حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

بسم الله الرّحمن الرّحیم

 

💫 تاریخ اشرف کائنات حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم

در رابطه با جنگ موته خدمتتون عرض کردیم که یک جنگ کاملاََ نابرار

چون سه هزار نفر بودن اونا چند صد هزار نفر بودند لشکر روم امپراتوری روم

سپاهیانی از این طرف و اون طرف صدهزار تا فرستاده بود‌یه چیز عجیب و غریب

بعد از اون طرف لشکر روم آشنایی با رموز جنگی، سالیان سال است که دارن با ایرانیان میجنگند

بالاخره تاکتیک جنگی رو بلدن، اصلاََ قدرتمند هستن امّا مسلمانان جنگ هایی که داشتند با مکّی ها بوده

مثل خودشون بودن آدم جنگی نبودند جنگ بسیار نابرابر روحیه ی شهادت که درست شده بود

ایمان به غیب مسلمون ها عقب نکشیدند با اینکه یه اتفاقی شد برای عقب نشینی

ولی عبدالله بن رواحه اومد و خطابه ی آتشینی رو قرائت کرد گفت

بخدا قسم با فزونی افراد و فزونی سلاح و زیادی اسب با دشمن جنگ نکردیم

ما بخاطر چی جنگ کردیم همیشه بخاطر ایمان که داشتیم بخدا با دشمن روبه رو شدیم

بعد خطاب کرد به لشکر گفت برخیزید و به راه ادامه بدید نبرد و آغاز کنید

بخاطر بیارید ما در جنگ بدر دو تا اسب داشتیم در روز احد یه اسب داشتیم

ولی اینجا منتظر یکی از دو سرنوشت هستیم‌ یا بر اینها پیروز میشیم که اون وعده ی خدا و رسول خدا به ما داده

و برای وعده ی خدا و رسول خدا خلافی نیست یا اینکه انتهاش به شهادت می رسیم و در این صورت ما به برادران خود ملحق میشیم

خطابه ی خوبی بود بعضی وقت ها خطابه ی آتشین دارن که باعث روحیه میشه

این باعث شد که عقب نشینی نکنند و ادامه بدهند‌ وقتی وارد شدند خب ببینید

میگم که جنگ کاملاََ نابرابر قصه ی جنگ بدر و احد چی بود؟

صد وخورده ای در برابر هزار تا قابل تصور هست ولی سه هزار تا در برابر بیش از صدها هزار یه چیز عجیبیه

خب اومدن جلو پرچم دست جعفربن ابیطالب هست دست جعفر طیّار

جعفر پرچم رو دست گرفت و جنگ تن به تن آغاز شد‌ ببینید جناب جعفر شروع کرد رجز خواندن و صحبت کردن که حالا صحبتش بماند

وارد میدان نبرد شد یک مبارزه ی جانانه کرد که در حلقه ی محاصره ی دشمن گرفتار شد و شهادت رو قطعی دید دیگه صد در صد تمامه

اینجا برای اینکه دشمن فکر نکنه قصد فرار داره و اینها اسب خود را پی کرد

یعنی پای اسب رو قطع کرد که بگن ما تا آخرش وایمیسیم و قصد فرار نداریم

و همین هم قطع امیدی است از تمام عوامل عادی اسب خود رو ضربتی زد و اون رو از کار انداخت

و بعد شروع کرد حمله کردن اینجا دارد یه کسی اومد دست راست جناب جعفر رو قطع کرد

بعد جناب جعفر پرچم پیامبر رو برای اینکه زمین نیفته فوری با دست چپش کنترل کرد

یکی دیگه اومد دست چپش رو قطع کرد این برای اینکه پرچم رو زمین نیفته با بازوهاش پرچم رو نگه داشت

آخر سر هشتاد زخم روی بدن او می زدند شمشیر می زدند هشتاد زخم رو بدنش قرار گرفت

که افتاد روی خاک و جان سپرد نوبت معاون دوم، زید بن حارثه اومد

و پرچم رو به دوش گرفت و دلاورانه جنگید و بخاطر ضربه ها که از نیزه ها بود

اون هم جان سپرد معاون سوم اومد عبدالله بن رواحه پرچم رو بدست گرفت

و بر اسب خودش سوار شد دوباره شروع کرد اشعار حماسی خوندن

جالب اینجاست که نقل میکنن خیلی هم گرسنه بود گرسنگی سخت بر او فشار آورده بو

یکی از لشکریان اومد بهش یه لقمه غذا بهش داد این لقمه رو به دست گرفت بخوره که گرسنگی برطرف بشه، که جون داشته باشه حمله بکنه

دو سه تا که گاز زد و فرو برد دید دشمن شروع کرد به رجز خوانی لقمه رو انداخت

چون که اونا رجز خوانی نکنن و سر وصدا نکن لقمه رو انداخت خلاصه خودش رو نزدیک دشمن کرد او هم جنگ کرد تا به شهادت رسید

خب حالا سه تا فرماندهی که پیغمبر مشخص کرده بود اول بسم الله به شهادت رسیدند

یه رعب و وحشتی بین مسلمونا افتاده بود که دخلمون درومده. چه کنیم؟

پرچم پیغمبرم روی زمین است ثابت بن اقرم اومد پرچم رو برداشت و بلند کرد

رو کرد به مسلمون ها گفت پیغمبر دستور داده بود خودتون یکی رو انتخاب بکنید

حالا کیو انتخاب می کنید؟ مسلمانان گفتن خود تو ثابت گفت

من اینکار رو نمی کنم به عهده نمی گیرم خودتون انتخاب کنید

گفتند کیو انتخاب کنیم پرچم رو به دستش بدیم چشمشون افتاد به خالدبن ولید، لعنت الله علیه که تازه مسلمان شده

خالد به عنوان قهرمان احد شناخته میشه منتها نه تو مسلمانان بین مشرکین

آدمی بوده که حقه بازی و نیرنگ بازی رو خوب بلد بوده

این خالدبن ولید میاد دست به تاکتیک نظامی میزنه که در نوع خودش سابقه ندارد

فوراََ دستور میده عقب بشینید دیگه بسه جنگ امروز تمام هوا که تاریک میشه

شروع میکنه به جابجا کردن سپاه میگه میمنه با میسره جاشون رو عوض کنن

وقتی جابجا میشید سر و صدا به پا کنید این جابجا شدن توام میشد با سر و صدا

رومی ها می فهمیدن اینا دارن جابجا میشن و حرکت می کنن و انتقال صورت میگیره

بعد مثلاََ ستون باید بیاد عقب عقب بره جلو، یه دسته از مسلمونا رو هم دستور داد برید از دور

مثلاََ یک کیلو متر دو کیلومتر اون طرف تر طلوع صبح شما با شعار لااله الاالله بیایید سمت ما

برای چی اینکار رو کرد؟ فکرکنن نیروی کمکی اومده نیروی امدادی اومده

امداد رسانی شده دقت کردید حقه بازی کرد رومی ها همین حقه رو پذیرفتن یعنی باور کردند

رومی ها گفتن اینا نیروی کمکی نداشتند اینجوری رشادت می کردند و شهادت طلبانه اومده بودن جلو

وای به حال ما که یه نیروی کمکی هم اومده لذا سپاه روم که تصمیم داشتند فردا صبحش کلک اینا رو بکنن

این سه هزار نفر رو از میان بردارند یه خورده دست به عصا شدند

همین دست به عصا شدن فرصت رو محیا کرد برای مسلمونا از همون راهی که اومده بودن برگردند

و لذا خالدبن ولید اینجا فرار کرد مسلمون ها رو برداشت و حرکت کرد سمت مدینه

اینا وقتی وارد مدینه شدند ؛ پیغمبرکه متوجه شد چه اتفاقی افتاده

اگه یادتون باشه برید معجزات رسول خدا رو که اولش می گفتم نگاه کنید عرض کردم که

پیغمبر روی منبر نشسته بود گفت مردم همین الان جعفر پرچم رو دست گرفت

زد به قلب دشمن، پیغمبر فرمود ای مردم همین الان دست راست جعفر قطع شد

پرچم رو گرفت دست چپش الان رفت دوباره رفت سمت دشمن و دست چپش هم قطع شد

پیغمبر میدونست چه اتفاقی افتاده به مردم هم کامل توضیح داده بود

که این سه نفر شهید شدند میدونستن مسلمونا انتظار نداشتن که این سه هزار نفر برگردن

انتظار داشتن وایسن بجنگند ولی برگشته بودند واکنش مردم مدینه چی بود؟

با این سه هزار نفر خاک ریختن رو سر این ها شروع کردند به شعارهای عجیب دادن

آهای فراری ها، آهای فراری ها مذمت کردند داشتن خاک میریختن رو سر سربازها که چرا شما از جهاد فرار کردید

حالا جالب اینجاست که اهل تسنن اومدن یه برچسب درشت زدن به پیشانی خالدبن ولید

گفتن پیغمبر وقتی این لشکر از موته برگشت سمت مدینه پیغمبر چیکار کرد؟

گفت خالدبن ولید سیف الاسلام، اینا میخواستن فضلیتی بتراشن برای خالد در مقابل امیرالمومنین

که امیرالمومنین چطور این سِمَت ها رو داره عنوان ها رو داره

میخواستن بگن اینم سیف الاسلامه، چه سیف الاسلامی؟ این چه شمشیر اسلامی هست؟ این کجا شمشیر زده؟ چیکار کرده؟

مردم و مسلمانان رو برداشته این همه راه رو رفته و برگردونده

شروع کردن یه سری چیزا هم درست کردند عرض به خدمتتون خالدبن ولید

یه حمله ای هم کرد و بیش از ده تا شمیر دو دستش شکست و گفت

من شمیر رو رو زمین نمی اندازم اگر واقعاََ شمشیر شکسته بود و دلاوری کرده بود

چرا مسلمونا خاک ریختن رو سرشون؟ چرا گفتن فراری؟ این جور درنمیاد

متاسفانه اینجا یه تحریف تاریخی صورت گرفته و لقب جعلی به خالدبن ولید ملعون از طرف پیغمبر دادند

خب این هم از قصّه، خیلی جنگ نابرابر بود و فایده ش این بود سه هزار نفر در برابر صد ها هزار نفر رفتن

و عرض اندامی کردن که خود این یه دستاورد بود که بله ما سه هزارنفرمون در مقابل این همه جمعیت یه روز دو روز سه روز مقابله کرد

اون شهادت جعفر طیار که پیغمبر خیلی گریه کرد بعد دارد اومدن خونه جعفر

فرزندان جعفر رو آوردن و پیامبر دست کشید روی سر این ها و خانم جعفر که اسمش اسماء است

متوجه شد و گفت یا رسول الله فکر کنم شوهرم جعفر به شهادت رسیده

از مدل نوازش شما معلومه که من بیوه شدم و بچهام یتیم شدند

که بعد پیغمبر بغضش میترکه و شروع میکنه به گریه سخت کردن

بعدبه فاطمه (س) دستور داد که سه روز غذا درست کن بیار خونه جعفر

که این سنت میشه که کسی که داغ می بینه و عزادار میشه تا سه روز براش غذا ببرند

این سنت بود تا این اواخر و نمیدونیم این اواخر از کجا شروع شد

کسی که داغ میبینه همه خراب میشن رو سرش و میروند خانه اش و تا چند روز غذا می خورند

صلّی الله علیک یا ابا عبدالله

امروز نیت کردم روضه ی امام کاظم علیه السلام روخدمتتون بگم

ان شاءالله بحق امام کاظم علیه السلام همه ی مریض ها شفا پیدا بکنند

اینقدر آزار دادن و اذیت کردن آقا رو این آخری ها

آدم وقتی روضه امام کاظم رو که میبینه ناخدا گاه ذهنش میره سمت مادر

این تعبیر رو برای مادرمون بکار بردند و نقل کردند که دم دمای آخر صدیقه طاهره

یه شَبَهی از مادر باقی نمانده بود موسی بن جعفر هم همینطور شبهی ازش باقی مونده بود

بعد دارد که وقتی زندانبان ها میومدن پیدا نمی کردند فکر نمی کردن که این فقط یه عبایی است که روی زمین افتاده

اینقد لاغر و نحیف افتاده بود چیزی ازش باقی نمونده بود

یه وقت دیدن در زندان باز شد آقایی رو، روی تخته پاره دارن میبرن

جلوتر منادی صدا میزنه این امام رافضی هاست

اومدن شیعیان کلمه ی شیعه شاید تعبیر درستی نباشه

مسلمانانی که اونجا بودند آمدن زیر تابوت رو گرفتن وقتی زیر تابوت قرار گرفتن احساس سنگینی بهشون دست داد

بدن رو جسر بغداد زمین گذاشتند روپوش رو کنار زدند دیدند هنوز غل و جامه به دست و پای آقا لااله الاالله

اگر اینجا غل و جامه به دست و پا بود کربلا اسب هاشون رو نعل تازه زدند

حسین جان حسین جان

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *