بسم الله الرّحمن الرّحیم
جلسه نوزدهم
حدیث معرفت آقا امیرالمومنین رو داریم می خوانیم می رسیم به این فقرات
حضرت صدا میزنن یا سلمان و یا جندب اینها عرضه میدارن جانم
حضرت میفرماید: هر کسی به این چیزی که من گفتم خب تا الان چی گفتم مرده ی ما نمرده
غایب ما غایب نشده، خدا به عذاب میده به ما ثواب میده خدا ما رو پاک و پاکیزه کرده
بین خلقش خدا ما رو انتخاب کرده، ما رو خدا ننامید هرچی میخوایید بگید
و به ما نمی رسید و همه اینها رو گفتم من بودم که موسی رو از نیل عبور دادم و ابراهیم رو از آتش نجات دادم
هر کسی ایمان داشته باشه ایمان بیاره به اون چیزهایی که گفتم و تصدیق بکنه
به اون چیزایی که گفتم و تفسیر کردم وشرح دادم و واضح کردم و قشنگ روشن کردم
خب هر کی بگه قبول دارم این مومن هست. کدوم مومن؟ مومنی که خدا قلب او ایمان او رو آزموده
او مومنی هست که خدا قلبش رو برای ایمان آزموده و سینه ش رو برای پذیرش اسلام گشاده کرده است.
حضرت می فرماید: عارف اینه، عارفی که روشن بین و اهل بصیرت این کسی که
پس بعضی ها من دیدم متاسفانه این شئونات و فضائل امیرالمومنین رو براش بازگو میکنی پس میزنه
این حرفا چیه حاج آقا چی میگی؟ مثلاََ می شینه میگه من سر درنمیارم
از این حرفای شما خب این یه زنگ خطره زنگ هشدار است.
قبول نمیکنی مقام امیرالمومنین رو، بعضی ها اینطوری هستن بهشون میگی امیرالمومنین
از حضرت نوح بالاتره قبول نمیکنن همین چیز ساده که شما قبول میکنی قبول نمی کنن
میگن مگه میشه امیرالمومنین از پیغمبران اولوالعزم بالاتر باشه
پس ببین شما که قبول داری خدا قلبت رو آزموده به ایمان امتحان کرده
شما عارف مُستبصر هستید عبارات عجیب و غریبه، که می فرماید
هم او عارف و روشن بین اهل بصیرتیه که به نهایت و بلوغ و کمال رسیده
هر که شک بکنه در این چیزهایی که من گفتم و عناد کنه وانکار بکنه یا اینکه نه توقف میکنه
می ایستد میگه من سر درنمیارن هر کسی که متحیر بشه و تردید بکنه
او مُقصر و ناصبی هست پس این چیزایی که بیان میشه، من بخدا نمیخوام وقتتون رو تلف بکنم ولی گاهاََ بوده من در محافلی
فضائل امیرالمومنین صلوات الله علیه گفتم واقعاََ می دیدم پس میزنن
میگفتم چرا داره انکار میکنه؟ چه بعدی داره؟ گفت نه اینا دروغه افسانه س
دیدم اینجوری ها بله اونایی که تو شناسنامه شون مذهب شیعه خورده
حالا یکیش رو بگم ببینم چه حسی دارید روی منبر بودم گفتم داریم بابا من که از خودم درنمیارم
اینا تو کتابای ما با سند آورده شده خدا بیامرزه خیلی از اینا تو کتاب القطره جمع آوری شده
سید احمد مستنبط جمع اوری کرده امیرالمومنین فرمود: من اگه بخوام اینطوری میکنم اگه بخوام
اونطوری میکنم یه کسی پا منبر بلند شد و گفت خب اگه میتونستی که معاویه رو
ما رو بردی آوردی تو بیابون، تو سرما و گرما کشوندی پدر ما رو درآوردی حضرت فرمود
من اگه بخوام سیبیل معاویه رو من اگه بخوام پای کوچیکم رو دراز بکنم
به سینه ی معاویه میزنم بعد حضرت دستش رو دراز میکنه پاش رو هم دراز کرد
میگه زدم تو سینه ی معاویه و سیبیل معاویه بعد یه عده ای همونجا شک و تردید میکنن
پامیشن راه میفتن میرن سمت شام، می پرسن و تحقیق میکنن بررسی میکنن
میگه فلان روز معاویه از تخت افتاد وقتی افتاد دیدیم نصف سیبیلش نیست نصف ریشش نیست
دیگه هم در نیومد تا آخر، بخاطر این نمیشد نصفش باشع نصفش نباشه
بعضی ها ماشین از دستشون در میره نصف ریششون میره میگن زشته فردا میخواییم بریم تو جامعه دیگه اون ور رو هم میزنن
اهل تسنن سیبیلشون رو کامل میزنن اقتدا کردن به معاویه، همین رو عده ای نمی پذیرن
شک و تردید میکنن.حضرت می فرماید باید بره گذشته رو یه بررسی بکنه ببینه
نکنه خدایی نکرده خودش یا مامانش مرتکب گناهی شده باشه
یا سلمان یا جندب لبیک یاامیرالمومنین، منم زنده میکنم منم میمیرانم
به اذن پرودگار منم که خبر میدم از اونچه که میخورید نشستی تو خونه میخوری
امیرالمومنین خبر میده از اونچه که ذخیره میکنید در خونه هاتون خبر میدم به اذن خدا
منم که عالمم به تمام اونچه که در قلب های شما پنهان است تو دلت چی میگذره
و به چی فکر میکنیبه همه اینا عالمم اولاد من حسن و حسین، تا حجه بن الحسن امام زمان علیه السلام
فرزندان منم اینطوری هستن اون ها هم می دونن تو دل شما چی هست اون ها هم
به این چیزایی که گفتم واقف هستند امام زمان علیه السلام اراده کنه میفهمه شما کجایی
چی هستی چی میخوری چی تو خونت ذخیره کردی، هنگامی که بخواهند و اراده کنند
امام صادق علیه السلام یا امام کاظم علیه السلام بوده که یه روز کنیزشون گم میشه
بعد حضرت میگردن و میگردن پیدا نمی کنندو یه عده شک میکنن وحضرت می فرماید:
این برای این بود که ما نمی خواستیم الان که میخواییم فلان جاست
ما اگه بخواییم میدونیم اگه اراده کنیم می فهمیم اراده نکنیم مثل شما یا تو
قِصّه ی شتر حضرت که گم میشه و همه شک میکنن و میگن آقا تو که میگفتی فلان و فلان
و خبر از غیب می دادی میگفتی آینده اینطور میشه سلمان اینطوری میشه
میثم تمار میاداین حرفا رو که میزدی حالا که شترت گم شده نمیدونی کجاست؟
فرمود برید فلان جاست. گفتن ما رو سر کار گذاشتی؟ حضرت فرمود
علم ما اینجوریه به اذن خدا اگه بخواهد امیرالمومنین می فرماید
اولاد منم اینطوری هستن بخاطر اینکه ما یکی هستیم اَولنا محمد، اَوسطنا محمد و آخرنا محمد
کُلنُا محمد، پس بین ما فرق نزارید ما امیرالمومنینم که میگیم به عنوان فهرست هست
همشون این بزرگواران یکی هستند خدا ان شاءالله به آبروی محمد و آل محمد فهم و درک این مطالب رو به ما توفیق بدهد.
صلّی الله علیک یا ابا عبدالله
صلّی الله علیک یا اباعبدالله
ببینید اینایی که تسلیم هستن میان تصدیق می کنند شان آنها بالا میره رتبه ی آنها بالا می رود
یه کسی یه خانمی بوده بنام فاطمه کِلابیه این معروف میشه به ام البنین سلام الله علیها
این وقتی میاد تو خونه امیرالمومنین خضوع و خشوع میکنه
حاج آقا حاج خانم اگه خواستی بری بالا باید مثل این خانم ام البنین باشی خضوع و خشوعت نهایت پیدا بکنه
درجه ت هم نهایت پیدا میکنه روضه ی این خانم رو برات بگم
وقتی این خانم اومد خانه ی امیرالمومنین گفتن اینطوریه گفت بله میدونم میرم
نه برای خانمی این خونه میرم برای کنیزی و خدمتگزاری اهل آن خانه
وقتی آمد دست آقا امیرالمومنین رو گرفت گفت آقا من خواهش دارم من رو فاطمه صدا نکنید
گفت چرا؟ به اسمت راضی نیستی؟ گفت چرا راضیم وقتی شما فاطمه میگید
این بچهای خانم دلشون می لرزه حسن و حسین دلشون می لرزه
یاد مادرشون زهرا میفتن گریه میکنند اگه میشه من رو فاطمه صدا نکنید
این ادب این خضوع وخشوع باریکلا که بعد این خانم بچه دار میشه
بچه رو میاره دور سر امام حسین می چرخونه میگه این فدای حسین
وقتی بشیر میاد از کربلاخبر میده ام البنین بچه ات رو کشتن میگه بچم رو ول کن از حسین چه خبر
میگه ام البنین دو تا بچه ات رو کشتن میگه از حسین چه خبر میشه از حسین برام بگی
میگه همه ی بچه هات رو کشتن میگه بچه هام فدای حسین میشه از حسین بگی
یه مرتبه بشیر صدا میزنه تشنه کشنش تو کربلا صدا زد بشیر چجور باور کنم حسینم رو کشتن مگه عباسم نبود
گفت ام البنین اول بی برادرش کردن اول عباس رو کشتنبمیرم برای دلت خانم
حسین جان حسین جان



