حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

بسم الله الرّحمن الرّحیم

 

✨️الَحمدللّه رَب العالمین و الصَلاه و السّلام عَلی سَیدنا مُحمدو آله الطاهرین

💫داستان ملاقات حضرت موسی و خضر علیهم السلام

خدای تبارک و تعالی در قرآن می فرماید یاد کن اون موقعی که حضرت موسی به جوان خودش یعنی یار و مصاحب دائمی خودش

گفت که من ترک نمی کنم راه رفتن رو تا برسم به مجمع البحرین یا اینکه راه رفته باشم زمانی بسیار

حالا تو روایت هست چقدر راه رفته تا برسه به اون نقطه ای که از اونجا مثلا علم آموزی کنه

می فرماید هشتاد سال یا هفتادسال ببینید عزیزان چقدر مطلوب یادگیری چقدر می ارزه که کسی چند سال بره و بیاد و تلاش کنه

تا چیزی یاد بگیره مشهور اینه که موسی که در آیات اومده

یعنی ملاقات موسی و خضر این موسی همون موسی ابن عمران پیامبر اولوالعزم

این یارم که اینجا میگه یوشع بن نون وصّی اون حضرت

یه روایت ضعیفی هم هست که میگه این موسی نوه ی حضرت یوسف بوده

حاصل اینکه مشهور اینه که دو دریا دریای فارس است و دریای روم بعضیا گفتن منظور دریای علم ظاهر و علم باطن هستش

علم ظاهر همون حضرت موسی است علم باطن حضرت خضر هستش

علی ابن ابراهیم گفته که خدای تبارک و تعالی با موسی سخن گفت الواح رو به اون داد که علوم بسیاری توش بود

وقتی برگشت به سمت بنی اسرائیل اون ها رو خبر داد که خدا با او صحبت کرده تورات بر او نازل کرده

خب یه لحظه از ذهن و قلبش خطور کرد که خدا از من داناتر خلق نکرده خدا وحی کرد به جبرئیل که موسی رو دریاب نزدیک بود

عُجب او رو هلاک بکنه بهش بگو بره مجمع البحرین مردی هست که از تو داناتر است

برو به سوی او از او علم یاد بگیر جبرئیل نازل شد وحی کرد به حضرت موسی و موسی پیش خودش ذلیل شد در نفس خودش خوار شد

فهمید که خطا کرده وصی خودش یوشع بن نون رو صدا زد گفت خدا به من امر کرده که از پی مردی برم و از او علمی یاد بگیرم

یوشع علیه السلام ماهی رو برداشت و روانه شدن رسیدن روایت داریم که خدا به موسی وحی کرد که

هر جا که دیگه اون ماهی رو ندیدی خضر اونجاست موسی علیه السلام به یوشع گفت هر جا که ماهی رو ندیدی به من خبر بده

اونا رسیدن به اونجا دیدن خضر رو هم که بر پشت خوابیده بر تخته سنگی

اما اصلا احتمال نمی دادن که اون خضری که دنبالشن این باشه چقدر ساده بی دبدبه و بی کبکبه خوابیده بود

یوشع ماهی رو بیرون آورد و دارد که وضو گرفت آب وضوی یوشع به روی ماهی افتاد

ماهی زنده شد و گفتن که ماهی رو شست گذاشت روی سنگی ماهی زنده شد و داخل آب افتاد

ولی خب فراموش کرد که حضرت موسی بگه موسی هم طلب نکرد از ماهی

رفتن جلوتر گشنه شد گفت چاشت ما رو بیار حضرت یوشع بن نون قصه ی ماهی رو گفت

گفتن ای بابا همون مرد که اونجا خوابیده بود حضرت خضر است

خب حالا آیات چه می فرماید؟ می فرماید که اینها حضرت خضر رو دیدن و از حضرت خضر خواستن که همراه اونا باشه

به خضر گفتن جناب موسی گفت من میخوام همراه تو باشم کنار تو علم یاد بگیرم یه سری حقایق رو بدونم

حضرت خضر گفت تو نمی تونی تحمل کنی نمی تونی صبر کنی چجوری میشه صبر کنی بر امری که ظاهرش بد است

و باطنش هم علم تو بهش احاطه نکرده حضرت موس گفت ان شاءالله صبر می کنم بزار من بیام من رو جزء صبر کنندگان خواهی یافت

خب جناب خضر قبول کرد به شرط اینکه سوال نکنه هر چی دید سوال نکنه

قصه معروفه شما می دونید منم از آیات میگم رسیدن به یه کشتی حضرت خضر کشتی رو سوراخ کرد

موسی علیه السلام گفت چرا سوراخ میکنی کشتی رو میخوای اهلش رو غرق کنی کار بزرگی می کنی کار بدی است

خضر گفت بهت نگفتم تو طاقت نداری که صبر بکنی جناب موسی گفت بار اولم بود ببخشید دیگه سوال نمیکنم

و سعی می کنم تحمل کنم رسیدن به جایی واز کشتی بیرون اومدن پسری رو دیدن جناب خضر اون پسر رو کشت

اونجا موسی خیلی بهم ریخت غیرتی هم بود گفت آیا کشتی کسی رو که گناهی نکرده بود کار بدی کردی حضرت خضر گفت

نگفتم توانایی این رو نداری که صبر کنی گفت باشه اگه یه بار دیگه سوال کردم حق با شماست

دیگه من دنبال شما نمیام میرم پی کارم رسیدن به جایی که دیدن شهری هست و آبادی هست

گرسنه بودن و از اونا غذا طلب کردن اونا قبول نکردن بعد اومدن دیواری رو دیدن که داره خراب میشه یا مشرف به خرابیه

حضرت خضر دیوار رو اصلاح کرد جالبه که موسی دوباره تحمل نکرد گفت ما رفتیم مردم این شهر به ما راه ندادن و جا و غذا ندادن

حالا شما میای دیوار درست می کنی بدون مزد عجب کاربیهوده ای

که خضر علیه السلام فرمود دیگه تمام این دیگه جدایی من و تو هست

حالا من به تو خبر میدم میگم چی شد فلسفه ی اون کارها که تو رو بهم ریخت رو میگم

اما کشتی متعلق بود به بیچاره هایی که جلوتر میرفتیم پادشاهی بود که هر کشتی خوب رو غصب می کرد

من معیوب کردم این کشتی رو که از چشم اون پادشاه بیفته اون رو غصب نکنه بیچاره ها گرفتار نشن.

اما اون پسر که دیدی پدر و مادرش مومن بودن ما ترسیدیم به واسطه این فرزند پدر و مادر اذیت بشن

این بچه بزرگ میشه طغیان می کنه کفر میکنه این پدر و مادر رو کافر و تاقی می کنه

خلاصه ما اینطور کردیم به عوض اون پسر خدا عطا میکنه به این پدر و مادر فرزندی نیکوتر رو با اون پدر و مادر مهربان باشن

اما اون دیوار که دیدی زیرش گنجی بود که متعلق به دو تا پسر بچه ی یتیم که پدر و مادر اون ها صالح بودن و شایسته بود و اهل ایمان

که خدا اراده کرد که دو پسر به حد بلوغ و عقل برسن و اون گنج رو از دیوار بیرون بیارن

اون رحمتی بود از سوی پرودگار تو نسبت به اون ها؛ جناب خضر فرمود

من این کارها رو نکردم از رای خودم فکر خودم بلکه همه به امر الهی بود این بود تاویل اونچه که دیدی و نتونستی صبر کنی.

 

🎙جهت دریافت صوت 👇

به کانال میثم ذوالقدر در پیام‌رسان ایتا مراجعه نمایید.

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *