حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

✨️ شرح زندگی یاران فداکار و با اخلاص حضرت سیدالشهداء علیه السلام

در رابطه با آقا ابوالفضل العباس بحث می‌کنیم بحث ما رسید به قاتلین اون حضرت ،

سبت بن جوزی در تذکره الخواص روایت میاره که اون هنگامی که رئوس شهدا رو به کوفه آوردند

مردی بود به غایت نیکو روی چهره‌ش خوب بود سوار اسب بود بعد میگه سر جوانمردی رو که به ماه چهاردهم میموند

یه سری رو داشت با خودش حمل می‌کرد که شبیه ماه شب چهاردهم بود

میگه اثر سجده بر جبهه او روی پیشونی اون سر هویدا بود

میگه این رو بسته بود به گردن اسب و آویخته به گردن اسب

بعد این میومد این سر میومد سمت زانوهای این اسب پاهای این اسب میگه من پرسیدم اسم این سوار چیه؟ اسم اون سرچیه؟

از اون نام اون سوار و سر پرسیدم یکی گفتش که این سر عباس بن علی ابیطالبه

بعد گفتند اون شخصی هم که داره این سر رو حمل می‌کنه حرملته بن کاهل اسدی لعنت الله علیه

میگه چند روز بعد دوباره من رفتم دیدن اون شخص همون حرملته بن کاهل اسدی لعنت الله علیه دیدم قبیح المنظر شده

درحالی که من چند روز پیش دیدم او نیکو منظر بود منتها بلافاصله بعد از چند روز دیدم قبیح المنظر شده

این صورتش سیاه انگار قیر شبیه قیر شده باشه گفتم اون روز که تو رو دیدم پوستت مثلا شفاف بود زیبا بودید چی شد

حالا چرا به این شکل افتادی چرا به این ریخت دراومدی

اون ملعون گریه کرد این همین حرمله گفتش که از اون روزی که اون سر رو برداشتم

هر شب وقتی می‌خوام بخوابم دو نفر میان بازوی من رو می گیرند گریبان من رو می‌گیرند و آتیش میندازند

و تا بامداد یعنی تا صبح من تو آتیش می‌سوزم طوری که فریاد می زنم کمک کمک

قبیله من این صدای ناله من رو می‌شنوند و میان میگن چیه فلانی میگه یه شب هم آسوده خاطر نیستم

یه شب هم من راحت نمی‌تونم بخوابم این عذاب من شده یعنی این اینجوری به خاطر اینه من صورتم سیاه شده.

در نقل‌های دیگه داریم از مقاتل الطالبیین ، بحار عوالم که نقل کردند که مردی از بنی داروم یا دارم میگه مردی از جناب قاسم بن اصبق نباته

اصبق بن نباته یکی از اصحاب امیرالمومنین هست که خیلی یادش میشه اسمشو آورده میشه

پسر اصبق بن نباته قاسم روایت می کنه که مردی از دارم دیدم صورتش سیاه شده بود قبلش هم دیده بودم زیبا بود

صورت قشنگی داشت سفید بود صورت خوشگلی داشت میگه بهش گفتم که نزدیک بود تو رو نشناسم

این سیاهی صورت تو برای چیه گفت من مرد جوانی بودم یکی از کسان حسین رو کشتم که اثر سجود در پیشانیش بود

یعنی انقدر سجده کرده بود جای سجده رو پیشونیش بود

میگه من مرد جوانی رو از کسان حسین کشتم که اثر سجده در پیشانیش بود از اون وقت هیچ شبی من نمی‌خوابم

جز اینکه می آیند و گریبان من رو می‌گیرند و می‌برند سمت جهنم و میگه که تا صبح زجه می‌کشم

پس باقی نمی‌مونه کسی از قبیله من مگر اینکه فریاد من رو می شنوه

بعد گفتم کی رو کشتی گفتش که من ابوالفضل العباس رو کشتم .

توی یک نقل دیگه هستش که میگه صدای سگ در می‌آورد شب که می‌ خوابید وقتی توی خواب میدید

مثلا میان می‌برنش بندازنش تو جهنم این صدای سگ در می‌آورده است.

مطلب دیگه در رابطه با حکیم بن طفیل هست لعنت الله علیه

این حکیم بن طفیل ما قصه‌ش هم دیروز گفتیم دست آقا ابوالفضل را قطع کرده بود

تیر انداخته بود سمت آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام.

این حکیم بن طفیل از قیبله حاتم طائی هستش که از سران کوفه است یعنی آدم خیلی معروف و شناخته شده و اینها

از اشراف کوفه هستش جالب است از منافقین هم هست از حامیان سرسخت حکومت یزید لعنت الله علیه

بعد تو جریان قتل و غارت اهل بیت و تو جنایات دیگه دست داشته

سمت امام حسین تیراندازی کرد قاتل آقا ابالفضل العبا س اصل کاری هم همین حکیم بن طفیل هست

که لباس و اسلحه آقا ابالفضل رو همین حکیم بن طفیل غارت کرد یعنی لباسهای حضرت ابوالفضل رو درآورد این نامرد.

بعد وقتی ازش سوال کردند که چرا به سمت امام حسین تیر انداختی؟

با گستاخی تمام گفتش که تیر من به حسین نخورد تیر من به لباسش خورد آسیبی بهش نرسید

بجای اینکه بگه غلط کردم ببخشید گفتش تیر من به لباس حسین خورد معلومه که این عذرش پذیرفته نیست دیگه

حکیم از کسانی که دست انتقام حق که از آستین مختار بیرون اومده بود

به زودی گریبانش رو گرفت از اونایی نبود که در بره مثلا حالا بعدا بگیرنش بعد خیلی

این عبدالله بن کامل هست تو فیلم مختار هم رئیس شورته مختار

ابن کامل این عبدالله بن کامل معاون مختاره با افرادش اون رئیس شورته بود پلیس شورته بود

شورته همون پلیسه دیگه رئیس پلیس های کوفه با افرادش با نیروهایی ریختند تو خونه حکیم بن طفیل بعد حکیم بن طفیل رو گرفتند

داشتنش می‌آوردنش سمت دارالعماره یهو دیدن سروکله عدی بن حاتم پیدا شد

عدی با این حکیم از یه قبیلند. عدی بن حاتم خوب دقت کنید سه تا پسرش هم توی رکاب امیرالمومنین شهید شدند

تو صفین آدم خیلی معتبری بوده از اصحاب خاص امیرالمومنین شمرده می‌شده

مختار خیلی احترامش می کرد عدی بن حاتم رو خیلی میگن چند نفر رو هم مختار وقتی دستگیر کرده بود

این عدی اومده شفاعت کرده گفته این کاری نکردی مختار هم به خاطر عدی بن حاتم گذشته بود گفته بود عیب نداره

بعد عبدالله بن کامل متوجه شد که عدی داره میاد فهمید که بهش گفتند برو حکیم بن طفیل رو ضمانت کن و وساطت کن و شفاعت بکن

بعد این بن کامل می‌ دونست که اگر الان حکیم بن طفیل رو بیاره تحویل مختار بده این عدی بن حاتم شفاعت می‌کنه

بعد جرمش هم ثابت شده بود جرم حکیم همه می‌دونست حکیم بن طفیل تو کربلا چیکار کرده

دست آقا ابوالفضل رو قطع کرده سر حبیب بن مظاهر بریده همه این رو می دونستن

اینجا دارد اومدند اطرافیان به عبدالله بن کامل گفتند تو رو خدا یه کاری بکن این عدی میره شفاعت می‌کنه‌ ها

ابن کامل گفتش باشه این رو ببریدش ببندیدش بعد آوردنش بستنش خیلی خوشحال شدند اطرافیان بن کامل

و شیعیان خیلی خوشحال شدند از اینکه اینجا این ابن کامل این حرف رو زد گفت ببریدش ببندیدش

آوردنش بستنش دستش رو محکم به یه دیواری بستنش بعد بهش گفتند شنیدیم تو لباس های آقا ابوالفضل العباس رو بعد از شهادت دزدیدی

بدن آقا ابوالفضل رو برهنه کردی حالا ما هم می‌خوایم لباس تو رو از تنت بیرون کنیم

تا قبل از کشته شدن مزه انتقام رو بچشی دارد این برهنه‌ش کردند لختش کردند دستاش هم بستند کنار دیوار نگهش داشتند.

بعد بهش گفتند تو روز عاشورا به امام حسین تیر انداختی درسته بعد هم که میگی تیر تو به بدن امام حسین اصابت نکرد

فقط به لباساشون خورد حالا آماده‌ ای که انتقام پس بدهی بعد بن کامل دستور داد تیربارانش کنید

شروع کردند انقدر تیر زدند که این افتاد رو زمین یه کسی اونجا بود میگه انقدر تیر زدند همون جوری که نقل می‌کنند

توی مقتل آقا ابوالفضل بدنش مثل خارپشت شده بود بدن این هم مثل خارپشت شد

بعد عدی بن حاتم بی خبر از ماجرا اومد پیش مختار حالا نمی‌دونه که حکیم کشته شده اومد پیش مختار

و مختار هم با احترام از این عدی مثلا استقبال کرد و اینها گفت چطوری گفت برای چی اومدی گفت اومدم

حکیم بن طفیل رو درخواست بکنم که عفوش بکنی مختار با کمال تعجب رو کرد به عدی گفتش که از شما بعیده

برای یه قاتل خبیث بیای وساطت بکنی اینکه تو می‌دونی که جرمش ثابته

که گفت امیر به شما خبر دروغ دادند حکیم بن طفیل تو کربلا نقشی نداشته که مختار احترام میزاشت به عدی

با ناراحتی گفت خیلی خب عدی رو به تو بخشیدم بعد وقتی بن کامل اومد

مختار گفتش چی شد این مرتیکه رو چیکار کردید گفتش که امیر شیعیان کشتنش اصلا انقدر از این کینه داشتن از این حکیم ابن طفیل نزاشتند من بیارمش پیش تو

بعد دارد که مختار هم قلبا خیلی خوشحال شد و یه با لحن آرامی گفت که چرا عجله کردید چرا او رو پیش من نیاوردید

این بزرگوار اشاره کرد به عدی بن حاتم گفت این بزرگوار اومده پیش من در باب حکیم بن طفیل وساطت کنه و اینها

منم به پاس احترام او وساطتش رو قبول کردم بن کامل گفت قربونت برم شیعیان حرف ما رو گوش نکردند که منم زورم بهشون نرسید

اونا بدون اجازه من برداشتنش تیربارانش کردند. این هم از حکیم بن طفیل لعنت الله علیه

خدای تبارک و تعالی عذابش رو روز به روز بیشتر بکنه.

اما یه جمله هم من عرض مصیبت بکنم.

علامه بحرالعلوم رحمت الله علیه تو زمان علامه بحرالعلوم یه گوشه‌هایی از مرقد مطهر ابوالفضل العباس ویران شده بود

خراب شده بود نیاز به تعمیر داشت نیاز به نوسازی داشت به علامه بحرالعلوم گفتند که آقا باید یه معمار بیاری بریم مرقد مطهر آقا ابوالفضل را تعمیر کنیم

ایشونم گفت باشه یه معماری رو صدا زدند دوتایی با همدیگه وارد سرداب شدند

این معمار اومد تو سرداب چشمش افتاد به قبر آقا ابالفضل رو که دید

بعد به علامه گفتش آقا اجازه می‌دید من یه سوالی کنم علامه فرمود بپرس معمار

گفت ما تا الان خوندیم شنیدیم پا منبر بودیم شنیدیم که ابالفضل عباس قامتی بلند داشته جوری که وقتی سوار اسب میشد

زانوهاش برابر گوش‌ های اسب می رسیده وقتی سوار اسب میشد پاش رو تو رکاب می‌ذاشت

این زانوی آقا ابالفضل میومده کنار گوش اسب ببینید یه قامت اینطوری یه قامت اینجوری

ما شنیدیم که این آقا خیلی قد و قامت رشیدی داشته اما آدم بزرگ

آدم رشید قد و قامت بلند باید قبر بلندی داشته باشه باید قبر بزرگی داشته باشه

ولی من می بینم صورت قبر خیلی کوچیکه انگار مثلا یه بچه پنج شش ساله اینجا دفن شده باشه

بعد یا شنیده‌های من دروغه چیزایی که من شنیدم دروغه معماره داره میگه‌ها

شنیده‌های من دروغه یا کوچیکی قبر یه دلیلی داره یه علتی داره

علامه بدون اینکه جواب بده سر به دیوار سرداب گذاشت شروع کرد های های گریه کردند یه گریه طولانی کرد

گفت آقا ببخشید ما چیز بدی گفتیم مگه من چی گفتم شما اینجوری علامه گفت شنیدن های تو درسته ابالفضل همینجوری بود

که گفتی قد و قامت بلند و رشیدی داشت ولی سوالی که تو کردی من رو یاد مصیبت‌های ابوالفضل انداخت

مرا به گریه انداخت چون می‌دونی چی بود انقدر شمشیر و نیزه بر بدن او زدند بدنش قطعه قطعه بود

انقدر قامت بلندش رو کوچیک کردند که فرمود جناب بحرالعلوم گفت

تو انتظار داری بدن ابالفضل که قطعاتش رو امام سجاد علیه السلام زین العابدین از بیابون کربلا جمع کرد

تیکه تیکه‌های بدنش رو زده بودن رو نیزه‌ها جمع آوری کرد قبر خب دیگه اون دلاور اون رشید

اون خوش قد و قامت بدنش رو جمع کردند دیگه قبری بزرگتر از این قبر نشد براش

هر یک از شهیدان هدف تیر که قرار می‌گرفت با دست خودش تیر را از بدن بیرون می‌آورد

یا ممکن بود که تیر بیرون بیاد ولی اون کسی که دست‌هاش رو قطع کرده باشند در برابر چهار هزار تیرانداز چه حالی خواهد داشت

هر سوارکاری وقتی می‌خواد از اسب پیاده بشه یه دست خودش رو روی بلندی زین میزاره

دست دیگش رو بر دهانه اسب میزاره تا پیاده بشه اما کسی که دست نداشته باشه چه جوری باید پیاده بشه

بعد گفت هر سوارکاری از پشت اسب به زمین می‌افته موقع سقوط دستاش رو جلوتر به زمین میزاره بدنش آسیب نبینه

ولی اون کسی که دست نداره باید چیکار بکنه علامه بحرالعلوم داره میگه کسی قامتی بلند داره بدنش مانند خارپشت پر از تیر شده باشه

هنگامی که از پشت اسب به زمین بیفته تیرها به بدنش فرو نمیره

ای قمر بنی هاشم موقعی که تو از پشت به زمین افتادی تیرها که بر بدن و پشت بقیه اعضای تو نشسته بودند

تو اعماق بدن نازنینت فرو رفتند اما واحشای تو رو پاره پاره کردند

هی می‌گفت آه آه یا ابالفضل با تو چه کردند.

صلی الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله

به قربان اون بدنی بشم که دست‌ هاش از بدنش جدا بود

ابی عبدالله دست‌ها را از روی زمین برمی‌داشت می بوسید به روی چشم می‌گذاشت

یه عده‌ ای می‌ گفتند قرآن پیدا کرده لا اله الا الله اما همچین که نزدیک شد دیدن دستان ابالفضل العباسه

یه جمله هم امروز صبح اینطور بگم در نقل هست پیغمبر خدا روز قیامت به خانم حضرت زهرا میگه

فاطمه جان برای شفاعت این امت چه داری خانم از زیر چادر دستان قلم شده ابوالفضل

حسین جان حسین جان حسین جان

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *