┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
?حضرت نوح علیه السلام?
فرود آمدن کشتی⛵️ حضرت نوح در کوه جودی⛰
?همسران حضرت نوح?
⌛️هشت دقیقه
?#حاج_آقا_ذوالقدر
?قسمت سیوششم
حاج آقا ذوالقدر با بیان اینکه جناب نوح در کشتی بود تا زمانی که که خدا وحی کرد به سمت کوه ها که من خدا اراده کردم که کشتی بنده مان را در یکی از شما قرار دهیم دارد که هر کوهی سر برآورد بجز کوه جودی که تواضع کرد و گفت من آن رتبه را ندارم که کشتی بر من فرود اید خدا تواضع او را پسندید و خدا امر کرد بر کوه جودی فرود آی
وقتی فرود آمد صدای مهیب برخواست چون کشتی سرپوشیده بود جناب نوح سرش را از روزنه ای بیرون آورد واز خدا خواست که خدایا به اصلاح آور خدایا به اصلاح آورد و متوسل شد به خمسه طیبه محمد وال محمد تا اینکه خدا برای آنها آرامشی قرار داد
اما آخرین مطلب از سید بن طاووس هست که جناب نوح به جهت اینکه قومش کافر بود از آنها فاصله گرفته بود در کوهی عزلت گزیده بود و لباسش از پشم بود خوراکش از گیاهان روی زمین بود تا اینکه خدا جبرئیل را فرستاد و گفت چرا از خلق کناره گرفتی گفت بخاطر اینکه قوم من از خدا دوری می کنند گفت جهاد کن گفت نیرو و قدرتی ندارم جبرئیل گفت اگر قدرتی داشتی جهاد میکردی گفت البته،جبرئیل فریادی برآورد که نزدیک بود کوه ها از هم پاشیده شود همه سنگ ها و ریگزاره ها گفتند لبیک لبیک ای فرستاده خدا نوح دهشت کرد جبرئیل خودش را معرفی کرد و اورا به نبوت اطلاع داد و اورا سفارش کرد که با دخترعموی خودت عموره ازدواج کن
در روز عاشورا حرکت کرد به سمت قوم خودش . او عصایی سفید در دست داشت که به اذن خدا خبر میداد به آنچه که مردم در ذهن شان داشتند سرکرده های قوم هفتاد نفر بود روز عیدی بود آنها در کنار بت های خودشان بود تا اینکه جناب نوح فریادی برآورد گفت لااله الاالله آدم برگزیده خداست ادریس بلند کرده خداست ابراهیم خلیل خداست موسی کلیم خداست و عیسی از روح القدس خلق شده و محمد خاتم پیامبران گواه برمن است که تبیلغ دین خدا برشما کردم به یکباره بت ها لرزیدند و آتشکده ها خاموش شدند و همه آنها خائف و وحشت زده شدند گفتند تو کیستی گفت من بنده خدایم و پسر بنده خدا و خدا مرا فرستاده من شما را از عذاب خدا میترسم
عموره ایمان آورد پدر عموره گفت چه شد یک بار صدای نوح را شنیدی به ایمان آوردی گفت پدر کجا رفت عقل و فهم تو؟! چطور می شود که او پیامبر نباشد واینگونه سخنش در قلب شما اثر کند پدرش اورا یک سال در زندان حبس کرد و غذای اورا قطع کردند صدای اورا می شنیدند بعد از یکسال که از زندان آزاد کردند دیدند یک نور عظیمی او را احاطه کرده و در نهایت جمال و کمال است گفتند تو چگونه زنده ماندی گفت من به خدای نوح استغاثه کردم و نوح به معجزه خدا برایم غذا می آورد بعدا نوح اورا خواست و با او ازدواج کرد که ثمره این ازدواج شد پسری به نام سام
حضرت نوح یک زن دیگر داشت که رابعا نام داشت و او کافره بود و جاسوسی میکرد و اسرار و اخبار جناب نوح را به دشمنان می گفت که در طوفان غرق شد
بنا بر نقل زنی دیگر داشت که مسلمان بود به نام هیکل که با او در کشتی بود