بسم الله الرحمن الرحیم
💫 تاریخ اشرف کائنات حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم
خب در رابطه با فتح مکه بحثمون اینطور پیشرفت کرد که یه خلاصهای بگم
عزیزانی که تازه حالا وارد بحث ما میشن گم نباشن تو بحث
خدمتتون عرض کردیم که خدمت عزیزان پیامبر خدا با لشکر اسلام اومدن
تقریباً غیر از اون مورد جزئی خاص دیگه خون و خونریزی و درگیری و اینها نبود
یعنی مکه بدون جنگ در تحت کنترل لشکر اسلام قرار گرفت
و عظمت اسلام به رخ کفر و مشرکین کشیده میشد
با تکبیرهایی که گفته میشد و با اون شعارهایی که داده میشد
و چیزی که ظهور کرد مهربانی رسول خدا بود این عطوفت رسول خدا بود
که خب این همه شکنجه دادن آقا رسول خدا رو این همه اذیت کردن آقا رسول خدا را و انتظار میرفت
که پیامبر خدا هم مقابله به مثل بکنه اما از کوزه همان برون تراود که در اوست
درون آقا رسول خدا چیزی جز مهربانی نبود و لذا آقا رسول خدا فرمود
من با شما مردم مکه همون معامله رو میکنم که حضرت یوسف با برادرانش کرد
من برادر شما بودم منو از شهر خودتون بیرون کردید با من درگیر شدید
منو زدید منم یوسف خلقتم اون یوسف مصر بود من یوسف عالمم
خب شما من یوسف رو پیغمبر داره میگه من یوسف رو زدید مسخره کردید شکمبه گوسفند ریختید رو سرم
نمیدونم جلوی پای من خار ریختید نمیدونم فحشم دادید توهینم کردید ساحرم نامیدید
کاهنم نامیدید چه بلاهایی سر من آوردید با این همه اوضاع و احوال من از شهر شما رفتم
در دورترین نقطه قرار گرفتن اونجا هم بازم به من حمله کردید
با همه این حال من شما رو بخشیدم اذهبو فانتم الطلقا برید همتون آزاد شدهاید آزاد شدید
که بعداً حضرت زینب سلام الله علیها از این طلقا استفاده کرد
به یزید ملعون گفت پسر آزاد شده تو همونی هستی که پدر من رسول خدا عفو عمومی تون داده
خب خدمتتون بگم که وقت نماز ظهر فرا رسید موذن رسمی اسلام بلال
بالای کعبه رفت با صدای رسا ندای توحید و رسالت رو در اون مجمع عمومی به گوش همه مردم رسوند
بعد اینجا دارد مشرکین لجوج هر کدوم یه حرفی زدند
یکی میگفت خوشا به حال فلانی که صدای اذان را نشنید
ببینید عزیزان این صدای اذان یه عدهای رو خوشحال میکنه یه عدهای رو هم به هم میریزه
شما وایسی تو کوچه خیابون الله اکبر بگید یه عده حالشون بد میشه
اینطوریه قصه اینه که اینها یکیشون گفت که خوش به حال مثلاً ابولهب
مرد این صدای اذان رو نشنید ابوسفیان گفت من هیچ چیزی در این رابطه نمیگم
آدم زیرکی بودهها خب حالا میگم چرا نمیخواد اینجا هیچی بگه
میگه آقای ابوسفیان شما چرا نمیخوای اینجا چیزی بگی ببین رفیقت داره میگه
رفیقت میگه خوش به حالت ابولهب مثلاً ابوجهل که مردن این روزو ندیدن این صدا رو نشنیدن
ابوسفیان تو چرا هیچی نمیگی میگه به خاطر اینکه دستگاه خبرگزاری محمد صلی الله علیه و سلم
گفتم این آدم بیادبی بوده نمیگفته پیغمبر نمیگفته رسول خدا
همینجوری منم از قصد اینجوری میگم که شما بدونید این چه جوری حرف میزده
گفت دستگاه جاسوسی این آقا به قدری نیرومنده که میترسم
همین ریگهای مسجد او رو از گفتگوی ما باخبر کنه
می گفت من اگه الان یه چیز بگم همین دیوار میاد خبر میده بهش
همین ریگهایی که الان اینجا زیر پای منه میرن بهش خبر میدن
انقدر قویه دستگاه جاسوس نمیگه او وصله به غیبه نمیگه جبرئیل بهش خبر میده
نمیگه این رسول خداست خدا بهش میگه میگه دستگاه جاسوسیش خیلی قویه
امیر المومنین من اینو قبلاً گفتم قصهشو نمیخوامم الان بگم چون بحث من بحث پیامبر اکرم
نمیخوام بحث امیرالمومنین رو بکشم وسط اما اشاره میکنم
همین ملعون آخراش کور شد کور ظاهری شد که بعد تو مسجد گفت
کسی هست که من مراعات بکنم یعنی چی اگر یعنی بنی هاشم هست نگم
اگر بنی هاشم نیستند بگم اگر هستند نگم که بعد دیدن امیرالمومنین اشاره کرد
که حضور منو به او خبر ندید که این خیالش راحت شد شروع کرد
صحبت کردن که مردم یه مدتی یه کسی اومد ادعای نبوت کرد
ببین تا همون آخرشم ایمان نیاورد که خیلی مفصلهها که من تونستیم اینجوری کنیم
حالا گوی افتاد تو دست ابوبکر از ابوبکر افتاد تو دست عمر
بعد دوباره افتاد تو دست فلان اینا مواظب باشید که دیگه تو دست بنی هاشم نیفته
بعد امیرالمومنین فرمود نگاه کن و لذا فرمود بعضیها به اندازه یه چشم به زدن ایمان نیاوردن
یکشم همین ابوسفیان این پیر خیره سر تا پایان عمرش اصلاً نور اسلام در دلش نتابید
خلاصه بگم که پیامبر نماز ظهر رو به جا آورد بعد از نماز ظهر عثمان بن طلحه رو صدا زد
گفت عثمان بن طلحه رو بگید بیاد که کلیددار کعبه بود
کلید کعبه رو بهش پس داد فرمود این مربوط به خانواده شماست در همین خانه محفوظ بمانه
و از پیامبر هم جز این توقع نمیرفت که پیانبری که از خدا دستور میگیره
که به مردم ابلاغ بکنه ان الله یأمرکم ان تعدل امانات الی اهلها
دیگه امانتو به اهلش برگردونی کلیددار بودن کلید دست اینا بوده
حالا کلید دوباره برگردوند به عثمان بن طلحه بعداً مسلمان شد
یه نفر دیگه هم در سمت خودش باقی موند خدمتتون بگم که
یکی کلیددار بود یکی هم اون کسی که پوشش کعبه رو به عهده داره
اداره و سقایت زائران رو به عهده داره اینم بر سمت خودشون باقی موندن
مابقی سمتهای من درآوردی الکی همه ملقا شد و منحل شد
آخرین نکته را خدمتتون عرض بکنم این هستش که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
یکی از کارهایی که همونجا سریعا انجام دادن اقدام کردن
جمع آوری خانوادهاش بود جمع آوری خویشاوندان مردان بنی هاشم
اینها رو جمع کرد یه انجمنی تشکیل داد بعد ببینید
گاهی اوقات میشه بعضیها به قدرت میرسند خب تو این قدرت رسیدنش
یهو میبینی همه نزدیکانش مثل قارچ در میام بیرون
یهو می بینی این دامادش چیکاره اس این دختر چیکاره است
اون پسر برادرش چیکاره است اینجا پسر خواهر اینا تا دیروز کجا بودن کجا بودن این یهو به قدرت میرسه
یهو میبینی از دور و ورشم کلی قارچ در میاد بالا
پیامبر خدا وقتی اینجا مکه رو فتح میکنه فوراً یه انجمنی تشکیل میده
از همین بنی هاشم بعد میگن ای فرزندان هاشم و عبدالمطلب
من فرستاده خدا هستم به جانب شما هم هستم فکر نکن فقط مال بقیه اومدم
من آخوند اینجوری نیستش که بگم آقا فقط برای شما مردم اومدم
برای خانواده خودمم حرف میزنم اینجوریه پیامبر فرمود
ای فرزندان هاشم ای فرزندان عبدالمطلب من فرستاده خدا به جانب شما هم هستم
رشتههای مودت و مهربانی میان من و شما ناگسستنی پاره نمیشه
ولی تصور نکنید که تنها پیوند خویشاوندی میتونه شما رو روز قیامت نجاتتون بده
این مطلب رو همگی بدانید به قول حاج آقا گوشتونو باز کنید
خب اینجوری یه گوشم از بغلیت قرض بگیر خوب گوش کن ببین چی میگم
دوست من از شما و دیگران کسی هست که متقی و پرهیزکار باشه
ارتباط من با کسی که روز قیامت با گناهی گران به سوی خدا داره میاد بریده میشه
پس حواست هست خویشاوندی من فامیلی من رفیق دوست من همه اینا اینها با گناهها بریده میشه
نگی آقا من یا رسول الله منم دست منو بگیر من فامیلتم من پارتی بازی بلد نیستم
پارتی بازی ندارم با کسی پارتی بازی بکنم دخترمم باشه اهل گناه باشه من باهاش هیچ کاری ندارم
عنایت کردی و روز رستاخیز کاری از من ساخته نیست
و ان لی عملی و لکم عملکم من و شما در گرو عمل خودمون هستیم
خودت باید همت بکنی اینجوری بشینی و پاتو بندازی رو اون یکی پات
و هیچ عمل صالحی ازت بیرون نیاد خروج نکنهدبعد بشینیم ردیف گناه بکنی بیای بگی
دست مارم بگیر نمیشه باید خودت اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
اینا پس چیه اینا قصهست مگه بسم الله الرحمن الرحیم والعصر ان الانسان لفی خسر الا الذین آمنوا و عملو الصالحات
باید جور در بیاد روایت باید با آیه جور در بیاد درسته پیامبر
روز قیامت اون کسی که سنخیت داره یعنی تو راه هست یه جا هم پاش لغزیده
یه جام پاش لغزیده اما اونی که تو راه نیست اصلاً نمیاد بعدشم میگه
آقا منو شفاعت کن این نمیشه یه اصطلاحی مرحوم امام دارد
اینو بگم دعا کنم می فرماید شفاعت در روز قیامت به اندازه بهره شماست از هدایت
هر چقدر هدایت شدی اومدی تو راه به همون اندازه دستتو میگیرند
مفتکی نیست شفاعت مفتکی نیست فامیل منم باشی خانواده منم باشی باید تو مسیر باشی
خب این گوش زدی بود که آقا رسول خدا به خانواده خودش کرد
حالا خوبه دولتمردان ما هم وزیر وزرا و نمایندگان ما هم اینجوری باشند
نسبت به خانواده خودشون خب یه جمله هم ذکر روضه کنم
روز جمعه است جمع شدید برای امام زمان علیه الصلاة و السلام
و میخواید دعای ندبه بخونید من فقط یه نمکی توی این آش شما مثلاً بپاشم
اینکه امام زمان فرمود یا جدا صبح و شام برات گریه میکنم
اگر اشک چشمم خشک بشه برات خون گریه میکنم
عزیزان بزرگواران اون شخص به امام زمان گفت آقا کدوم مصیبت است که شما براش خون گریه میکنید
امام زمان از یادش منقلب شد اشکاش انگار تو چشمش جمع شد
سرشو پایین انداخت طرف عجله کرد آیا مصیبت عموتون علی اکبر است
حضرت فرمود اگر او هم بود برای این مصیبت خون گریه میکرد
گفت آیا مصیبت عموتون ابوالفضل العباس است فرمود اگر او هم بود برای این مصیبت خون گریه میکرد
گفت آیا مصیبت جد غریبتون حسین در گودال قتلگاه است
فرمود اگر او هم بود برای این مصیبت خون گریه میکرد
میگه من دیگه مصیبتی به نظرم نیامد گفتم پس کدامین مصیبت است
فرمود اسارت عمه جانم زینب کبری این مصیبت سبب گریههای ما
سبب اینه که ما خون گریه کنیم بابتش ناموس اهل بیت زینب سلام الله علیها
این دختر بچهها رو به اسارت به حالت خیلی رقت انگیز اسفناک
از کربلا تا کوفه از کوفه تا شام الله اکبر از مجالسی که هیچ مناسبتی با این مخدرات عالی قدر نداشت
زینب کجا و مجلس ابن زیاد کجا زینب کجا مجلس یزید کجا
ملعون دو سرا هی زخم زبان میزنه هی میگد زینب دیدی خدا با شما چه کرد فرمود ما رأیت الی الجمیلا
حسین جان حسین جان