حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

✨️الحمدلله رب العالمین و السلام علی سیدنا و نبینا محمد و آله و سلم

?داستان حضرت یوسف علیه السلام

در رابطه با جناب یوسف صلوات الله علیه نکاتی چند از روایات به سمع شما بزرگواران می‌رسونیم.

در یک حدیثی صحیح از امام صادق علیه السلام هست که یه بابایی اومد پیش پیامبر خدا و به پیغمبر عرض کرد

یا رسول الله دختر عمویی دارم خیلی زیبا و قشنگ دینشم متدین نماز خون روزه بگیر حجاب اصلا میزون

اما یه ایراد داره اینه که فرزند نمیاره حالا یا به جهت مشکلات جسمیه یا اینکه مثلاً عقیدشه دیگه

خانمیه که می‌گه آقا من بچه دوست ندارم

آقا گفت ولش کن اصلاً باهاش ازدواج نکن بعد پیغمبر دلیلی آورد

فرمود ببین یوسف وقتی برادرش بنیامینو دید گفت داداش جون چه جور حاضر شدی تو ازدواج کنی بعد از من

یعنی خب بالاخره شما غم و غصه داغ فراق و اینجور چیزا بود مصیبت دیده بودید

چه جور حاضر شدی با زنها ازدواج کنی گفت پدرم دستور داده بود

امر پدر بود پدرم فرمود پسرم اگر می‌تونی ازدواج کنی که از اون ازدواج صاحب اولاد بشی

که اون اولاد زمین رو به تسبیح خدا و تنزیح ، بعضی از روایات هست به گفتن لا اله الا الله سنگین بکنند

یعنی راه بره بگه لا اله الا الله زمین وزن پیدا می‌کنه قیمت داره

بگه حمد خدا شکر خدا این بچه راه بره زمین رو به گفتن لا اله الا الله سنگین بکنه

این کار رو بکن برو ازدواج کن که اولاددار بشی

امام سجاد زین العابدین علیه السلام فرمودند مردم سه تا خصلت را از سه کس یاد گرفتند

صبر را از ایوب شکر رو از نوح و حسد رو از فرزندان یعقوب یاد گرفتند

یه نکته هم عرض بکنم وقتی که این‌ها اومدن به نزد پدر یوسف رو طلب کردن در روایت هست که

پدر به اون‌ها گفت من می‌ترسم گرگ او رو بخوره خب این عذری بود که پدر به اونها یاد داد و اون‌ها هم به این عذر متشبث شدند

پس بعضی از چیزها رو نباید بچه‌ها بشنوند یه وقت می‌بینی از همون طریق وارد هلاکت گاه ها می شوندوارد مهلکه‌ها می‌شوند

یه روایت دیگه آقا صبر جمیل جناب یعقوب می‌گفت من صبر جمیل می‌کنم این صبر جمیل چیه ؟

امام صادق می‌فرماید صبری هستش که هیچ گونه شکایت با اون نباشه

بله بعضیا صبر می‌کنن ولی توش پر آخ و اوخ و نق و نوق و پیف و پوف و این چرا اینطوره چرا اونجوریه پر از گلایه است

صبر جمیل اون صبریه که توش هیچ جور شکایت و گلایه نداشته باشد.

اما روایتی بسیار زیبا و شیرین و خوشمزه از امام صادق علیه السلام هست

درود خدا رحمت خدا بر امام صادق علیه السلام آقا فرمودند وقتی زلیخا به در خانه یوسف بیاد

بعد از اینکه یوسف پادشاه شده بود خب دور و وریا می‌گفتن ما می‌ترسیم که تو توجه به اون سابقه‌ای که داری

بلاهایی که سر این بیچاره آوردی مورد غضب واقع بشی

گفت که نه آقا من از کسی که او از خدا می‌ترسه نمی ترسم

یوسف خداترسه و لذا از کسی که خدا ترس هست نباید ترسید

از کسی باید بترسید که از خدا نمی‌ترسید وقتی داخل شد جناب یوسف فرمود

زلیخا چرا رنگت پریده چرا اینطوری شدی گفت من حمد خدا می‌کنم

خدایی که پادشاهان رو از اون کرسی عزت و این‌ها به سبب معصیت به زیر می‌کشه اون‌ها رو ذلیل می‌کنه

و بندگان رو به جهت به برکت طاعت بندگی بالا می‌کشه به مرتبه پادشاهی

گفت حالا چه چیز تو رو باعث شد که با من این کارها رو بکنی

نسبت به من این اتفاقات و این‌ها رو پیش آمدها رو سر من بیاری

گفت قشنگی بی‌نظیر تو این زیبایی که داری این حسن و جمالی که تو داری

سبب شد که من این کارها رو بکنم

جناب یوسف فرمود پس حال تو چگونه می‌شه یعنی اگر تو پس پیغمبر آخرالزمان رو می‌دیدی

حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم رو می‌دیدی چه می‌کردی

او که از من خوشروتره از من خوش خوتره از من سخی‌تره

اگر اون آقا رو می‌دیدی چه حالی پیدا می‌کردی

زلیخا گفت راست میگی درست میگی یوسف گفت از کجا از کجا فهمیدی که من راست می‌گم

گفت به خاطر اینکه همین که اسمش رو بر زبان آوردی محبت او به دلم افتاد

خدا وحی کرد که یوسف زلیخا راست میگه واقعا محبت پیغمبر آخرالزمان آقا رسول الله به قلبش افتاده

من او رو دوستش دارم من زلیخا رو دوست دارم چرا

به خاطر اینکه حبیب من محمد رو دوست داره امر کرد که یوسف او رو به عقد خودت در بیار .

در روایتی از امام صادق علیه السلام هست این روایت هم در نوع خودش بسیار جذاب و جالب هست

آقا فرمودند مخالفان این امت که استبعات می‌کنند در رابطه با غیبت قائم آل محمد

این‌ها شبیهند اونایی که استبعات می کنند میگن نه نمیشه این غیبت طولانی و اینا

این‌ها شبیهند به خنازیر امام صادق فرمود برادران یوسف اینا اولاد پیغمبر بودن

اینا اومده بودن برادران با حضرت یوسف معامله کردن سودا کردند

حرف زدن برادرشون بود اما نشناختن تا آنکه خود یوسف اظهار کرد که من یوسفم پس چرا انکار می‌کنند اون امت ملعونه

اون گروهی که میان اینطوری حرف می‌زنن بابا این حجت خداست

امام زمان قائم آل محمد حجت خداست خدا خواسته او را از مردم پنهان بکنه

بعد فرمود که یوسف پادشاه مصر بود و بین یوسف و پدرش ۱۸ روز فاصله بود

اگر خدا می‌خواست اگه خدا می‌خواست که می‌تونست یعقوب رو مطلع بکنه

خدا قادر بود ولی نکرد اراده خدا بر این بود که یوسف در غیبت قرار بگیره

والله که یعقوب و فرزندانش بعد از بشارت به ۹ روز از راه بادیه به مصر رسیدند

پس چه انکار می‌کنند این امت که حق تعالی نسبت به حجت خودش اونچه که بر یوسف کرد

که یوسف اونها رو شناخت ولی اونها یوسف رو نه

این حجت هم در بازارهای مردم راه میره در بساط اون‌ها قدم می‌گذاره

ولی اون مردم امام زمانشون رو نمی‌شناسن تا کی

تا وقتی که خدا رخصت بده که امام زمان خودش رو به اون‌ها بشناسونه

بگه بابا من حجت خدا منم مهدی فاطمه همونطور که رخصت داد یوسف رو در وقتی که با برادران خودش گفت

آیا می‌دانید چه کردید با یوسف فهمیدید چه کردید با یوسف

در حدیثی هستش که ، در حدیث معتبر که یک مرد عربی اومد به خدمت حضرت یوسف

که طعام بخره وقتی می‌خواست خداحافظ منزلت کجاست

اعرابی گفت مثلاً تو فلسطین تو کنعان فرمود وقتی به اونجا رفتی برو فریاد بزن ای یعقوب ای یعقوب

یک مردی عظیم صاحب حسن بیرون میاد به او بگو مردی رو در مصر دیدم که به تو سلام می‌رسوند

و می‌گفت امانتتون نزد خدا ضایع نخواهد شد

اعرابی وقتی که خب بالاخره جناب یعقوب یوسف رو می‌خواست بفرسته با برادرها

گویا اونجا می‌گفته که خدایا این امانتی نزد تو می‌سپارم او رو به خدا سپرده

اعرابی وقتی رفت اونجا به غلامای خودش گفتش که این شترهای منو اینجا نگه دارید

اومد فریاد زد یعقوب یعقوب یک مردی کور نابینا بلند قامت فربه خوشرو بیرون اومد

دست به دیواره‌ها می‌گرفت نزدیک این اعرابی رفت اعرابی یعنی روستا نشین

نه به معنای عرب گفت که تویی یعقوب فرمود بله

گفتش که مردی در مصر بود اینطور پیام رسوند تا پیام رو دریافت کرد مدهوش شد

به هوش که اومد گفت ای اعرابی از خوشحالی فهمید داستان چیه فهمید اون امانت پسرش یوسفه

انقدر خوشحال شد گفت حاجتی به درگاه خدا داری اعرابی گفتش که بله

من مال و اموال زیاد دارم یه دختر عمو هم دارم در حواله منه در نکاح منه

اما از او من صاحب اولاد نشدم می‌خوام که از خدای خودت بخوای که خدای متعال به من اولاد کرامت بکنه

جناب یعقوب وضو گرفت دو رکعت نماز خوند براش دعا کرد

اون‌هایی که صاحب اولاد نمی‌شن از امام زمانشون بخوان

امام زمانشون براشون دعا بکنه ببین خدا چیکار می‌کنه

خدا ۴ شکم یا ۶ شکم فرزند بهش داد که در هر شکمی دو تا پسر بود

پس جناب یعقوب فهمید که یوسفش زنده است منتها خدا او رو در پس پرده غیبت قرار داده

تا یوسف ظهور بکنه انشالله یوسف ما حجت بن الحسن مهدی صاحب الزمان هم ظهور بکنه به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.

 

?جهت دریافت صوت ?

به کانال میثم ذوالقدر در پیام‌رسان ایتا مراجعه نمایید.

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *