بسم الله الرّحمن الرّحیم
💫 تاریخ اشرف کائنات حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم
دنباله ی سرگذشت احد رو خدمتتون عرض میکنیم.
یک اقلیتی تعداد کمی در راس اون ها امیرالمومنین علی علیه السلام
فداکاری که داشتند جان پیامبر از خطر قطعی نجات پیدا کر و خوشبختانه اکثریت دشمن
تصور کردند که پیامبر (ص) کشته شده اگر این تلقی و تصور نبود اینا ول نمی کردند
اینا رها نمی کردن آقا اینا با کینه اومده بودن پنج هزار نفر با کینه اومدن که کار رو تمام بکنن
لذا ببینید اکثر این پنج هزار نفر دیگه افتاد تو ذهنشون یقین و اطمینان قوی پیدا کردند
که پیامبر کشته شد و دیگه خدا خواسته بود اینا دنبال این نیفتادن که جسد پیامبر رو پیدا کنند
و بردارن و با خودشون ببرند یه عده که میدونستن پیامبر زنده هست
همون چند نفر محدود علی (ع) و ابودجانه اینا دور می کردند همینا که فهمیدن پیامبر زنده س اینام صداش رو درنیاوردن
حالا چرا ؟ مصلحت ندونستن به هر حال قریش تصمیم گرفت برگرده
اینا خیلی خوشحال بودند پیامبر هم تصمیم گرفت برگرده سمت دره
حرکت کردن یه گودالی ابوعامر حفر کرده بود که برای مسلمونا اتفاقاََ پیامبر افتاد تو این گودال
امیرالمومنین دست پیامبر رو گرفت و از گودال بیرون آورد و یکی از مسلمونا بنام کعب مالک چشمش افتاد به پیغمبر
هوار کشید داد کشید مسلمونا پیامبر زنده اس اینجاست خدا او رو از گزند دشمنان حفظش کرد
پیامبر گفت هیس ساکت باش مرد حسابی داد نزن مردم قریش فکر کردن من از دنیا رفتم
دارن برمی گردن اگه بفهمند من زنده ام دوباره هجوم میارن ساکت باش
اونا فکر کردن من از دنیا رفتم پیامبر جلوی این رو گرفت
خلاصه اینا حضرت رسول و امیرالمومنین و اون چند نفر اومدن وارد شعب شدن یه صد نفر از مسلمونا اونجا بودن
پیامبر رو دیدند خیلی خوشحال شدن و از یه طرف شرمنده شدند
شرمنده و سرافکنده میگن یه چیزی فرو رفته توی صورت آقا رسول الله که بد فرو رفته بوده
حالا میگن ابوعبیده جراح من نمیدونم چقدر میتونه صحت داشته باشه
دو تا حلقه فرو رفته بود تو صورت آقا که اون با دندوناش حلقه ها رو درآورد از قضا میگن دندوناش افتاد
خون صورت رسول خدا رو فراگرفته بود که اونجا رسول خدا فرمود
خشم خدا بر ملتی که صورت پیغمبر خودش رو خون آلود کرد
شدتی گرفته دشمن سر از پا نمی شناخت قریشی ها با دمشون گردو می شکوندن
خوشحال به تمام معنا اینها یکی از نویسندگان میگه هیچ فرصتی برای نفوذ در عقاید و افکار و نفوس مردم
مساعدتر از فرصت شکست و گرفتاری به بلایا و مصائب بزرگ نیست
یعنی تو کی میتونی ذهن رو آلوده کنی موقعی که طرف یه شکستی خورده
کی میتونی ورود کنی به نفس او موقعی که می بینی طرف گرفتار بلا شده
بهترین فرصت همین جاست یادم میاد ایام کرونا بود حرم امام رضا رو بسته بودند
شروع شد سمپاشی عقاید هی میگید امام رضا شفا میده پس چرا امام رضاتون دیگه شفا نمیده
می بینید دیدن که تو این لحظه شروع کردن به سمپاشی کردن
یه عدّه ضعیف العقل هستن یه عدّه ضعیف الایمان هستن
اینا میبازن خودشون رو واقعا میترسن و میگن راست میگه آقا سمپاشی تا زدن سیدحسن نصرالله رو شروع کردن
هی پس خدای شما کو سید مقاومتتون رو زدن کو آقایی که رجز خوانی می کرد
ابوسفیان و اکرمه این دو نفر بت های بزرگ رو روی دست گرفته بودن
غرق سرور و شادی فریاد می زدن سرافراز باد هبل سرافراز باد هبل بعد پنج هزار نفر با هم فریاد بزنن چه صدایی میشه
دل مسلمونا فرو میریزه پیغمبر متوجه شد برنامه ی خطرناکی رو اینا دارن اجرا میکنن
پیامبر به اون صدنفر که در شعب بودن گفت جواب اینا رو بدید
بیکار نشینید یه وقت هست جنگ سخت است یه وقت جنگ نرم است
سکوت نکنید الان فضای مجازی جنگ نرم است فریاد بزنید پیغمبر فرمود فریاد بزنید
بسم الله، الله اعلی و اجل تو دره هم بودن صدا می پیچید اینام فریاد میزدن الله اعلی الله اجل
خلاصه ابوسفیان دست بر نمی داشت صدا رو هم می شنید بهشون گفت
بگید ما بت عزی داریم شماچنین بتی ندارید پیغمبر دستور داد فریاد بزنید
خدا مولای ماست شما مولا ندارید ماخدا داریم پناهگاهمون الله است
شما چنین مولایی ندارید بت یه تیکه سنگ چوبی بیش نیست
متکی هستید به بت تکیه گاه ما خداست مشرکین فریاد زدن امروز به عوض روز بدر
شعار پشت شعار مسلمون ها به دستور پیامبر فریاد زدن گفتند
این دو روز هرگز با هم مساوی نیست کشتگان ما در بهشت هستند کشتگان شما در جهنم
ابوسفیان که دید این شعارها پشت سرهم جواب داده میشه خیلی بهم ریخت که بعد آخرین فریادی که زد
گفت آخرین وعده ی ما و شما سال آینده اینا خیلی دوست داشتن برگردن که این خوشحالی و پیروزیشون یهو تبدیل به شکست نشه
می بینید آدمی که نفله هست یه چک زد سریع چیکار میکنه دمش رو میزاره رو کولش فرار میکنه نکنه اون چکی که زد شیرینیش تبدیل به تلخی بشه.
اینا تصمیم گرفتن برگردن و خب گفتم بهتون زنان قریش فقط به این پیروزی ظاهری بسنده نکردند
قانع نشدند می خواستن انتقام بیشتر بگیرن اعضا و گوش و بینی مسلمونا رو که روی خاک افتاده بودند بریدن
و از این ها گردنبد و گوشواره ساختن و شکم افسر اسلام رو شکافتن هرچی مسلمان بود
غیر از جناب حنظله غسیله الملائکه اون رو فقط دست نزدن
خب بله اینجا نوشتن که پیامبر اکرم جیگر رو آورد داد به زن بخوره که به دندان گرفت
ولی نتونست معروف شد به هند آکله الاکباد هند جیگر خوار
الانم تو زیارت عاشورا لعنش کردند بعد فرزندان این ملعونه رو میگفتن
معاویه رو پسر هند جیگر خوار یزید رو میگفتن پسرهند جیگر خوار معروف شد و سر زبان ها افتاد
پیامبر آمد و این صحنه رو دید و مسلمانان این صحنه رو دیدند
به طور اتفاق مفسرین نوشتند که مسلونان باهم عهد کردن پیمان بستن اگر دستشون به مشرکین رسید
این معامله رو با کشته های اون ها بکنن و بجای یه نفر سه نفر رو باهاشون اینکار رو بکنند
یعنی اینجا هفتاد نفر از مسلمونا مُثله شدن ما تصمیم می گیریم دویست و ده نفر رو مثله کنیم
آیه نازل شد اگه می خوایید مقابله به مثل کنید همون اندازه اونا هفتاد تا مثله کردن شمام هفتاد تا چرا زیادش می کنید
ببین در اوج هیجان و خشم اعتدال اسلام رو نگاه کن رافت اسلام رو ببین
منطق اسلام رو نگاه کن از حد خارج نمیشه اگه تصمیم دارید مجازات کنید
همون اندازه چرا بیشترش میکنید؟ اما اگر اینکار رو نکنید و صبر کنید
برای شما بهتره این منطق اسلام است یه نمونه ی دیگر رو عرض بکنم بحثم تمام.
سعد بن ربیع از یاران با وفای پیامبر قلبش برای پیامبر می تپید
خدا کنه همه ی ما اینجوری باشیم قلبمون برای رهبرمون بتپه
این اوج رشادت اوج ایمان و وفاداری یک مرد هست که قلبش برای رهبرش بتپه
میگه کسی دوازده تا زخم کاری برداشته بود سعد بن ربیع یه کسی از کنار سعد رد می شد گفت
سعد دید داره جون میده گفت سعد پیغمبر از دنیا رفت محمد (ص) کشته شد
نمیدونم اینکه به سعد گفت آشغال کله بود فلانی پیغمبر کشته شد سعد گفت
اگر شد خدا که زنده س ما دراه نشر آیین خدا جهاد می کنیم
از حریم توحید داریم دفاع می کنیم پیغمبر کشته شد خدا که کشته نشده
شعله ی جنگ که خاموش شد پیغمبر یهو یاد سعد بن ربیع فرمود
کسی میتونه از سعد برام خبر بیاره؟ زید بن ثابت گفت من میرم دنبالش
اومد و ما بین کشته ها چشمش افتاد به سعدبن ربیع دید سعد جانباز شده یه رمقی در بدن داره
به سعد گفت پیامبر من رو مامور کرده که از حال تو تحقیق کنم و خبری براش ببرم
سعد یه کلمه از خودش نگفت که من خوبم یا بدم داشت جون می داد گفت
سلام من رو به پیغمبر برسون بگو چند لحظه از زندگی سعد باقی نمونده
خدا به تو ای پیغمبر بهترین پاداش رو که سزاوار یه پیغمبربه تو بده
بعد یه پیغامم دارم برای انصار برای مردم به مردم بگو اگه به پیامبر آسیبی برسه
شما زنده باشید هیچ وقت پیش خدا معذور نیستید شما پیغمبر پیشتون هست آسیب میبینه
شما زنده اید پپس بدونید شما خطا کردید این پیغام رو آورد به مسلمون ها داد
وقتی داشت میومد سعد هم جان داد خدا ما رو هم ثابت قدم قرار بده تو این مسیر ان شاءالله پامون نلغزه
حالا ممکن خبر رو که آورد داشته بر میگشته پیامبر گفته برو خبر بیار این رفته خبر رو گرفته
اومده زنان قریش یهو متوجه شدن کاری بکنن با بدن ها الکی رها نکنن
مسلمونا تو شعب بودن ریختن بدن ها رو مثله کردند و رفتند
زن های خوب داریم و زن های بد هم داریم مردهای خوب داریم مرد بد هم داریم
خمه جا همینطوره خدا اسرائیل رو نابود کنه خدا به عذاب علیم دچارشون کنه
خدا اینا رو در دریا غرق کنه مثل فرعون که در دریا غرق شد.
یه جمله عرض روضه کنیم
صَلّی الله عَلیک یا فاطمه الزهرا
تو این ایام امیرالمومنین میاد بر بالین فاطمش نگاه به صورت فاطمش میکنه
فاطمش اینطور افتاده به فدای فاطمه ی شما به فدای بچه های شما یا امیرالمومنین
یا ابا الایتام ای پدر یتیم ها
السّلام علیک یا فاطمه الزهرا یا بِنت رسول الله و یا قره عین الرسول یا سیدتنا و مولاتنا انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بکِ اِلی الله و قدمناکِ بَین یَدی حاجاتنا
یا وَجیهه عِندالله اِشفعی لَنا عندالله
صدام می لرزه تکون بده دستتو دست و پام میلرزه
خدا لعنت کنه قنفذ و خدا لعنت کنه مغیره رو اینقد با قلاف تو پر به بازوی مادر زدند
دست مادر بالا نمی آمد امیرالمومنین می بیند که فاطمش با یه دست قنوت میگیره
صدام می لرزه تکون بده دستتو
دست و پام می لرزه فاطمه جان
سرت شکسته مگه چجوری زدنت
پرت شکسته پرت شکسته زهراجان زهراجان
اللّهم صلّ عَلی محمد و آل محمد..