حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

?تاریخ اشرف کائنات حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم

در رابطه با معجزات نبی مکرم بحث می‌کنیم.

یکی از معجزات دیگه‌ ای که اون حضرت در رابطه با حیوانات ظاهر شده البته بنده می خواستم صرف نظر کنم از این ولی حالا میگیم.

حدیث کردند که نبی مکرم وقتی برای قضای حاجت می‌ رفتند از مردم خیلی دور می‌شدند

یه وقتی در بیابان برای قضای حاجت دور شدند بعد حضرت کفش شون رو از پا درآوردند وضو گرفتند

و همین که خواستند بیان کفش رو به پا کنند دیدن یه مرغ سبزی یه پرنده سبزی اومد از هوا و این کفش آقا رو برداشت

کفش آقا رو برداشت برد به آسمان بعد موضع رو که موضع یعنی کفش تو عربی

بعد دارد که کفش آقا رو که انداخت یه مار سیاهی از توش افتاد که این جزء معجزات نبی مکرم آوردند.

مطلب دیگه‌ ای که از معجزات اون حضرت هست در زنده کردن مرده‌ها و شفای بیماران و از این قبیل حالا این هم قابل توجه جالبه

قطب راوندی رحمت الله علیه و همین طور شیخ طبرسی رحمت الله علیه اینا روایت کردند

که کودکی رو خدمت نبی مکرم آوردند که برای او دعا کنه این سرش کچل بود ریزش مو داشت

بعد نبی مکرم دست مبار کشو گذاشت رو سر این بچه نوشتن در ساعت در لحظه مو رویید و شفا گرفت

بعد این خبر وقتی به اهل یمن رسید حالا اون موقع خیلی چیز نبود بعد که مولا علی پا گذاشت اونجا

قدم مبارکش رسید یمن ، یمن شد قبلش يه مسیلمه کذاب اونجا بود

طفلی رو آوردند پیش مسیلمه خبر می رسید دیگه که بله پیغمبر دست گذاشت روی سر یه بچه‌ ای که کچل بوده در جا مو روبیده تو سرش

بعد به مسیلمه گفتند تو هم که ادعای پیغمبری می کنی مثل اون آقایی که تو مکه است

یالله بسم الله شما هم دعا کنید شما هم این دست رو سرش بکش

دارد یه خورده مو روی سر این بچه بود این مسیلمه وقتی دستشو گذاشت تو سر این بچه درجا همه موهای سرش ریخت کچل شد

موهای سرش ریخت واین بدبختی این کچلی به فرزندان اون بچه‌ ام سرایت کرد این طور خب این یه مطلب .

حالا از همین قبیل خیلی هست از همین قبیل که آب دهانه پیامبر اکرم معجزه بود دیگه

می‌گفتند به مسیلمه‌ کذاب که پیامبر آب دهانش افتاد تو آب چاه شور شیرین شد

این میومد همین کارا رو می‌کرد برعکس در میومد واژگون میشد

مثلا آب دهان نحس خودش رو توی چاهی انداخت آب اون چاه شور شد

می خواست بیاد بالا آب مثلا قلقل کنه و بزنه بیرون یهو شور شد دیدن که برداشتن خوردن شور شد.

دارد که یه دلو آب از توی چاه برداشتن گفتند آقای مسیلمه مزمزه کن بعد مثلا بریز تو این دلو ما برگردونیم این آب زیاد بشه

وقتی آب رو برگردوندند خشک شد.دارد که یه وقتی اومد وضو گرفت گفت آب بیارید وضو بگیرم

یه بوستانی بود یه باغی بود این مسیلمه اومد اونجا وضو گرفت آخه شنیده بود پیغمبر یه جا وضو گرفته آب وضوش ریخته

درخته مثلا در جا سبز شده این یه بوستانی بود یه باغی بود اونجا وضو گرفت یه دفعه دیدن خشک شد بوستان تبدیل شد به بیابون.

یه مردی دو تا پسر داشت گفت در حق بچه‌های من دعاکن شنیده بود پیغمبر دعا می‌کنه

مثلا بچه های مردم یه آقایی اومد به مسیلمه گفت برای بچه‌ های من دعا کن

مسیلمه هم گفت باشه دعا کرد و وقتی اومد خونه دید یکی از بچه‌هاشو گرگ خورده اون یکی افتاده تو چاه .

یه مردی درد چشم داشت اومد پیش مسیلمه مسیلمه دستشو گذاشت رو چشم این در جا نابینا شد درد چشم داشت نابینا شد.

حالا بهش گفتند که تو چرا معجزاتت برعکس در میاد همون چیزی که شما گفتی مردم چرا چیزی نمی‌گفتند

چرا می‌گفتند یکی گفتش که یکی نه خیلیا گفتند مسیلمه چرا معجزات تو برعکس میشه

گفت به خاطر اینکه شما شک دارید در نبوت من چون شک به دلتون پیدا میشه این برعکس در میاد

اشکال از من نیست اشکال از خود شماست چون شما شک دارید نسبت به من اینطوری میشه دلتون رو صاف کنید تا معجزات واژگون نشه.

جناب ابن شهر آشوب روایت کردند که یه شخصی از شعرای حضرت رسول شعری گفت

حالا مضمونش اینکه ما رسیدیم به آسمان از عزت و کرم و امیدواریم بالاتر از اون رو

پیغمبر فرمود بالاتر از آسمان کجا رو گمان داری که تو برسی گفت بهشت یا رسول الله

پیغمبر فرمود که گفتی خدا دهان تو رو نشکنه ببین یه شعر گفته ما رسیدیم به بالاتر از آسمان

از عزت پیغمبر گفت کجا رسیدی گفت بهشت بعد پیغمبر دعا کرد

دعا کرد برای او برای دهان او فرمود خدا دهان تو رو نشکنه

راوی میگه من همین آقا که پیغمبر بر دهانش دعا کرده بود رو تو صد و سی سالگی دیدم

دیدم همه بدنش پیر شده شکسته شده الا دهنش این دهن مثل دهن جوون سی ساله می‌ مونه

اما چشم ها مثلا آقا پیر دست پیر پیشونی مثلا معلومه فرتوت شده فرسوده شده

دست تنها جاییکه از این سالم مونده همین چیه می‌گفتند به معجزه نبی مکرم هستش صلی الله علیه وآله وسلم

دهنشو که نگاه می‌کردی دندونا همه سالم تو یه روایتی است که هر دندونی که می‌افتاد از اون بهتر در میومد خب این هم یه معجزه نبی دعای پیغمبر

همین الان هم شماها می‌تونید بخواید از پیغمبرا پیغمبر که زنده و مرده نداره که دعا کنه زندگیتون آباد بشه

مگه دعای پیغمبر فقط برای حیاتشه تو حیاتش دعا می‌کرد میشد

نه الانم چه فرقی می‌کنه الانم دعا بکنه زندگیتون آباد میشه.

روایت هست که ابوهریره یه چند تا خرما آورد پیش پیغمبر گفت که دعا کنید برکت بشه

پیغمبر این خرماها رو تو کف دست مبارکش پراکنده یه دونه گذاشت اینور یه دونه گذاشت پراکنده گذاشت

بعد پیغمبر دعا کرد فرمود اینا رو بردار ببر بنداز تو انبارت که هر وقت بخوای دست در اون بکنی خرما درمیاری

این رو بنداز تو انبارت هر وقت آقا این آورد ابوهریره رو دارم میگما لعنت الله علیه

ابوهریره ابوهری مذهبه این خرماها رو از دست پیغمبر گرفت آورد انداخت تو انبارش

میگه به خدا قسم والله هر وقتی می‌رفتم دست رو انبار می‌کردم توش خرما بود

این انباربالاخره یه چیزی یه ظرفیتی داره دیگه یه فصلی تموم میشه انبارخرمای فلانی همسایه ها تموم میشد

انبار من تموم نمیشد میگه تااینکه عثمان به قتل رسید خانه ابوهریره رو غارت کردند

اومدند تمام انبار را از خرما خالی کردند میگه دیگه نشد دیگه بعد ابوهریره ناراحت بود

هی فحش و نفرین می‌کرد و اینا که چرا خونه منو غارت کردید اینا خیلی ناراحت بود

هی شعرم می‌ گفت برای خودش این هم یه معجزه.

معجزه آخری که امروز خدمتتون عرض بکنیم این هستش که روایت شده

که نبی مکرم با گروهی از اصحابشون به سرای ابوالحیثم بن تیهان رفتند

ابوالحیثم گفت که مرحبا رسول خدا و اصحابش مرحبا آفرین بر رسول خدا و اصحابش

دوست داشتم که چیز ی نزد من باشه من این رو خدمت شما بیارم و تقدیم بکنم

من رو یه چیزی بود بر همسایگان پخش کردم مثلا چهار تا تخم مرغ داشتم

مثلا چهار تا چی داشتم اینا رو دادم به همسایه‌ها پیغمبر فرمود کار خوبی کردی

جبرئیل انقدر در رابطه با همسایه وصیت کرده که من گمان کردم که همسایه از آدم ارث می‌بره.

همونی که امیرالمومین هم فرموده بعد یه نخل خشکی اونجا بود کنار همین خونه ابوالحیثم

پیغمبر یه نگاه به این کردن فرمودند علی جان یه قدحی آب بیار

یه ظرف از آب بیار پیغمبر این آب رو گرفتن از دست مولا علی یه خورده مزمزه کردن ریختن پای درخت خشکیده

میگه همون لحظه تو همون ساعت دیدن درخت خرمای خشکیده تازه شد سبز شد

همونجا اینکه زمان می‌بره ببینید یه وقتی درخت هست ولی تا این خرما بده یه زمانی می‌بره اما به معجزه نبی مکرم

این درخت خشک همونجا سبز شد و میوه داد میگه همه هم خوردن از این میوه‌هاش اونجا سیر شدند

مهمونای ابوالحیثم اومده بودند شکم خالی اینا از اون خرما خوردند سیر شدند

پیغمبر فرمود این از اون نعمت‌هاییه که در قیامت خدای تبارک و تعالی به شما عطا می‌کنه.

همین مقدار کفایت می‌کنه خبرها رو که می‌دونید دیگه جنگ رسما آغاز شده بین لبنان و اسرائیل

حمله زمینی انجام داره میشه همین ساعت‌هایی که گذشت جنگ بوده تو مرز لبنان و

خیلی دارن شدید به سختی دارن می‌جنگند حزب الله لبنان نیاز به دعای شما داره

نیاز به دعای شما مومنین داره و نگید کوتاه ندونید کم ندونید دعاتون رو

بین الطلوعین هست دستتون رو به دعا بلند کنید از خدا بخواید از حضرت زهرا سلام الله علیها بخواهید

که او بانو یاری کنه این مردم شریف لبنان رو این حزب الله رو یاری بکنه.

من یه جمله ذکر مصیبت کنم از نوه حضرت زهرا می‌خوام اسم ببرم

اون دختر سه ساله‌ای که وقتی رسید به شام وقتی رسید به اون شهری که توش پر از نفرت بود و کینه بود وحسادت بود

وقتی سرپا مونده بود از دروازه ساعات که وارد شدند چند ساعت این دختر خانم سرپا نگه داشتنش

آخر سر صدا زد گفت عمه جان پاهام درد می‌ کنه کی این سفر به اتمام میرسه به پایان میرسه

عمه سادات او را آرام کرد اما از زخم زبانی که بهش می‌زدند دختران شامی

مردم می‌گفتند آیا تو بابا نداری می‌ گفت چرا من بابا دارم بابای من سفر رفته

عمه میگه برمی‌گرده چه سفری چه برگشتنی برگشت منتها عجب بر گشتنی بود

وقتی برمی‌گشت پانداشت به سر برگشته چشماش رو که باز کرد مقابل خودش سر بریده بابا رو دید

صدا زد بابا خوش آمدی اما موقعی اومدی که دیگه دخترت توان نداره از پا افتاده شد

صلی الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله

پیروزی مقاومت حزب الله سپاه مون لشکرمون من این شعر رو می‌خونم انشالله خود بی‌بی حضرت رقیه مدد کنه

صدا زد بابا

بس که دویدم عقب قافله

پای من از ره شده پر آبله

پدر فدای سر نورانیت

سنگ جفا که زد به پیشانیت

حسین جان حسین جان حسین جان

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *