بسم الله الرحمن الرحیم
💫تاریخ اشرف کائنات حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم
خدمت شما بزرگواران عرض کردیم که پیامبر خدا عفو عمومی داد غیر از ۱۰ نفر
که گفتیم یکی دوتاشون با شفاعت ام هانی خواهر امیرالمومنین آزاد شدند
یکیشونم توسط عثمان ، اکرمت بن ابی جهل که آتش افروز جنگها بود
اینم فرار کرد رفت یمن بعد با شفاعت همسر خودش جالبه
همسرش اومد پیش پیامبر شفاعت کرد پیامبر فرمود خلاص
صفان بن امیه که این هم جنایات بزرگی داشت به انتقام خون پدرش امیه این
تو روز روشن در برابر دیدگان مردم اومده بود مسلمانی رو به دار آویخته بود
اگه خاطرتون باشه چند نفرو گرفتن آوردن آورد تو مکه گفتش مثلاً
به انتقام اونها و این هم فرار کردش رفت سمت از طریق دریا از حجاز خارج شد
عمیر بن وهب از محضر پیامبر درخواست کرد که تقصیر او بگذره
از تقصیر صفان بن امیه پیغمبر شفاعت او را هم قبول کرد
و عمامه خودش رو که با اون وارد مکه شده بود پیامبر به نشانه امان
داد به عمیر بن وهب که ببر بده به صفان که بگه خیالت راحت
چون قبول نمیکرد که میگفت آقا خیلی جنایات بزرگی انجام دادم تیکه بزرگم گوشمه
این به خاطر اینکه خیالش راحت بشه که پیغمبر بهش امان داده پیغمبر
عمامه خودشو داد و این نشان اینکه پیامبر حتماً بهت امان داده
وقتی چشم پیغمبر به بزرگترین جانیان زمان خودش افتاد
با کمال بزرگواری فرمود جان و مال تو محترمه به همون صفان
فرمود جان و مال تو محترمه ولی خوبه که مسلمونم بشی
صفان بن امیه گفت دو ماه مهلت بدید من فکر کنم گفت دو ماه اجازه بدید به من فکر کنم
پیغمبر فرمود من به جای دو ماه به تو چهار ماه مهلت میدم
این هم بعد چهار ماه اومد مسلمان شد تقریبا از این ده نفرم نجات پیدا کردن
یعنی اینها هم خلاص شدن با شفاعت این و اون از اعدام و مرگ
حالا اون دستور اولیهای که داد شده بود نجات پیدا کردن
پرونده این بسته میشه ولی یه کار بزرگی آقا رسول خدا انجام داد
این بود که زنان مکه رو جمع کرد زنان مکه خیلی مهمند
زنای مکه اینجا جایگاه بسیار مهمی دارند اگه یادتون باشه تو بحثهای قبل عرض کردیم
که مکه یه فضایی بوده زنهای بسیار بیبندوباری داشته
زنهایی که معروف بودند زنهایی که پرچم میزدند در خونشون
هیچ خجالتم نمیکشیدن که در این خونه به رو هر مردی بازه
از جمله زنها خود همین هنده بوده لعنت الله علیها
این هنده بوده بعد اینها رقاص خونه داشتند جایی جمع میشدن میرقصیدن
نمیدونم آوازهخوانی داشتن چی بود و اصلاً عجیب
از خیلی از مناطقی که الان این بساطها هستش حرفهایتر برگزار میکردند
اینا ببینید اگر حساب اینا رو نرسی اگر حواست به اینا نباشه دوباره بند رو به باد میدن
پیامبر اومد چه کرد زنهای مکه رو جمع کرد و از اینها بیعت گرفت
انقدر مهم بودن اینها از اینا پیامبر بیعت گرفت مواد بیعت این بود
۱. برای خدا شریک قرار ندید
۲. خیانت نکنید
۳. گرد فحشا نگردید چرا باید پیامبر اینا رو جمع کنه اینو بگه
معلومه که اینا گرد فحشا میگردن دیگه و باریو از این حرفا
۴. فرزندان خودتون رو نکشید چرا زنای مدینه این بیعتها رو نگرفت
اینا اهل این کارا بودن باردار میشدن بچههاشونو سقط میکردن بچههای خودتونو نکشید
۵. فرزندانی که مربوط به دیگران است به شوهران خودتون نسبت ندهید
ببینید اوضاع چقدر خرابه مرده رفته اومده یه بچه تو خونه است
میگه این بچه مال کیه میگه بچه مال خودته مال خودش نیست مال یکی دیگه است
۶. تو کارهای خیر و نیک با پیامبر مخالفت نکنید
این حالا شش تا مهمترین مواد پیمان نامه بود
که پیامبر اکرم همه اینها رو جمع کرد و از اینها بیعت گرفت
بابت اینها گفتم یکی از اینها هند جیگرخوار لعنت الله علیها است
پرونده تاریک سیاه که اصلاً میگم این اوضاع و احوالش خیلی خراب بوده
بعد آتیش بیار معرکه تو جنگ احد همه داشتن فرار میکردن قریشیها
این همه رو برگردون سینه حضرت حمزه رو این شکافت
جیگر حضرت حمزه رو این به دندون گرفت این اومده بود اونجا
پیامبر چه کار بکنه چارهای نداره که از این زن و امثال این زن در ملأ عام تعهد بگیره
که آقا نکنید این کارا رو که بعد پیامبر مواد پیمان را که تلاوت میکرد
وقتی به این ماده رسید ببینید حالا من چند تا مهمشو گفتم
وقتی به این ماده رسید لایسرقن یعنی دزدی نکنید پیامبر به زنای مکه میگه دزدی نکنید
که بعد وقتی پیغمبر فرمود دزدی نکنید یه زنی در حالی که سر و صورت خودشو محکم پوشونده بود
از جا بلند شد گفت که ای پیامبر دستور میدی که زنا دزدی نکنند
ولی من چیکار کنم که شوهری دارم بسیار بخیل شوهری دارم سختگیر
به خاطر همینه که به اموال او دستبرد میزنم دستم میکنم تو جیبش پولشو برمیدارم
بعد دارد که یه نفر از آقایون بلند شد ابوسفیان بلند شد
گفت دهنتو ببند من گذشته رو حلال کردم تو قول بده در آینده دزدی نکنی
اینکه ابوسفیان بلند شد گفت گذشته هیچی از آینده به بعد
حالا از امروز به بعد دیگه دزدی نکن فهمیدن که اون زنه که سر و صورت خودشو پوشونده هند جگرخوار
بعد رسول خدا تا فهمید که اون هند جگرخواره به زنه گفت
تو دختر عتبه ای گفت بله یا رسول الله بعد گفت از گناه ما بگذر
خیلی این وضعش خراب بوده گفت از گناه ما بگذر
تا خدا تو رو مورد لطف خودش قرار بده نمیدونم پیغمبر جوابشو داد یا نه
ولی اینو هنده گفت بعد پیغمبر رفت رو بند دوم لا یزنین زنا نکنید
عمل نامشروع انجام ندید باز همین هند جگرخوار از جاش بلند شد
ببینید از جهت روانشناسی بزرگواران گاهی اوقات طرف از خودش که دفاع میکنه
بلند میشه دفاع کردن بلند میشه یه دفاعی میکنه
از جهت روانشناسی بعضی از دفاعها پردهبرداری از ضمیر مخفی
یعنی خودش به این آلوده است که داره الان دفاع میکنه
پیامبر تو فرمود لایزنی یعنی زنا نکنید این بلند شد از جای خودش بلند شد فریاد زد
گفتش که مگه غیر کنیز به بیعفتی آلوده میشه
که یهو همه پوزخند زدن همه مردا همه خندهشون گرفت
این گفتش که مگه غیر از کنیزم کسی زنا میکنه غیر از کنیز که زنا نمیکنه
که یهو همه خندشون گرفت … خب این پیمانی بود که پیامبر خدا از زنها گرفت
این خیلی عجیبهها که بعد چه جوری گرفت پیامبر این پیمان رو
یه تشت آبی رو آوردند گذاشتند بعد عطر ریخت تو این تشت
پیامبر خدا دستشو از یه طرف داخل تشت کرد تمام زنهای دیگه هم اومدن دستشونو کردن داخل تشت
در ملأ عام در ملأ عام پیامبر این مردانم بودند نگاه میکردن
خب یه نکته دیگه هم بگم میخوام برسونمتون تا جنگ حنین
جنگ حنین خیلی ریزه کاری و اینا داره برای فردا
منتها قبل از اینکه جنگ حنین رو بگم یه نکته اساسی بهتون بگم
اینکه پیامبر خدا خب حالا دیگه قدرت زیاد شده و اینها
دستور داد که یک قبیلههایی رو برند اینها رو دعوت به اسلام بکنند
دستور داد که یه عدهای از مسلمونها برند و بتهایی که بتکدههایی که اطراف هست بشکنن
پیامبر خدا دستور داد گفت هرکس بت شخصی داره
ببینید بعضی از بتها عمومی بود بعضی از بتهام شخصی بود طرف تو خونش داشت
عبادت میکرد اون بت رو پیامبر فرمود هر کسی بت شخصی داره بشکنه
یه عدهای شکوندن یه عدهای هم نشکوندن از جمله کسانی که نشکوندن ابوبکر و عمر بود
ابوبکر و عمر و معاویه و از اینا بتهای شخصیشونو نشکستن
که بعداً حالا خدمتتون میگم که حضرت دستور میدهد که به امیرالمومنین میفرماید
که مثلاً برو بت فلانی رو بشکون مثلاً خالد بن ولید لعنت الله علیه
مامور شد که بره سمت قبیله بنی جزیمه سمت قبیله بنی جزمه
جزیمه بن عامر اینا رو دعوت کنه به اسلام به اینها بگه که اینها بتهاشونو بشکنن
و سلاحهاشونو بذارن زمین، قبیله بنی جزمه جز عامر اینا با خالد بن ولید یه خصومتی داشتن
یه درگیری داشتن مثلا قبلا پدر خالد توسط قبیله جزیمه بن بنی عامر کشته شده بود
خالد بن ولید از اینا کینه داشت میگه آدم چاقو دست نادون نیفته
دست آدم کینهای نیفته حالا سلاح افتاده دست خالد
قدرت افتاده دست خالد این خالد با یه لشکر اومد به اینا گفتش که سلاحاتونو بذارید زمین اسلام اومده
و دیگه بت پرستی منسوخ شده همتون باید تسلیم بشید
یه نفر یه جوونی بلند شد گفت حواستون باشه این داره فریب میده
سلاحتونو زمین بذارید اسیر میشید کشته میشید
سران قبیله گفتن نه بابا دیگه حالا ورق برگشته دیگه حکومت عوض شده
حکومت مرکزی عوض شده سلاحهاشونو گذاشتن زمین
خالد بن ولید مثل همین تحریرالشام هست چه جوری جولان میده و اینا
میگیره میکشه سریع ، ببین نادون آبروی مسلمون و اسلام اسلامو بردی همین خالد بن ولید
ببین چه لکه ننگی گذاشت تو تاریخ تا اینا سلاحهاشونو گذاشتن زمین که تسلیم بشن و مسلمون بشن
این اومد برخورد شخصی کرد ایناهای خودشو بروز داد سریع گرفت چند نفرو اعدام کرد
کشت و زد و شکست و… اول اسلام یه چنین لکه ننگی افتاد
خبر به گوش رسول خدا رسید انقدر پیغمبر ناراحت شد
انقدر آقا رسول خدا به هم ریخت دستور داد به امیرالمومنین فرمود
علی جان برو این گندی که این زد اینو بشور اینو پاکش کن
که امیرالمومنین علی علیه السلام اومد و خون بهای اینها رو پرداخت
حتی خسارتهای جزئی دارد یه ظرف چوبی سگ قبیله ازش آب میخورد در برخورد با خالد شکسته شده بود
حتی پول اینو امیرالمومنین پرداخت کرد حتی دارد که بازم بیشتر از اندازه داد
که مثلاً شاید به ذهنتون نیومده باشه یه پول بیشتری داد
که آقا رسول خدا دستشو بلند کرد به آسمان گفت
خدایا من بیزاری میجویم به سوی تو از اون کاری که خالد بن ولید انجام داد
من از این جنایت خالد بیزارم من هرگز به او دستور جنگ ندادم
که این رفت و اینطوری کرد و اینجوری کرد و اینها امیرالمومنین جبران خسارت ضررهای معنوی و روحی اینها رو در نظر گرفته بود
عرض میکنم یه مبلغی بیشترم داد که ترسیده باشن دل جویی کرد
حالا این روش عادلانه امیرالمومنین طوری بود که پیامبر وقتی خبردار شد که
امیرالمومنین اینجوری کرده
اینو خوب گوش کنید که سرمایه آخرتتون باشه محبت میاره
فرمود علی من این کار شما رو این کاری که تو کردی با شتران زیاد و سرخ مو عوض نمیکنم
علی جان تو رضایت من رو به دست آوردی خدا از تو راضی بشه
علی جان تو راهنمای مسلمونا هستی سعادتمند کسیه که تو رو دوست داره
اینو اونجا فرمودا بعد از اینکه این روش رو دید فرمود
علی جان سعادتمند کسیه که تو رو دوست داره و راهت رو دنبال بکنه
بدبخت کسیه که با تو مخالفت میکنه و از طریق تو منحرف میشه
فرمود علی جان مثل تو نسبت به من مثل هارون است به موسی
جز اینکه پس از من پیامبری نیستش خب هدیه به امام حسین علیه السلام صلوات بفرستید.