حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

💫تاریخ اشرف کائنات حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم

در رابطه با حوادث سال پنجم هجرت بحث می‌کنیم.

عرض کردیم که خب یهودیا اومدن فتنه‌گری و خرابکاری و شلوغکاری و جو سازی و

اونایی که اخراج شده بودند از مدینه اینا توطئه کردن و قریشیا رو عربا رو متحد کردن که

این سری دیگه بریم و کلکو بکنیم خب از اون طرفم پیامبرم دستگاه اطلاعاتی داشت دیگه

اینجوری نبود که مثلاً همینجوری بشینه و بگه می‌خوام حالا ببینیم چه می‌شود

نه اتفاقاً دستگاه اطلاعاتی داشت مامورای پیغمبر اینور اونور پخش بودن

خبرها رو می‌گرفتن بعد رصد می‌کردن اینا رو به پیغمبر اکرم گزارش می‌دادند

خب خبر دادن که یا رسول الله همه متحد شدن تمام قبایل رو خود دو تا قبیله بزرگ یهود

همه متحد شدن بر علیه اسلام و مسلمین

پیامبر خدا فوراً تشکیل جلسه داد که ببینن نظر بقیه چیه

و پرسید از این‌ها یه عده ای از این‌ها گفتند که یا رسول الله

ما حاضریم بریم بیرون و با این سیل خروشان سپاه عرب و یهود رو در رو بجنگیم

و ما خب احد رو دیدیم بدر رو دیدیم ما دیگه مثلاً آقا نمی‌ترسیم و از این حرفها

سلمان فارسی که با فنون رزمی ایرانی آشنایی کامل داشت

گفتش که تو سرزمین فارس هر وقت مردم با هجوم دشمن خطرناک روبرو میشن

یه دشمن گردن کلفت که میاد فوراً اطراف شهر خندق بزرگ می‌کنند

و از این طریق اون پیشرفت دشمن رو جلوگیری می‌کنند

که خب یه چیزیه دیگه دشمن از پا می‌ندازه

اینها یه تاکتیک حساب شده ای دشمن رو از پا میندازه

ببینید مسلمونها ۶ روز فرصت داشتن تا اونا حرکت کنند برسند

مسلمون‌ها ۶ روز فرصت داشتند نظر مورد تایید قرار گرفت

پیغمبر پسندید مسلمانها پسندیدن قرار شد این کار انجام بشه

هر ذراع یعنی از این نوک آرنج تا نوک انگشتر رو میگن ذراع

آره هر چهل زراع رو پیغمبر سپرد به ۱۰ نفر که بکنید

خود آقا رسول خدا پیش قدم شد اومد آستینا رو زد بالا برای اينکه بقیه بیان جلو و اینا

کار بکنن خود آقا رسول خدا کلنگ اولو زد و خاکا رو کنار زد

امیرالمومنین خاکا رو برمی‌داشت خیس عرق می‌شد آقا رسول خدا

و هی می‌فرمود لا عیش الا الاخره اللهم مغفر الانصار و المهاجر

زندگی واقعی فقط زندگی آخرت و خدایا مهاجر و خدایا انصار رو بیامرز

بعد این شعار رو که آقا می دادن تهیج میشدن میومدن جلو کار می‌کردند

با جون دل حتی یهودی‌های بنی قریظه اینجا کمک کردن

حتی یهودی‌های بنی قریظه اینجا کمک کردند اما خب متاسفانه بعداً تو زرد از آب دراومدن

و خرابکاری کردن خب عرض به خدمتتون که خندق کنده شد

طول این خندق پنج و نیم کیلومتر شد پنج و نیم کیلومتر

حالا اطراف مهم نقاط مهم که دور مدینه خندق‌های ژرف کنده شد

طوری که یه اسب سوار چابک نتونه بپر اون طرف و اونور سمت مدینه

اومدن حالت سنگر درست کردن که هر کسی هم خواست بره و بیاد بالا از این خندق

با سنگ و نیزه و چوب و چماق و اینجور چیزا بزنن و خب این نکته رو هم بگم

اینجاست جاش بین سر سلمان دعوا بود مهاجران می‌گفتند

سلمان از ماست انصار می‌گفتند سلمان از ماست می‌خواستن سلمانو بیارن تو تیم خودشون

که ببینید سلمان یه آدم غیر عادی هم بوده یعنی یه مدلی بوده

حالا یه تکنیک‌هایی بلد بوده می خواستن سلمانو ملحق کنند به خودشون

حالا یا کار بیشتر ازش بکشن یا چی و اینها یا اینکه مثلاً واقعاً اون ویژگی سلمان رو می‌دیدند

هی این می‌گفت سلمان از ماست اون می‌گفت سلمان پیغمبر فرمود سلمان منا اهل البیت

سلمان از ما اهل بیت که اینجا دارد خب اون‌هایی که مومن بودن

با جون و دل کار می‌کردن اونایی که منافق بودن اون‌ها هی بهونه می‌کردن

آخ که دلم درد گرفت می‌رفت می‌پیچوند می‌رفت

اون یکی می‌گفت آقا ببخشید من زنم الان صدام زده می پیچوند می رفت

اینارم داشتیم گزارش‌هایی که هست که تو خندق کندن

برخورد می‌کردن به یه سنگ‌های بزرگ می گفتن اصلا نمیشه

رسول الله خودت بیا پیغمبر میومد می‌گفت بسم الله الرحمن الرحیم

کلنگ رو میزد محکم سنگ شکافته می‌شد اینجوری خندق رو حفر کردن

سپاه عرب اینا فکر می‌کردن الان خب الان مسلمون‌ها تو احدن

اومدن دیدن هیچ خبری از مسلمون‌ها نیست پیشروی کردن اومدن جلوتر

دیدن که خبری نیست و نیست رسیدن به مدینه یهو برخورد کردن با این خندق

اینا وا رفتند می گفتن الان میریم سران مسلمانان می‌کشیم

و حسابشونو می‌رسیم زناشونم اسیر می‌کنیم و اینا

یعنی پیش خودشون تمام شده فرض می‌کردن اما یهو برخورد کردن با این خندق ژرف و این‌ها

همینجوری هاج و واج که اینو دیگه کی درست کرده

گفتن به خدا قسم این کار عرب نیست این کار عجمه

ما که از اینا بلد نبودیم که و لذا بعضیا بعدها کینه گرفتن از سلمان فارسی

بیخود و بی‌جهت نبود خب حالا دیگه انشالله ادامه قصه که چی میشه و چطور میشه و این‌ها

می‌تونن عبور بکنن یا نمی‌تونن عبور بکنن و چه مشکلاتی پیش میاد اینو انشالله جلسه بعد خدمتتون عرض می‌کنیم.

یه جمله ذکر مصیبت ذکر روضه کنیم

انشالله عرضم خدمتتون که دو سه کلمه روضه بگم خدمت شما بزرگواران

و بگم چون جمعه هست دل‌هاتونو ببرم حرم آقا ابوالفضل العباس علیه السلام

قمر منیر بنی هاشم وقتی اومد دید اوضاع احوال بچه‌ها رو

تشنگی برادر را تشنگی بچه‌ها رو

اذن میدان خواست اذن رفتن خواست منتها امام حسین علیه السلام فرمود

برادر برای بچه‌های من آب بیار

یه قلیلی از آب بیار آقا ابوالفضل برا آب آوردن رفت

اما بمیرم فداش بشم خب سر همین دست‌های قشنگش از بدن جدا شد

کشمش تیر خورد و در اون لحظه آقا ابوالفضل العباس علیه السلام

عمود آهنین به سرش خورد وقتی افتاد روی زمین صدا زد برادر برادرت رو دریاب

دامن کشان رفتی دلم زیر و رو شد

چشم حرامی با حرم روبرو شد

بیا برگرد خیمه ای کس و کارم

منو تنها نگذار ای علمدار

آب به خیمه نرسید فدای سرت

حسین قامتش خمید فدای سرت

حسین جان حسین جان

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *