بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه هفدهم
بحث در رابطه با حدیث معرفت امیرالمومنین صلوات الله علیه به نورانیت هستش
عرض کردیم که حضرت اینها رو خطاب میکند و به اینها میفرماید که
مرده ما نمرده و غائب ما غیبت نمیکند و هر آینه کشتگان ما هم
هرگز کشته نمیشوند حالا اینو شاید بشه با اون عبارت جامعه کبیره جفتش کرد
که حضرت فرمودند ارواحکم… یعنی اینطوری نیست که اینها تموم شده باشند
یا سلمان و یا جندب حضرت اینا رو دوباره صدا می زنه
اینها هر سری یه طوری می گفتند یه وقت می گفتند لبیک یا اخا رسول الله
منتتها حالا دیگه اینا گویا محو در امیرالمومنین شدند
سلمان و ابوذر ما یه استادی داشتیم آقای قاری می گفتش که
یه وقتی سوئیتی به ما میگفت بعد می رفت تو بحث و اینها
می گفت چی می گفتيم مثلاً این بحث در مورد چیه
می رفت غرق تو مباحث میشد طرف یادش می رفت درباره ایم و فاعل داره صحبت میکنه
می گفت آقا سر کیو داریم میتراشیم حالا الانم اینها کی بودند
سلمان و ابوذر بودند که اسمش جندب دیگه منتها کنیه اش ابوذر
ایشون شهرتش همون کنیه اش ،اینجا اونها دیگه محو در امیرالمومنین شده بودند
قالو لبیک صلوات الله علیک ، اصلا دیگه نمیگن یا امیرالمومنین صلوات الله علیه
عبارات دیگه رفتن کنار ، صلوات خدا بر تو قال امیرالمومنین صلوات الله علیه
منم امیر هر مومن و مؤمنه ای ، اونایی که مردن گذشتن
و اونهایی که باقی موندن یعنی هرچی مومن از سابق بوده و
هرچی مومن هست و تا آینده خواهد بود امیرش آقا جانمون حضرت امیر صلوات الله علیه هست
امیر رو هم معنی کردم دیگه تو سوره یوسفم هستش
که خدمتتون عرض میکنم این کلمه امیر اونجا هم هست
امیر به معنای خوراننده میاد پیغمبر فرمود انت امیر…
تو علم می خورانی هر کسی یه چیزی شد از قبل آقا امیرالمومنین صلوات الله علیه شد
خب من علی میدونی به توسط چی تایید شدم چه جوری مثلاً مؤید شدم
من به روح العظمه این یه چیز استثنایی و فوق العاده است
ببینید انبیا و خود نبی مکرم دارد که به روح القدس تایید میشد
اما خب حضرت یک روح دیگهای رو میارد وسط این روح دیگه غیر از روحالقدسه
این روح العظمه حالا دیگه من که سوادشو ندارم برای شما شرح شو بدم
چیه حالا این چی هستش و اینها خود حضرت میدونه
و نیست جز اینکه من عبدی هستم من عبیدالله از بندگان خدا
ببین میبره بالا همون عبدی هستم از بندگان خدا همون خودش میخواستم بگم میاره پایین
ولی به هر حال خود اون عبودیت چیه …
یه جوری حضرت می چینه میبره بالا
شما یه هو میگی اووووه بعد یهو انگار حضرت این پایه رو می کشه و
که شما فکر نکنی که امیرالمومنین مثلا پسر خداست
یا مثلاً مثل مسیحیا که گفتن عیسی پسر خداست خب اونجوری نشیم
من بنده ایم از بندگان خدا سلمان یه وقت سیمات قاطی نکنه
ابوذر سیمات قاطی نکنه ، یه وقت نکنه ما رو رب و پروردگار بنامید
یه وقت نگی علی الله من علی اللهیم اینجوری نگی ها
بر ما نام خداوندی ننهیدا بعد حضرت میفرماید و هرچی میخواید
در فضل ما بگید ما رو خدا پروردگار ننامید بعد هرچی که میخواید در فضل ما بگید
خب حالا گفتید اگرم گفتید هیچ وقت به فضل و کنه و عمق اونچه که خدا به ما داده نمی رسید
حالا نشستید و گفتید و گفتید فکر نکنید بله درآوردید ها همه چیزو فهمیدید
و اینا خیر اصلاً اینجوری نیست به یک دهم از یک دهم از فضل ما
شما نخواهید رسید این یه مرتبه ای که خود آقا امیرالمومنین می فرماید
چرا نمیرسیم دلیلش انشالله فردا میگیم .
حالا این عبارت آقا امام رضا رو من همیشه میگم
بعضیاشون هم حفظن که حضرت رضا علیه السلام تو مسجد جامع مرو
اونجا وقتی که امام رو شروع میکنن شرح میدن توضیح میدن
میفرمایند امام مثل ستاره میمونه شما دستتو دراز کن چقدر به ستاره نزدیک میشی ؟
بمر تو آسمونها چقدر به ستاره نزدیک میشی؟اصلا تو کجا ستاره کجا
چی میفهمی از ستاره ما راهی نداریم به ستاره
اینجا حضرت می فرماید ببین ما رو خدا ننام بعد از اون طرف
هرچی میخوای در فضیلت ما بگو ولی بدون به کنه ما به ذات ما به فضل ما به عمق اونچه که خدا
به ما داده نمیرسی به یک دهم از اون فضیلتی که خدا به ما هم داده نمیرسی
حالا به هر حال آب دریا را اگر نتوان کشید
ولی به قدر تشنگی باید چشید
اگه بشه یه چیزی از حضرت امیر درک کنه خب فوقالعاده است
صلی الله علیک یا اباعبدالله
یه وقتی میومدن در خونه حضرت زهرا رو میزدن می گفتند بی بی
علی از دنیا رفت خانم می فرمودند کجا از دنیا رفت می گفتن تو نخلستان
یهو با خدا حرف زد حرف زد مثل چوب خشک افتاد زمین
تکون نمیخوره حضرت می فرمود این یه حالتی است از حالات امیرالمومنین صلوات الله علیه
خب ما انشالله تو این مکتب تو این مجلس به یه نقطهای ان شاءالله برسیم
که حضرت یه توجه ای به ما بکنند ما هم یه چنین حالتهایی
یه شمه ای از اون حالات و فیوضات داشته باشیم
صلی الله علیک یا اباعبدالله
صلی الله علیک یا اباعبدالله
صلی الله علیک یا اباعبدالله
روز جمعه است من دلهاتونو ببرم در خانه اباالفضل العباس منیر بنی هاشم
آقا اباعبدالله الحسین وقتی اومد علقمه میگد مثل زن بچه مرده زار زار آقا شروع کرد به گریه کردن
چرا آخه اینطوری حضرت بیقرار بود چرا اینطوری بیتابی میکرد
چون دیگه می دید خیمههاش مخدره ها در معرض آسیب هستند
کسی نیست دیگه از خیمهها پاسداری کنه کسی نیست دیگه از خیمهها نگهبانی بکنه
و لذا اونجا حضرت چنان گریه کرد میگن با آستین دستش اشک هاش رو پاک می کرد
شرایط شرایط جنگی مرد جنگی نباید اونطوری باشه اما حال امام
بعد وقتی هم که می خواست برگرده سمت خیمهها
همین مقدار بگم که اومد پا تو رکاب بزاره سوار اسب بشه دید نمیتونه
زانوهاش رمق نداره چه کرد دستشو انداخت به گردن ذوالجناح
بعد یه دستشم گرفت به کمرش این ذوالجناح وقتی میرفت جلو جلو
پاهای ابی عبدالله روی زمین کشیده میشد من میگم این صحنه رو
سکینه دیده این صحنه رو زینب کبری دیدن که خب فهمیدن چه وضعی شرایط سخته
دامن کشان رفتی دلم زیر و رو شد
چشم حرامی با حرم روبرو شد
بیا برگرد خیمه ای کس و کارم
منو تنها نگذار ای علمدارم
آب به خیمه نرسید فدای سرت
حسین قامتش خمید فدای سرت
حسین جان حسین جان



