ها هر کاری میخواستن بکنن میکردن با اينا
مثل کبوتری هست در مقابل عقاب، عقابه میاد چیکار میکنه برمیداره میبره کبوتر می ترسه
آقا اگه عقاب اومد کبوتر رو چنگ انداخت برد کی می فهمه به کجا بر می خوره
این رومی ها برمی داشتن میبردن ایرانی ها دوست داشتن احاطه پیدا میکردن
اینا برمی داشتن می بردن خدا می فرماید: شما می ترسیدید که مردم شما رو بربایند
مردم منظور کیا هستن؟ ابرقدرت های اون موقع اینقد بدبخت بودید ذلیل بودید
شما چیکار می تونستید بکنید؟ هیچ کاری نمی تونستید بکنید
خدا به شما پناه داد وشما رو یاری کرد خدا از طیبات روزیتون کرد
شاید شما آدم بشید تشکر کنید حالا که رسیدید به یه قدرت، بابا خیلی حرفه همون عربی که
ایرانی ها می زدن تو سرشون رومی ها میزدن تو سرشون شدن آدم ابرقدرت شدند
ایران رو گرفتن روم رو گرفتن همش به برکت به برکت اسلام بود به برکت پدرمن بود
من دختر همون پیغمبرم حالا من کلمات خانم رو میزارم کنار کلمات قران ببینید چقد زیباست
تا اینکه اجتماع کفار و مشرکین که با هم ائتلاف کرده بودند جنگی مثل جنگ احزاب راه انداختن از هم پراکنده شد
شکست خورد همشون پا به فرار گذاشتن این عبارت خیلی ادیبانه هست
خیلی زیباست می فرماید: شب رو به پرده ی تاریک سیاهی خانم تشبیه میکنه
می فرماید دریده شد از شکافتن اون سپیده صبح ظاهر شد یعنی میخواد وضع اونا رو بگه
میگه شما مثل شب تاریک سیاه بود این رفت و صبح شد بعد اوایل بعثت پیغمبر
برای مسلمونا یه دوره ای خیلی تیره و تار بود بر مردم اونجا سخت می گذشت
خدا لطف کرد و پرده شب رو درید و صبح امید آمد تا اون زمان حق به خوبی آشکار نبود
تلاش رسول خدا زمینه ای فراهم کرد که چی شد حق آشکار بشه کسیکه سردمدار دین بود
به سخن آمد کی یعنی؟ رسول خدا انگار که قبل از این حرفی برای گفتن نداشت
چون کسی توجه نمی کرد آرام آرام که سپیده آمد؛ شیاطین اون زمان که زعیم دین
به نطق بیاد چنان بلبله می کردن که نمی گذاشتن حرف حق به گوش کسی برسه
این شقاشق جمع شقشقه س خطبه ای هم داریم تو نهجالبلاغه خطبه شقشقیه میگن
شتر وقتی غضب میکنه شتر وقتی مست میشه از سرغضب و مستی یه تیکه گوشتی از
دهانش بیرون میاد یه مدتی بَل بَل میکنه این گوشت تا مدتی کنار دهانش حرکت می کنه
تا اینکه این شیر از غضب میفته آروم آروم که غضب میره همون گوشت رو فرو میده
داخل شکمش این رو اسمش رو گذاشتن بَلبله یه لحظه میاد و برمی گرده میره پایین
جملاتی امیرالمومنین داشتن میگفتن بعد یهو یه نفر پرید وسط خدا لعنتش کنه
بعدا گفتن یاامیرالمومنین ادامه بده فرمود نه دیگه یه لحظه اومد و رفت
این اصطلاح از اونجاست این بلبله شیطان یه کمی فرو کش کرد و لال شد
و سخنگوی دین شروع کرد به سخن کردن یعنی شما تو یه چنین دورانی بودید
ما چجوری بگیم حضرت کفر و عناد رو تشبیه میکنه به گره هایی در کار پدید میاد
نمیزاره کار روال خودش رو پیدا بکنه گویا به کار پیغمبر ره افتاده بود باز نمی شد
مدتی اینجوری بود تا کم کم این گره ها ی کفر باز شد نفوذی های نفاق که وارد صفوف
مسلمانان شده بودند مثل عبدالله ابن زبیر ها و کی و کی اینها بیرون ریخته شد
گوینده های شیطان لال شدن و سخنگوی اسلام گویا شد کم کم دعوت پیغمبر به گوش شما رسید
باور کردید عده ی شما چقد بود؟ در میان گروه اندکی که از ضعف جمسانی همیشه رنگ پریده
بودند شکم هاشون به پشتشون چسبیده بود اینها مسلمانان مخلصی شدند
بازم همین برخاسته از چیه؟ یکی ازآیات الهی است سوره ی آل عمران
آن شاءالله جلسه ی بعد خدمتتون عرض می کنم چقدر زیبا خانم وضع قبل اینا رو مطرح می کند
یعنی بدبخت ها بیچاره ها کی بودید چی بودید حالا میگموعبارت بعدی عجیب غریبه
که چی می خوردید چی می پوشیدید اینا رو مطرح میکنه
حالا که شدید این جفتک می اندازید لگد می زنید آتیش میارید
عزیزترین کَس آقا رو می کشید و اِبایی هم ندارید کک تون هم نمیگزه
به یه معنایی خاک بر سرتون که حال شماست خدا لعنت کنه سقیفه ای ها رو چقد خون به دل امیرالمومنین شد
چقدر خون به دل حضرت زهرا شد چه بگیم بخدا زبان قاصر که این اوج سیاهی رو بگه
اوج نکبت رو بگه این نکبتش جهان رو پر کرده همین الان نکبت ایناس که جهان رو اینطور
می بینید و الاّ یهود کجا جرأت میکرد که بیاد هشتاد هزار آدم بکشه مسلمون بکشه.
یهودی ها رو امیرالمومنین قلع و قمع کرده بود بیچارشون کرده بود
یهود قدرت پیدا بکنه هر جا دلش خواست رو لگد مال کنه نابود بکنه
کجا جرأت می کرد اینا همش نکبتی هست که اونا گذاشتن لعنت خدا بر اون ها
که اسلام رو به انحراف کشوندند خب خدا انشاءالله به آبروی محمد و آل محمد این جلسات رو رونق بده و برکت بدهد.
صلّی اللّه علیک یا ابا عبدالله
صلّی اللّه علیک یاابادعبدالله
صلّی اللّه علیک یا ابا عبداللّه
ببین چقد سیاهی بالا میره اوج میگیره تاریکی چقد اوج می گیره که میاد بچه ی شیرخواره
رو که تو هیچ دینی هیچ آئینی مکتبی مگر مکتب یهودی ها که بچه ای که شیرخواره س
اصلا همه قبول دارن همه ترحم میکنن همه دلشون میسوزه که تیر بزنن به گلوش جلو کی؟
می دونید خانمها آقایون من خودم اینجوری هستم گاهی اوقات دلم به مادر اون بچه می سوزه
مثلا می بینم بچه ای گریه میکنه بیشتراز اینکه دلم برای اون بچه بسوزه
دلم برای حال اون مادر میسوزه میگم مادر داره اذیت میشه یه آقایی قشنگ می گفت
اینکه شنیدید پیغمبر تو نماز جماعت صدای گریه ی بچه ای رو شنید سریع پیغمبر نمازش رو
تموم کرد و مستحبات رو نگفت نماز رو خلاصه کرد گفتن یا رسول الله چرا اینجوری نماز خوندید؟ گفت مگه صدای بچه رو نشنیدید یکی می گفت پیغمبر در واقع مراعات حال مادر
اون بچه رو می کرد که اون مادر یهو آشفته میشه یهو بهم می ریزه
از صدای گریه ی بچه ش، نگران میشه پیغمبر مراعات حال اون مادر رو می کرد
بهرحال کاری ندارم این خانم رفت کنار گهواره ی بچه ش نشست سریعا آقا بچه رو برگردونش
خب این انتظار او چقدر سخت گذشت و بد تمام شد یه وقت صدا بزنه خانم دیگه منتظر نباش
علیاصغر دیگه بر نمی گرده صدا زدن گمونم شیرخواره قربونی شده
خودم دیدم دست بابا خونی شده
عباشو طوری رو اصغر کشیده
گمونم خیلی خجالت کشیده
حسین جان حسین جان



