بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه بیستم
بحث در رابطه با حدیث معرفت آقا جانمون امیرالمومنین هست به نورانیت
خب رسیدیم به اینجا که حضرت میفرماید
و نحن اذا شئنا شاء الله وقتی ما چیزی رو بخوایم خدا هم اونو میخواد
این چطوری میشود ، اراده خدا و اراده اهل بیت… اصلاً اهل بیت چیزی رو اختیار نمیکنند
غیر از اون چیزی که خدا میخواد پس هر وقت چیزی رو اختیار کردند خدا هم همون اختیار میکنه
منتها چیزی که هست اینه که اونا چیزی نمیخوان جز خواست خدا را
اگه بخوان خدا میخواد چون چیزی را نمیخوان جز خاص خدا رو
موقعی که هنگامی که ما چیزی بدمون بیاد خدا هم بدش میاد
خدا از چیزی که ما بدمون بیاد خدا هم بدش میاد الویل …
وای همه وای حالا بعضیا میگن اینجا ویل یه چاهی تو جهنم
منظور از ویل اونه اینجام که میگه ویلن للمصلین ، ویل بر نمازگزاران
اون نمازگزارانی که اینجوری هستن و اینطوری هستند ویل رو بعضی ها
میگن یه چاهی خیلی عمیق و توش مارهای فلان هست و عقربهای اونجوری هست و …
اونجا میگن اون چاه برای اونا برای اونا حالا اینجا هم میشه اونو گرفت
لمن ویل همه ویل برای کی؟ وای و همه وای برای اون کسی که
فضل ما رو این فضیلت ما رو انکار بکنه و بگه که نه این حرفا نیستش
و این خصوصیت ما رو و ما اعطا الله ربنا و اونچه که خدا به ما عطا کرده رو انکار بکنه
چرا وای بر اونا؟ هر کسی چیزی از اون چیزایی که خدا به ما عطا کرده رو انکار بکنه
مثل این میمونه که قدرت خدا رو انکار کرده مگه چه بعدی داره
که خدا این رو مثلاً به اهل بیت داده بشه این فضیلت و این خصوصیت و این جایگاه رو به اهل بیت عطا کرده باشه
چه بعدی داره یه وقت حضرت داشتن عبور میکردن و اینها
یه کسی همین استبعات کرد گفت چطور میشه چه جوری میشه مگه میشه
بعد اونجا دارد حضرت فرمودند آیا برای خدا میتونه علم این مثلاً آب فرات که چقدر هست مثلاً اینها
چه جوری هست و فلان هست به یه پشه بده طرف گفت بله آقا
خدا میتونه این علم رو به یه پشه بده بعد حضرت فرمودند ما پیش خدا
بزرگتر و مقربتر و عزیزتر و بالاتر از یه پشه نیستیم
خب پس اگر یه کسی اومد و انکار کرد آنچه که خدا به امیرالمومنین داده
گویا پس قدرت خدا رو انکار کرده حالا یا مثلاً خدا بیامرزه آشیخ جواد کربلایی
من یادمه ایشون برای اینجا این مثالو میزد میگفت مثلاً
من یه نمایندهای میفرستم میگم این نماینده تام الاختیار منه
این اصلاً خود منه بعد میفرستم یه جایی پیش شما میفرستم بعد
شما میای میگی این کیه دیگه یه سیلی هم میزنی تو صورتش و یه لگدم میزنی و با توک پا میندازی بیرون
در واقع مثل این میمونه که خود منو چیکار کردی انکار کردی خود منو زدی
اون نماینده من بود اون تام الاختیار من بود اون کسی بود که
من همه اختیار بهش داده بود پس تو در واقع اونو نزدی منو زدی
خب کسی که انکار بکند اون چیزهایی که خدا به ما عطا کرده
گویا قدرت خدا را انکار کرده و گویا که اراده خدا و مشیت خدا را چیکار کرده انکار کرده
یا سلمان و یا جندب چقدر خوشا به حال این دو نفر ای کاش واقعاً اگه کسی لیاقت پیدا بکنه
بیاد اینجوری مقابل امام زمانش بایسته امام زمانش اینجوری بگه
یه وقت هست امام زمان از تو میگه از در و دیوار میگه از آسمون و زمین میگه
مثل مفضل که اومده بود پیش امام صادق علیه سلام امام صادق بهش از در و دیوار آسمون و فلان
یه وقت اینا آیات صغران اما یه وقتی هست امام از خودش داره براتون میگه
ببین این اینا خیلی با هم فرق میکنه یا سلمان و یا جندب
آقا فرمودند قال لقد اعطان الله ربنا ما اجل و اعظم و اعلا و اکبر من هذا کله
خدا ببین چیزی که میگم خوب گوشتو باز کن پروردگار ما الله
چیزی به ما عطا کرده که این برتر عظیمتر و بالاتر و بزرگتر از همه اینهاست
تا الان هرچی گفتم یه چیزایی به ما داده از همه اینا بالاتره
خب اینا گوششون تیز شد با این همه چیزایی که شنیدن حالا میخواد امیرالمومنین می فرماید
یه چیزی داده که از اینا بالاتره ، این دو نفر میگن ما عرضه کردیم آقا جان
اون چیه که خدا به شما داده از همه اینا بالاتره
خدا به ما علمی داده ما رو مخصوص کرده به یک علمی اسم اعظمی رو
به ما عطا کرده که اگر ما بخواهیم به توسط این اسم اعظم آسمانها رو میشکافیم و زمین رو میشکافیم
بهشت رو میشکافیم جهنم رو میشکافیم و با این اسم اعظم
میریم به آسمانها و میایم به زمین و ما میریم سمت مشرق میریم سمت مغرب
به مشرق میریم به مغرب میریم و
میریم تا عرش یه اسم اعظمی به ما داده که ما به توسط این اسم
اعظم میریم به عرش و مینشینیم مقابل خدای عزوجل
تو میتونی این کارا رو بکنی پس چجوری میگی اون هام مثل ما بشرن
چطوری میگی این حرفا رو بعضی از آقایون امام رو میارن پایین
تو همینجوری هستی امام اینجوریه تو جی طرف اومده بود میگفتش که
ما و اهل بیت هیچ فرقی با هم نداریم جز اینکه بله به اونها یک وحی میشه
فقط همینه همینه … مثل شماییم نه عین شما عین شما نیستیم
مثل شماییم خب حالا حضرت اینجا هم خودش میفرماید که
این که خدا به ما داده چیه اینی که خدا به ما داده یه چیزی علم اسم اعظمی که ما باهاش این قدرتها رو داریم
و مطیع ماست هر چیزی آسمونها از امیرالمومنین فرمان میگیرند
والجبال یعنی چی کوهها از من علی فرمان میگیره و شجر و دواب دواب یعنی جنبندگان
تمام این جنبندگان عالم خوار و ذلیل امیرالمومنینند
والبحار والجننه بحار یعنی دریاها جهنم همه اینا از ما فرمان میگیرند
اینا به اشاره ما حرکت میکنند همه اینا به واسطه چیه به واسطه اون اسم اعظمی که خدای تبارک و تعالی عطا کرده به ما
و مع هذا ببین چقدر امیرالمومنین با همه اینها ما هم میخوریم
و ما هم می آشامیم و تو بازار چیکار میکنیم راه میریم و
همه این کارها به امر پروردگار است و نحن عباد الله المکرمون
باشه ایشالا برای جلسه بعد.خب حضرت انسان کامله دیگه
حضرت انسان کامل خب همه این امور در امیرالمومنین صلوات الله علیه جمع هستش
من فقط خدا گواهه ترجمه کردم یعنی بنا بر این نبود که اینا رو شرح بدم
شرح بخوام بدم اینا شاید مثلاً یک سال اینجا باید وایسیم
اما خب گفتم که به گوشتون خورده باشه حدیث نورانیت که این حدیث نورانیت چی هست.
صلی الله علیک یا اباعبدالله
صلی الله علیک یا اباعبدالله
صلی الله علیک یا اباعبدالله
امروز صبح دلهاتون رو میخوام ببرم در خانه علی اصغر امام حسین
اصغر من کی به زبان آمده
حرمله با تیر و کمان آمده
این خانواده که اینجوری ان خب بچه شیرخواره شون هم پس فرق میکنه
بچه شیرخواره شون این جایگاه رو داره که اولیا خدا بیان در خانهاش گداییشو بکنند
یا علی اصغر میشه امروز به حرمت بابات حسین یه نگاهی به ما بکنی
به حرمت جدت امیرالمومنین یه نگاهی به ما بکنی
خدا گواه این آقازاده دست کوچیشو بلند کنه گره های بزرگ رو وا میکنه
ببین گره بزرگ کربلا به دست علی اصغر باز شده
آن همه اصغر بودند اکبرم است این
این خیلی شاعر قشنگ گفت میگه همه شهدا علی اکبر جناب ابوالفضل العباس
جناب قاسم زهیر بریر همه اینا آیت اصغر من بودن
آیت اکبرم این علی اصغرمه این بچه شیرخواره آیه
خب این بچه شیرخواره چه کرده مگه این بچه شیرخواره سند مظلومیت امام حسین علیه السلام
صدا زد گفت نمی بینید این بچه رو چه جور داره تلذی میکنه
اگر به زعم شما من کافرم بگیرید خودتون سیرابش کنید
نگذاشتن نامردا حرفش تمام بشه غافلانه زدن
اصلا یه آقایی می گفت عادت این قوم یدفعه زدن بود
می گفت مادرش زهرا هم همینطوری اومده بود داشت حرف میزد
بین در و دیوار داشت همینجوری میگفت عمر اینطوری نکن اینجوری نکن
یه مرتبه این نامرد چنان با لگد زد به در در خورد شد آتش بلند شد
بعد یاس نبوی بین در و دیوار سوخت یه کاری کردن تا چند ماه امیرالمومنین
هی میومد میگفت فاطمه جان خانوم صورتشو تمام رخ نگاه نمیکرد به امیرالمومنین
میگفتن چرا میگفت آخه یه ور صورت خانوم سوخته شده بود
اینجا هم آقا امام حسین داشت حرف میزد یه مرتبه ابی عبدالله دید بچه داره دست و پا میزنه
دست و پا مزن ای کودک شیرین زبانم
من خودم تیر از گلویت میکشم
حسین جان حسین جان



