حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

◽️حکمت شماره ۲۹

● وَ قَالَ (علیه السلام): أَشْرَفُ الْغِنَى، تَرْكُ الْمُنَى

●شریف ترین بی‌نیازی ها ترک آرزوست.

 

شاعر میگه ترک آرزو کردم رنج هستی آسان شد

بهترین توانگری ، بهترین قدرت ها همینه

چون وقتی ترک آرزو میکنی قانع میشی

قناعت که پیدا میکنی بی نیاز میشی

آرزو های بیهوده که عملی هم برای آدم نداره

و همینجوری آدم انتظار خوشبختی داشته باشه اینها باعث میشه که آدم درجا بزنه

که معمولاََ به خیالاتی هم مبتلا میشه میگه که خدا ارحم الراحمینه

خدا ارحم الراحمین هست اما این آرزوی تو بیهوده اس

تو عمل نداشته باشی و آرزوی آمرزش داشته باشی به این میگن آرزوی بیهوده

که هیچ کاری نکردی آرزوی آمرزش داری بعد هم میگی خدا ارحم الراحمینه

کنار کعبه امام سجاد دیدم زیر ناودون طلا مشغول نمازه مناجات میکنه و گریه و زاری میکنه

بعد نماز گفتم پسر رسول خدا شما اینجوری گریه میکنید اینجوری ترسانید

اینکه شما سه امتیاز دارید ، ۱_پسر پیغمبرید ۲_شفاعت رسول خدا در میان هست و شما رو شفاعت میکنند ۳_رحمت خدا وسیعه

امام سجاد در جواب فرمودند :

نسب میگی پسر رسول خدایی ، قرآن چی میگه؟ فَإِذَا نُفِخَ فِي ٱلصُّورِ

وقتی تو صور دمیده میشه فَلَآ أَنسَابَ بَيۡنَهُمۡ يَوۡمَئِذٖ

دیگه اون روز نسب و اینها دیگه نیست

۱_تو قیامت نسب نیست این آرزوی باطله

۲_قرآن میگه وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَىٰ اولیای خدا شفاعت از کسی نمی‌کنند مگر اونی که بدونند خدا ازش خشنوده

قیامت شفاعت مال اونایی هست که من بدونم خدا از او خشنوده بعد شفاعتش کنم

پیغمبر اونایی رو شفاعت میکنه که خدا ازشون خشنوده و الا خدا از کسی ناراضی باشه پیغمبر اونو شفاعت نمیکنه

پس من از کجا خیالم راحت باشه که خدا ازم خشنوده ؟

۳_قرآن میگه إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ رحمت خدا نزدیک به نیکوکاران

رحمت خدا بزرگه برای نیکوکاران عمل صالح باید داشته باشم وگرنه با حلوا حلوا دهان شیرین نمیشه

رفته به گوشَت که کردگار کریم است

صاحب عفو است و لطف و رحمت و احسان

لیک ندانی که می کِشد سوی دوزخ

معصیت کردگار و اطاعت شیطان

بعضی آرزو ها ،آرزوهای باطله ضرب المثل هست راجب آرزو که میگه

آرزو تمامی نداره آرزو سرمایه مفلسِ ، مفلس یعنی آدمهای گرسنه

میگن یه آقایی به زنش اومد گفت که حاج خانم نمیدونم یه کار خوبی کردم از ملائکه الله اومدن پیش من

گفت یه آرزو کن تا من فردا برآورده اش کنم حالا به نظر تو من چه آرزویی کنم؟

زنش گفت ۱۶ ساله اجاق ما کوره آرزو کن یه بچه بیاد..

بعد اومد پیش مادرش بنظرت چه آرزویی کنم؟ مادرش گفت من کورم چشم ندارم آرزوم اینه که چشم داشته باشم

اومد پیش پدرش گفت بابا جون تو چی میخوای؟ پدرش گفت

من آرزو دارم از این فقر و از این گرفتاری و بی پولی نجات پیدا کنیم

از فرشته ای که به تو گفته تقاضای پول کن هرچی فکر کرد که چه کنم ؟ مادرم، همسرم ،پدرم، کدومشون؟

فردا یه راه چاره پیدا کرد با خوشحالی اومد پیش فرشته گفت

من آرزو دارم که مادرم  بچه ام رو تو گهواره ای از طلا ببینه

همه رو میخواد آرزو تمامی نداره … خلاصه اینکه اگر آرزوهامون بزاریم کنار

همه کارامون درست میشه.آرزوهای پوچ رو .خدا به حق محمد و آل محمد عاقبت مارو ختم به‌ خیر کند

صلی الله علیک یااباعبدالله

ان شاءالله امروز صبح دلهامون روانه کربلا بشه  امام حسین هم اسم مارو جزو زوّارش بنویسه

امام حسین اسم مارو بیاره جزو زائرا که شب جمعه شنیدید أمان من النار لزوار الحسين عليه السلام في ليلة الجمعة

هرکس حسین رو شب جمعه زیارت کنه خدا بهش امان از آتش جهنم میده

یعنی میشه حسین جان ما یکبار دیگه کرب و بلات و ببینیم

همچین که اومد گفت بابا برم؟ گفت برو علی جان برو

یه لحظه نگهش نداشت چون میدید علی تو چه مقامیه

گفت علی جان قبل از اینکه بری یه سر برو تو خیمه خواهرات عمه هات بزار ببیننت

وقتی اومد تو خیمه مخدرات کربلا همچین که وارد شد دیگه امام حسین دیدند

علی اکبر بیرون نمیاد اومد پرده خیمه رو که داد بالا دید چه غوغاییه تو خیمه

همه دور علی اکبرو گرفتن همه دارن التماس می‌کنند علی جان نرو

نمیدونم شاید التماسشون بخاطر این بود تو بری بابا هم از دنیا میره

تو اگه بری بابا تمومه کارش شاید از این جهت بوده هی میگفتن یا علی ارحم غربتنا به غریبی ما رحم کن

اما همچین که ابی عبدالله این صحنه رو دید صدا زد رها کنید بزارید بره

همچین که راه افتاد بره دل پدر رو هم با خودش برد

تا یه جایی که دیگه دیدن امام حسین دیگه یک دست به آسمون گرفته یک دست به محاسن شریف گرفته

میگه خدایا خودت شاهدی جوانم رو فرستادم همونی که هر وقت ما مشتاق دیدار پیغمبر شدیم نگاه به او میکردیم

فرمود عمر سعد خدا رحم تو رو قطع بکنه که رحم من رو قطع کردی

صلی الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله

رفت سوی میدان رجزی خواند تا دشمن فهمید علی اکبر اسم علی اومد نوه علی ابن ابیطالب

ببین چقدر از امیرالمؤمنین کینه داشتند

شمشیرها رو کشیدن از غلاف چنان با نفرت حمله کردند مثل باباش علی فرق سرش و شکافتند افتاد روی اسب

سر رو گذاشت روی گردن اسب خون جلو چشم این اسبو گرفته

این اسب به جای اینکه سمت خیمه ها بره

راه رو به اشتباه رفت سوی لشکر دشمن

یکی از افراد دشمن مهار اسب و گرفت کشید وسط لشکر

صدا زد هرکی کار داره بیاد

همه شمشیر ها بالا میره یه نقطه ای فرود میاد صدا زد بابا هذا جدی رسول الله

ابی عبدالله با عجله آمد اما وقتی رسید دید بدن علی اکبر ارباََ اربا شده.

حسین جان حسین جان

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *