حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

💫 تاریخ اشرف کائنات حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم

نثار امام زمان یه صلوات بفرستید .

خدمت شما بزرگواران عرض شد که لشکر اسلام رو پیامبر اکرم حرکت داد

از مدینه خارج کرد به سمت جنگ با رومی‌ها و این‌ها هی مرتب می رفتند

برمی‌گشتن به مدینه و به مثلاً به بهانه اینکه پیامبر حالش نامساعد هست

و خوب نیست ما بریم باید وایسیم اینجا تکلیف مثلاً مشخص بشه

به این بهانه‌ها و پیامبر هم مرتب هی این‌ها رو سوق می‌داد به سمت جنگ با رومی‌ها

و حتی لعن فرمودند خدا لعنت کنه هر کسی که تخلف از جیش اسامه بکنه

هرکی برگرده سرپیچی بکنه لعنت خدا بر او دوباره اول صبح که می‌شد

پیغمبر می دید ابوبکر اومده عمر اومده عثمان اومده

یه عده‌ای سر کله‌شون پیداش شده که پیامبر از دیدن این‌ها خیلی آشفته می‌شد

به هم می‌ریخت ناراحت می‌شد و هی سخنرانی می‌کرد خطبه می‌خوند

و گوشزد می‌کرد در آخرین لحظات عمر آقا رسول خدا بازم آقا رسول خدا

برای اینکه تحکیم بده محکم بکنه بحث خلافت رو امر کرد فرمود

قلم و دوات بیاورید تا من برای شما به صورت مکتوب بنویسم

که این یه سندی زنده باشه درباره موضوع خلافت

که حالا دور و ور آقا رسول خدا پر است از اصحاب اینجا آقا رسول خدا ببینید اینطور نقل شده

یعنی تو کتاب‌ها که آمده به این شکل هست حالا صحیح بخاری اینو آورده

صحیح مسلم آورده مسند احمد آورده طبقات کبری آورده

اینا همش کتاب‌های معتبر اهل تسنن در نزد اهل تسنن ها در نزد ما که معتبر نیست

خیلی چیزاش جای بحثه منتها تو خود کتاب‌های معتبر اون‌ها اینا هستش

که میگه نبی مکرم یه لحظه سر به زیر افکند مقداری فکر کرد

بعد رو به اصحاب کرد فرمود کاغذ و دواتی برای من بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم

که پس از اون گمراه نشید بعد تو این لحظه خلیفه دوم سکوت مجلس رو شکست

گفت بیماری بر پیامبر غلبه کرد قرآن پیش شما هست کتاب آسمانی ما را کافیه

خب حالا درباره نظر خلیفه دوم گفتگو شد یه گروهی مخالفت کردند

گفتن حتماً باید دستور پیامبر اجرا بشه برید قلم و کاغذی بیارید

تا اونچه که مورد نظر پیغمبره نوشته بشه برخی هم جانب خلیفه رو گرفتن

و از آوردن قلم و دوات جلوگیری کردند این جسارت عمر خیلی بد بود

که این مردیه که هذیون میگه این جسارت عمره که خیلی جسارت مثلاً تلخی هستش

ابن عباس میگه که بزرگترین مصیبت برای اسلام همین بود

که بالا سر آقا رسول خدا اختلاف پیدا بشه که بعد مانع بشه که قلم و دوات آورده بشه

خب ببینید حالا خود اهل تسنن اینجا این قصه رو یا خیلی سربسته میگن

اون لفظ عمر رو به کار نمی‌برند که عمر چی گفت

معمولاً وقتی که مورخین اهل تسنن به این قصه می‌رسند

میگن که و قال عمر کلمه معناها عمر یه کلمه‌ای گفت خود کلمه رو نمی‌گن

که این مردیه که داره هذیون میگه اینو نمیگن میگن که قال عمر کلمه

عمر یه کلمه‌ای گفت که معناها ان الوجع قد غلب علی رسول الله

که مفادش این میشه که بیماری بر پیامبر پیروز گردید اینو یه جوری پیچوندن

به خاطر اینکه آیندگان که وقتی به این کلمه عمر می‌رسند نسبت به عمر بدبین نشن

حالا خود اهل تسنن اینجا بعضیاشون به صراحت نمیگن از این واقعه فرار می‌کنند

یه عده هم اسم عمر رو حذف می کنند اصلا نمیگن عمر گفت

میگن فقالو اونجا گفت که مثلاً پیغمبر هذیون میگه از این حرفا

خب خدمتتون عرض بکنم که اختلاف صحابه در حضور پیامبر معصوم انقدر زننده بود

چون به صراحت قرآن می‌فرماید که ان هو الا..

پیغمبر هر حرفی که می‌زنه وحیه وحی الهیه بعد این‌ها اونجا سر و صدا به پا کردن

جار و جنجال درست کردن طوری که انقدر زننده بود برخی از همسران آقا رسول خدا از پشت پرده صداشون بلند شد

به لحن اعتراض خانم‌ها گفتند که شما چرا از دستور پیامبر سرپیچی می‌کنید

بعد جالب اینجاست که بازم خود این عمر برای ساکت کردن این زن‌ها فریاد زد

بالا سر آقا رسول خدا گفت ببندید دهنتونو شما زن‌ها یاران یوسف هستید

یعنی هر موقع پیامبر بیمار بشه دیدگانتون برای پیغمبر فشار می‌دید چشماتونو فشار می‌دید

اشک گوله گوله می‌ریزید وقتی پیغمبر که خوب شد بر او مسلط می‌شید

ببین بر او مسلط میشید شما حرف نزنید و این‌ها که

بازم اینجا نقل از عمر می‌کنند که عمر گفت حسبنا کتاب الله کتاب خدا برای ما بسه

ما چه نیازی داریم به سنت پیغمبر چه نیازی داریم به گفتار پیغمبر

اصلاً مهم نیست حرف پیغمبر عجب حرف پیغمبر مهم نیست

اینجاست که آدم باید سر به بیابون بزاره بره زار زار گریه کنه به حال این امت

به حال این انحرافی که درست شد در تاریخ اسلام

که متاسفانه ماها همین جا می‌بینیم تبعاتشو می‌بینیم

شما به نظرتون این قابل جبرانه اگر نبود این اختلاف اگر نبود این به هم زدگی

که بعد آقا رسول خدا انقدر ناراحت شد فرمود برخیزید بلند شید بلند شید

از نزد من خارج بشید که بعد آقا رسول خدا اینا رو طرد کرد اینا رو بیرون کرد

بعضی‌ها سوال می‌کنند که آیا اونجا آقا امیرالمومنین تشریف داشتند یا نداشتن

نظر حقیر این هستش که نه حضرت‌ اونجا تشریف نداشتند

به خاطر اینکه خانه ، خانه عایشه بود عایشه اینجا توطئه کرد زرنگی کرد چیکار کرد

رای بقیه خانم‌ها رو به دست آورد و پیامبر رو آورد تو خونه خودش

با یه ترفند خاصی گفتش که پیامبری که حالشون نامساعد بود تو تب و لرز بودن

حالا نوبت عایشه بوده چی بوده دیگه مثلاً فردا که نوبت ام سلمه بوده

نمی‌ذاره پیغمبر از خانه خارج بشه درو قفل می‌کنه

به بقیه خانوما هم میگه پیغمبر اینجاست دیگه حالا حالشون و اینها

نمیشه جابجاش بکنیم بعد میگه که شما هر وقت خانم‌ها دلتون خواست می‌تونید بدون اجازه وارد خانه من بشید

اجازه نمی‌خواد بگیرید بیاید تو رفت و آمد بر خانه من شما آزاد هستید

اما بعضی‌ها اینجا حق ورود ندارند از جمله کسانی که حق ورود ندارند

امیرالمومنین علی علیه الصلاة و السلام فاطمه زهرا علیه السلام

و حسنین علیهم السلام حق ورود ندارند بنده استنباطم این هستش که

به خاطر همینم بود که آقا رسول خدا تو اون لحظه آخر هی صدا می‌زد

می‌گفت بگید حبیب من بیاد بگید حبیب من بیاد که بعد عایشه نمی‌ذاشت

عایشه نمی‌ذاشت می‌گفتش که منظور ابوبکر است

می رفتن به ابوبکر می‌گفتند ابوبکر می اومد

که حضرت چشمش به ابوبکر می‌افتاد صورتشو برمی‌گردون

بعد می‌گفت پس معلومه من نیستم اون یکی زنه رفت بابا خودشو گفت عمر اومد

پیغمبر چشمش به عمر افتاد صورتش رو برگردون با ناراحتی

شما ابن لحظات رو تصور بکنید جیگرتون برای پیغمبر کباب میشه خدا شاهده

بعد آخر سر یکی از خانم‌های خوب آقا رسول خدا ام سلمه فریاد زد

گفت نامردار مثلاً چرا اینطوری می‌کنی چرا اینطوری می‌کنید

چرا اذیت می‌کنید شما نمی‌دونید حبیب پیغمبر کبه

مگه جز علی کس دیگه‌ای هستش بگید علی بیاد دیگه

لحظات آخر عمرشه بزارید حبیب خودشو ببینه که بعد از این دیگه اجازه ورود آقا امیرالمومنین صادر میشه

توسط عایشه ، عایشه اینجا نقش کلیدی رو بازی میکنه نقش اساسی رو داره

حالا اینجا به هر حال به هر شکل حالا بحث‌ها بازم متفرقه هستش

خدمت انشالله اون چند تا بحث رو هم روزهای آینده عرض می‌کنیم.

خب قلب آدم واقعاً به درد میاد بگیم صلی الله علیک یا رسول الله

صلی الله علیک یا رسول الله

صلی الله علیک یا رسول الله

چقدر سخت بود برای پیغمبر اکرم اون لحظاتی که عزیزانش کنارش نبودن

میگن هر کسی دوست داره اون لحظات آخر عمرش عزیزانش بیان بالا سرش

قربونت بشم یا رسول الله شما غریب افتادید

نمی‌دونم چند روزی همینجوری پیغمبر تو بستر به شکل غریبانه

بعد شما یه وقتی می‌گید مثلاً شمر اومده بالا سر امام حسین

یه وقت هست میگی عمر سعد اومده بالا سر امام حسین

حرمله اومده شمر اومده خولی اومده اما یه وقتی من می‌خوام بگم

کانون فسادها اومدند معدن فسادها اومدن بالا سر پیغمبر اکرم

کدوم سخته اون ریشه فساد بیاد یا اون شاخ و برگ فساد بیاد

پیغمبر اکرم هی چشم باز می‌کرد می‌دید بالا سر خودش کسایی نباید باشن هستند

انقدر سخت و انقدر تلخ بود این لحظات بر پیغمبر اکرم

جان‌های عالم به فدات یا رسول الله جان‌های عالم به فدات یا رسول الله

روز شنبه هم هست متعلق به آقا رسول خداست

مهمان شما هستیم آقاجان یا رسول الله باز هم لحظات آخر که شد

عزیزان شما اومدن بالای سر شما سر شما رو به دامن گرفتن

اما لایومک کیومک یا اباعبدالله

لحظات آخر حسین شما علیه السلام کسی دیگه نبود از عزیزانش

بیان سرش رو به دامن بگیرن امام زمان می فرماید الشمر جالس علی صدره..

یا رسول الله دختر شما زینب کبری از روی تل نگاه کرد

سمت گودال دید گودال ازدحام جمعیت است گرگان کوفی و شامی احاطه کردن حسین شما رو

عده‌ای با سنگ عده‌ای با نیزه عده‌ای با تیر عده‌ای با شمشیر

دارن به بدن حسین شما می‌زنن اینجا بود بی‌اختیار صدا زد

صلا علیک یا رسول الله ملیکه السما هذا حسین..

از حرم تا قتلگاه زینب صدا می‌زد حسین

دست و پا می‌زد حسین زینب صدا میزد حسین

زینت دوش نبی روی زمین جای تو نیست

خار و خاشاک زمین منزل و ماوای تو نیست

حسین جان حسین جان

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *