حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

💫 تاریخ اشرف کائنات حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم

نثار آقا امام زمانی صلواتی بفرستید.

خب این آخرین جلسه از پیامبر اکرم خواهد بود انشالله

خدای تبارک و تعالی را شاکریم از اینکه توفیق داد یک دوره مباحث آقا رسول خدا را از صفر شروع بکنیم تا اینجا

و از خدای تبارک و تعالی خواستاریم که توفیق عطا بکنه انشالله

مباحث آتی را هم با قوت و انشالله با عافیت پیگیری بکنیم .

خب چند تا مسئله مطرح می‌کنم یکی اینکه هدف از اون نامه‌ای که آقا رسول خدا می‌خواست بنویسه و نشد چی بود؟

چی می‌خواست آقا رسول خدا تو کاغذ بنویسه که بعد عمر نذاشت؟

آیا می‌خواست حلال و حرامو بنویسه محرم و نامحرمو می‌خواست بنویسه

بینید ما از قرائن اینو می‌فهمیم که پیامبر خدا در صدد این بود که

جانشینی رو بعد از خودش محکم بکنه تعيين که کرده بود می‌خواست محکم بکنه

که بعد عمر اینجا سرپیچی می‌کنه و از اون عبارت آقا رسول خدا

که قلم و دوات بیارید من براتون یه چیزی بنویسم که هیچ گمراه نشید

تو جاهای دیگه هم به کار برده شده انی تارک فیکم الثقلین ما ان ..

به این دوتا تمسک بکنید هيچگاه گمراه نمی‌شید ببین از این عبارت هم می‌تونیم بفهمیم که

پیامبر درصدد این بود که مثلاً در مورد جانشینی بوده در مورد وصایت و خلافت و این‌ها بوده

سوال دوم چرا تو نوشتن نامه پیغمبر پافشاری نکرد ؟

خب می‌تونست بعداً دبیر خودش رو آقا امیرالمومنین رو احضار بکنه

و نامه‌ای که حالا مد نظرش بود رو بنویسه اعمال قدرت کنه دیگه حالا خب چرا پیامبر این کارو نکرد

مثلاً اینا که رفتن می‌گفت علی جان اون نامه رو بردار بیار مثلاً قلم و دواتو بیار من بنویسم

چرا پافشاری نکرد اتفاقا همین مطرح شد که یه کسی بلند شد گفت

یا رسول الله بیاریم قلم و دواتو پیغمبر فرمود بعد از این همه گفتگوهایی که شد

بعد از این همه گفتگوها و این‌ها که شد دیگه لازم نیست بالا سر من

که فقط همین اندازه من به شما میگم که دیگه با عترت من به نیکی رفتار بکنید

که بعد این رو حضرت گفتن و صورتشونو از حضار برگردوندن

خب حالا اگر پیامبر پافشاری می‌کرد چه اتفاقی می‌افتاد ممکن بود بیفته

اینکه اونا بی‌ادبیشونو بیشتر بکنن و این رو هی گسترش بدن

پس ببینید دیگه اونجا صلاح نبود که پیغمبر پافشاری بکنه و

ضمن اینکه عرض کردیم یه کسی هم گفت ولی آقا فرمود نه

دیگه بعد از این همه جار و جنجال و گفتگوها بازم می‌خواید قلم و کاغذ بیارید نمیخواد

فقط همین مقدار که به اهل بیت من نیکی کنید خب پیامبر بعدش جبران کرد یا نکرد

چرا جاهای دیگه بعدش هی بازم جبران کرد با اینکه اینجا نذاشتن قلم و دوات بیارن

خب ابن حجر عسقلانی توی کتاب اونجا میاره که پیامبر خدا

در یکی از روزهای بیماری خودشون در حالی که اطراف بستر او رو یاران احاطه کرده بودند

رو به یاران کرد فرمود مرد اجل من فرا رسیده به همین زودی از بین شما میرم آگاه باشید

در میان شما کتاب خدا و عترت و اهل بیت خودم رو ترک می‌گم

بعد دست امیرالمومنینو همونجوری در حالی که تو بستر بود گرفت

و بالا برد فرمود هذا علی این علی است مع القرآن همراه قرآن

والقرآن مع علی قرآن هم همراه علیه هیچگاه از هم جدا نمی‌شن

یعنی امیرالمومنین و قرآن هیچ وقت از هم جدا نمی‌شن

خب این رو حضرت تو بستر انجام دادن در حالی که بیمار بودن جلو اصحاب این رو گفتن

خب بعد دیگه یه سری دینار بود نزد حضرت که حضرت نگاه به این‌ها کرد

و فرمود ما زن محمد بالله لو لا… یعنی محمد آیا به خدا چنین گمانی داره

اگر خدا رو ملاقات بکنه و این‌ها پیش او باشه که این‌ها رو دستور داد به امیرالمومنین

تقسیم کرد خب دیگه دارد که یه قصه‌ای هم اینجا نقل می‌شه که

پیامبر اومدن مسجد و بعد فرمودند اگر کسی حقی چیزی از من طلب داره

به گردن من هست و این‌ها اگر مسئله کوچیکی چیزی هست بزرگی هرچی هست بگید

مطالبه‌ای دارید حقی یه نفر بلند شد گفت شما فلان سفر داشتید می‌رفتید چوبتون خورد به من

و حالا منم می‌خوام تلافی کنم که بعد پیغمبر فرمود که

مثلاً آقا بیا جلو بعد گفتش که برو همون چوبی که من داشتم دستم

عصای منو از خونه من بیار که پس اینو قصه است دیگه دارن تعریف می‌کنم

که بعداً برسم به اصلش که بعد پیغمبر سلمانو می‌فرسته

سلمان برو از فاطمه من اون عصا رو بگیر بعد عصا رو میارن کاری ندارم

بعد پیغمبر میده دست اون بابا میگه بزن بزن به بدن من که بی حساب بشیم

که بعد اون میگه نه من اون موقع که عصای شما خورد به بدن من برهنه بودم شما هم باید

جلو خلایق لباستونو بالا بدید که من بزنم به بدن شما که بعد پیامبر

وقتی مثلاً لباسشو بالا میده شکمشو برهنه می‌کنه

این می‌پره و شکم آقا رسول خدا رو بغل می‌گیره و صورتشو می‌ذاره و

صورت روی بدن آب می‌بوسه و این‌ها که من به این داستان خدشه وارد کردم این داستانو رد کردم

گفتم که اینا از نظر من جعلیه اینا جعلیه دلیلم چیه

دلیلم اینه که پیامبر تو حتی تو اینجور جاها خطا نداره

حتی تو اینجور جاها خطا نداره که اگر ما اینو مثلاً قبول بکنیم فردا

ابوبکر و عمر میگن دیدی پیغمبرم خطا داشت پس ما هم می‌تونیم

اصلا اینا درست شده که راه باز بشه برای ابوبکر و عمر و اینا

اصلاً اینا درست شده که ذهن‌ها منحرف بشه از اون نقطه اصلی

از اون اصلی که پیغمبر دنبالش بود دنبال این بود که اینو جا بندازه

این یه نکته همین آقا پیامبر خدا لباسشو داد بالا و این بزنه رو شکم

آقا مثلاً خود من ، من تو این مسجد خجالت می‌کشم جلو شما

مثلاً حالا اون پیامبری که معدن حیاست جلو خلایق لباسش رو بده بالا که این بزنه

مثلاً یه خورده میگم این روایت این نقل خیلی جور در نمیاد

یا مثلاً یه نقلی که عایشه آورده متأسفانه بعضی از علمای ما هم تو کتاب‌هاشون آوردند

که میگه پیامبر شبها همیشه مسواک می‌زد بعد این عایشه میگه‌ها

این هست پیغمبر مسواک میزد تو نقلهای دیگه داریم ولی اینی که عایشه درآورده

خب این عبدالرحمان اومده بود نزد آقا رسول خدا رسول خودم تو بستر بیماری بود

میگه تو دست برادر من یه چوب سبز و تازه‌ای یه چوب سبز و تازه‌ای تو دست برادر من عبدالرحمان بود

عایشه میگه در حالی که یه چوب سبز و تازه عایشه میگه دیدم

پیغمبر زل زده به این دست عبدالرحمان میگه فهمیدم که پیغمبر چوب مسواک می‌خواد

میگه فورا چوب مسواک را از برادرم گرفتم و دادم به پیغمبر

و پیغمبرم با دقت دندون خودشو مسواک کرد من به نظرم این اصلاً جایی نداره

آقا پیغمبر تو اون لحظه آخرش همه دغدغه‌اش این بود دندوناشو مسواک بکنه این مال عایشه است

که بعد متاسفانه بعضی از علما هم علمای شیعه اینا رو تو کتاباشون میارن

به عنوان مثلاً مسائل که خب حالا خیلی خب خدمتتون عرض بکنم که

یه نکته اساسی که هستش اینجا اینه که پیامبر اکرم لحظه آخر تو آغوش چه کسی جان داد

عایشه میگه پیغمبر تو اون لحظه آخر تو بغل من در حالی که سرش روی سینه من بود جان داد

که بعد به خدمتتون عرض بکنم که به ابن عباس میگن

میگن عایشه اینجوری میگه ابن عباس میگه عایشه دروغ میگه

به خدا قسم که پیغمبر در آغوش هیچ کسی جان نداد جز علی بن ابیطالب

که در حالی که پیغمبر جون می‌داد سر آقا رسول خدا رو سینه آقا امیرالمومنین بود

که خود آقا امیرالمومنینم تو نهج البلاغه همینو میگه می‌فرماید

و پیامبر در حالی که سر او به سینه من بود قبض روح شد

من او رو در حالی که فرشتگان یاریم می‌کردند غسل دادم

یعنی کسی دیگه‌ای هم اینجا شریک من نبود که غسل بده و این‌ها

من خودم پیغمبرو غسل دادم خب میگن آخرین حرفی که پیغمبر زد

آخرین جمله‌ای که پیغمبر گفت چی بود؟ اینجا میگن آخرین جمله‌ای که پیغمبر فرمود اینجا

میگن آخرین جمله‌ای که پیغمبر فرمود لا رفیق الاعلی

این جمله بود که استنباط کردند که تو اون لحظه آخر فرشته وحی

موقعی که داشت قبض روح می‌کرد پیغمبر رو مخیر کرد

بین اینکه پیغمبر حالش خوب بشه دوباره برگرده دنیا

یا اینکه پیک الهی روح رو قبض بکنه پیغمبر به سرای دیگه بشتابه

که پیغمبر میگه نه یعنی برنمی‌گردم دنیا چی می‌خوام مع رفیق الاعلی

می‌خوام برم کجا می‌خوام برم پیش رفیق بالا پ می‌خوام برم پیش رفیقم

اصلا پیغمبر استغفار کرد که از دنیا بره می‌خواید با هم بخونیم

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

اذا جاء نصرالله والفتح و رأیت الناس یدخلون فی دین الله افواجا….

فستغفر پیغمبر چه معنایی میتونه داشته باشه یعنی حجاب دنیا برداشته بشه

و لذا ابن عباس میگه وقتی این سوره نازل شد من فهمیدم که

پیغمبر از دنیا قراره بره چون پیغمبر که گناهی نداره که با استغفار اون گناه بخشیده بشه

پس استغفار پیغمبر یعنی برداشته شدن حجاب دنیا یعنی از این دنیا بره

من می‌خوام برم پیش معبودم پیش خدای خودم

پیغمبر روز دوشنبه در گوشه‌ای از اتاق خودش جان داد

شیون زنان گریه زنان مردم بیرون را متوجه کرد

خلیفه دوم به خاطر دلایل خاصی حالا بعداً می‌گیم فریاد میزد بیرون خونه

فریاد می‌زد پیغمبر فوت نکرد بسان موسی پیش خدای خودش رفته

فوت نکرده رفته و خیلی هم پافشاری می‌کرد رو اینکه کسی حق نداره بگه پیغمبر مرده

پیغمبر رفته و برمی‌گرده هی فریاد می‌زد و اینا که بعد بعضیا میگن

خود ابوبکر جلوشو گرفت گفت مرد حسابی این چه حرفیه آیه داریم دیگه

حالا مثلاً یه کسی دیگه‌ای گفت که آقا آیه داریم که میگه و ما محمد الا رسول قد…

پیغمبر هم می میره اگر کشته بشه دوباره برمیگرده

امیرالمومنین پیکر مطهر پیغمبر رو غسل داد کفن کرد

و چون خود پیغمبر فرمود بود نزدیک ترین فرد باید من رو غسل بده و

این دوست و این شخص کسی نبود جز آقا امیرالمومنین علی علیه السلام

در حالی که چهره آقا سیلاب اشک بود و می‌فرمود پدر و مادرم فدای تو

با فوت تو رشته نبوت و وحی الهی و اخبار آسمان‌ها قطع شد

اگر نبود که ما رو به شکیبایی در برابر ناگواری ها دعوت کردی خودت گفتی ما شکیبایی کنیم

انقدر در فراق تو یا رسول الله اشک می‌ریختم که سرچشمه اشک خشک می‌شد

ولی حزن و اندوه ما در این راه پیوسته است و همیشه ناراحتیم

از اینکه تو رو نداریم و این اندازه در راه تو خیلی کمه یا رسول الله

و جز این چاره‌ای نیست پدر و مادرم فدای تو باد ما رو در سرای دیگر به یاد بیار

حالا که رفتی اونور ما رو فراموش نکن و ما رو در خاطر خودت نگه دار

ما می‌تونیم به شهید سید حسن نصرالله اینجوری بگیم بله می‌تونیم

خب خود آقا امیرالمومنین تنهایی با حضرت زهرا سلام الله علیها و حسنین علیه السلام وایسادن

بر پیغمبر نماز خوندن بقیه چیکار کردن بقیه ۱۰ نفر ۱۰ نفر اومدند این آیه رو خوندن و رفتن

ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلمو تسلیما اللهم صل علی محمد و آل محمد

حالا دیگه بحث ادامه داستان رو انشالله جلسه بعد خدمتتون می‌گیم

اما پیامبر اینجا پرونده‌اش بسته شد صلی الله علیک یا اباعبدالله

صلی الله علیک یا اباعبدالله

چقدر نام تو زیباست اباعبدالله

حالا ما که تا اینجا اومدیم روضه‌مونم این شکلی بخونیم

تو اون لحظه آخر پیغمبر که داشت از دنیا می‌رفت نقل این هستش که

حسنین دویدن خودشون انداختن رو سینه پیغمبر

و پیغمبر هم آغوش باز کردن و حسنین رو به سینه می‌فشرد

و بعد امیرالمومنین برای اینکه خوب محتضر سینه‌اش سبک باشه

آقا رسول خدا همیشه می‌فرمود محتضر رو سینه‌شو سبک کنید

یعنی اگر دکمه‌هاشم میشه باز بکنید امیرالمومنین اومدن حسنین رو که بردارند پیغمبر فورا فرمود

علی جان رها کن حسنین رو این بچه‌ها رو بذار بمانند که این‌ها از من توشه می‌گیرن

منم از این‌ها توشه می‌گیرم و میگن پیغمبر جان داد در حالی که حسنین اینجوری رو بدنشون بودند

یه جمله روضه من این باشه که یا رسول الله هر پدری آرزوش اینه

لحظه آخر بچه‌هاش بیان بغلش به دامن بگیرند اما لایوم کیومک یا اباعبدالله

هیچ روزی مثل روز حسین شما نمی‌ عجب روزی بود روز حسین شما

که فرزند دلبند شما امام زمان فرمود الشمر جالس علی صدرک

شمر آمد روی سینه حسین شما نشست انقدر با ضرب تازیانه و نی و نیزه و شمشیر و اینها

صلی الله علیک یا اباعبدالله

خواهرش زینب از بالای تل نگاه میکرد نیزه‌دار داره با نیزه می‌زنه

شمشیردار با شمشیر می‌زنه آمد سوی گودال شمشیر شکسته‌ها رو کنار زد

یه بدنی بی سر ببیند خم شد لب‌هاشو روی رگ‌های بریده

حسین جان حسین جان

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *