بسم الله الرحمن الرحیم
? مشرف شوید روضه حضرت رقیه سلام الله علیها
روز سختی بود برای حضرت رقیه
شب که شد امام سجاد نشسته بود این بزرگوارها توی خرابه ای بودند که سقف این خرابه در حال ریزش بود
امام سجاد می فرماید : این خانم ها خواهران من عمه های من هی جابجا می شدند برای اینکه یه وقت این سقف خرابه پایین نیاد
می فرماید شنیدیم این مامورها و نگهبان های یزید که دم در وایستاده بودن دارن بهم میگن
نگاه کن این بیچاره ها از ترس اینکه یه وقت سقف خرابه روی سرشون خراب نشه هی جابجا میشن
در حالیکه خبر ندارن فردا یزید همه اینها رو قطعا گردن میزنه یا به کنیزی می فروشه
امام سجاد می فرماید ما همهمه کردیم این بچه ها نشنون ولی گویا این دختر سه ساله شنیده
بخاطر همین گفت عمه جان دیگه طاقت ندارم بابای من کی میاد
انقدر هم گریه کرد تا سر بابا به دیدن دختر عجله کرد نیمه های شب اومد
آمدی بابا کنج ویرانه
با صفا کردی این عزاخانه
ای پدر امشب یاد ما کردی
بی کسان را یاد از وفا کردی
در دل این شب یاد ما کردی
از رخ خوب و لطف شاهانه
رفتی ای بابا خوش به مهمانی
گه تنور و گه دیر نصرانی
می بینم بعضیاتون حال خوشی دارید انگار واقع الان روبه روی ضریح بی بی رقیه نشستید و ناله می زنید
یه چند لحظه صورتت رو بزار روی ضریح خانم دستتو به شبکه های ضریح بگیر
بگو خانم خیلی زمین گیر شدیم خیلی گرفتار شدیم تو رو جون بابات حسین دست ما رو هم بگیر
یه وقت دیدن خم شده لب ها رو گذاشته رو لب های بابا
بابا من الذی ایتمنی فی صغر سنی
بابا کی رگ های گردنت و بریده
کی محاسنت و غرق به خون کرده
یه وقت دیدن دیگه نفسش بالا نمیاد دیگه نفس نمیکشه
سر از یه طرف نازدانه حسین از یه طرف افتاد