بسم الله الرحمن الرحیم
?توحید مفضل
✨️جلسه هشتاد و پنجم
●نثار آقا امام زمان علیه السلام صلواتی بفرستید.
آقا امام صادق علیه السلام در ادامه فرمایشاتشون میفرمایند که :
تأمل کن ای مفضل آفریدن برگ را ،
که در برگی مانند رگهای بدن از هر جانب کشیده.
اگر شما بزرگواران دقت کرده باشید واقعا روی این برگ های درختان،
واقعا آدم انگشت حیرت به دهان میگیره خیلس عجیبه ،
برگ رو بگیر تو دستت ببین همه جاش لوله کشی شده ، تا اون حتی نقطه های آخر ، اولش یه لوله بزرگ ، یه رگ بزرگ
بعد شاخه شاخه میشه بعد ریز ریز میشه تا اون نقطه آخر.
بعد همه برگ ها می بینی لوله کشی شده است.
چجوری این لوله کشی شده ، چجوری این رگ کشی شده؟
تو این شهر به این بزرگی این همه مهندس و این همه چی و چی و چی..
میارن امروز می کنند لوله میزارن ، سال بعد میان می کنند .
چقدر بودجه چقدر ، برای چی ، نمی تونن یه لوله کشی رو مدیریت کنند.
حالا خدا این همه برگها هستش که همین جوری رو درختا هست
این همه لوله کشی ، بعضی غلیظ و بعد و بعضی بزرگند.
که در طول و عرض برگ ممتد گردیده ، بعضی باریکند و در میان رگهای گنده بافته شده و به یکدیگر متصل گردیدند.
اگر به دست می ساختند مانند صنعت آدمیان ،
اگر همین برگ رو در عرض یک سال از ساختن یک برگ فارغ نمی شدند.
اگه می خواستن بشر یه برگ درست کنه لوله کشی کنه براش ،
یه سال میشد یه دونه برگم از عهده ش بر نمی اومد.
و هر آینه محتاج بودند به آلات بسیار ، آقا دستگاه درست کن خودش یه پروژهای بود یه ساختمون بزرگ بیاد ،
مهندس بیاد یه دونه برگ تولید کنه.
آلات بسیار و حرکات بیشمار و گفتگوها مشورتها
و در اندک وقتی از فصل بهار ، نساج میگه تو یه اندک فرصتی از فصل بهار
نساج قدرت بصیر و سمیع ، از گلهای بدیع برگهای منی گیاهها و درخت ها و سبزه و ریحان و
شکوفه و شقایق و انقدر هویدا گردانیده که از وفورش صحرا و کوه و دشت
به ستوه آمده ، بهار که میشه نگاه کن دیگه ببین چه خبره انقدر برگ چی و چی…
و بدون حرکت و سخن ، بدون اینکه اتفاقی بیفته اتفاق خاصی بیفته.
بعد به محض قدرت کامله حکیم ذوالمن و متاع خالق زمین و زمن ،
پس کن فیکون دیگه . سبز شد همین ، پس بدان علت سنگهای ریزه ها را که در میان پهن شده است برای آن که
آب و غذا به توسط آن رگ ها در جمیع برگ جاری بشه.
و در رگهای قوی حکمت دیگر هست که به سلامت و متانت خود برگ را نگه دارد.
همون رگه دیدی یه وقتایی ضخیمه تو بعضی از درختها ، بعضی از برگها ،
اون حکمش علاوه بر اینکه غذارسانی داره حکم مثل استخوان می مونه
ما استخوان نداشته باشیم بدنمون فرو میپاشه میریزه زمین.
اون رگهای غلیظ هم تو بعضی از برگها حکم نگهداری و استخوان رو داره.
تا پاره و پژمرده نشود ، پس هر برگی شبیه هست به برگها
که به صنعت می سازند از جامهها و در میانش چوبها در طول و عرض تعبیه می کند.
یه مترسک می خوان درست بکنن ، یه چوب میزارن یه لباس تنش می کنند ،
این که خدای متعال اینطوری وسط این برگ یه رگ غلیظ قوی رد کرده
که این برگ رو نگه داره ، و از هم نپاشه. صنعت حکیم حکایت از خلق مینماید اما کجا به آن میتوان رسید این بشر.
خدا ان شاءالله به حق محمد و آل محمد به ما توفیق فهم بده.
خدا ان شاءالله به ما نورانیت بده.
خدایا بارالها قلبمون رو به نور ایمان روشن کن .
آقایون خانم ها واقعا اگر این مطالب روش تفکر بشه ، یه جهان دیگه ای به روی آدم باز میشه ،
همین هایی که امام صادق علیه السلام می فرمایند، شما بزرگواران فکر کنید نمازتون شیرین میشه.
شما همین که دارید درباره صنعت خدا قدرت خدا فکر میکنید
کم کم آروم آروم تقرب برات حاصل میشه.
فاینما تولوا فثم وجه الله
هر کجا رو کنید به سوی خدا رو کردید.
به یه جا میرسی می بینی دیگه
نحن اقرب الیه من حبل الورید
خدا از رگ گردنم به تو نزدیک تره.
هر جا رو نگاه می کنی خدا می بینی
این خاصیت این کتاب توحید مفصل.
ولی یه شرط داره ، شرطش هم اینه که تا الان هر چی خوندیم تو ذهنتون باشه فکر کنید که ان شاءالله برای ما هم یه جهان دیگه ای باز بشه.
یه چند جمله هم عرض مصیبت و عرض روضه
خدمت اهل بیت عصمت و طهارت
یکی از روضههایی که خیلی بعضی از اولیا خدا نسبت بهش اهتمام میورزند
روضه جناب مسلم بن عقیل هستش
مسلم سلام الله علیه دستش بازه
حالا به جهت اون خیلی هم آدم ویژه ای هم بوده ها
وقتی داشت کوفه می رفت امام حسین نامهای که نوشته بود به اهل کوفه فرموده بود
این برادر منه مثل برادرم ابوالفضل
این برادر من مورد اعتماد منه
من دیدم تو مقتل تو کتاب ها
از مکه که می خواست خارج بشه با امام حسین اومد وداع کنه
همچنین که امام حسین بغلش گرفت
آقا ابی عبدالله غش کرد افتاد
ببین هم جناب مسلم غش کرد هم امام حسین
حالا چه می دید امام حسین دون لحظه چه حسی داشت خدا میدونه
شاید اون لحظه غربت جناب مسلم رو داشت می دید
که تو کوفه در به در میشه از این ور به اون ور
از این طرف به اون طرف یه خونه در باز کنه پناه به مسلم بده پیدا نمیشه
تا بیاد تکیه به دیوار خانه طوعه بکنه
پیرزن کوفی تا در رو باز کرد گفت آقا چرا اینجا تکیه دادی
اینجا خانه منه شما مرد غریبی
صدا زد پیرزن یه جرعه آب داری به من بدی تشنمه
زن ظرف رو پر آب کرد آورد داد دست جناب مسلم
همین که آب خورد گفت دیگه راضی نیستم اینجا بمونی
شما نامحرم اینجا هم خانم من دیگه
دید مسلم هنوز نشسته
گفت مگه تو زن و بچه نداری پاشو برو خونه ات دیگه بچه هات دخترهات منتظرتن دیگه
یه مرتبه جناب مسلم گفت خانم من
اینجا خانه ندارم
من تو این شهر غریبم تا گفت غریبم
این پیرزن گفت شما کی هستید
فرمود من مسلم بن عقیلم تا گفت من مسلمم
پیرزن هم گفت منم کنیز شما هستم
خانه خانه شماست
راه داد جناب مسلم رو غذا آورد
دید جناب مسلم غذا نمی خوره بستر مسلم رو پهن کرد
می گفت بخوابید دیگه آرام باشید
تا صبح اومد دید جناب مسلم چشم رو هم نمی ذاره
همش نماز شب همش دعا
گفت شما نخوابیدی هیچ اصلا استراحت نکردید
گفت چرا مقداری چشمم رو هم اومد پیغمبر رو دیدم
هی صدا می زد مسلم
حالا ما هم اینجا توسل به این آقای بزرگوار داریم
تا گره هامونم باز بشه
صل الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله
ای خدا شب شده و من چه کنم
یک تن و این همه دشمن چه کنم
اهل کوفه همه پیمان شکنند
خود نمک خوار و نمکدان شکنند
ریختن خانه طوعه رو دوره کردن
مسلم از خانه خارج شد با اینها جنگ نمایانی کرد
مسلمو گرفتن غریب گیر آوردن هر وی هر چی داشت میزد
آوردنش دارالعماره بماند چه گذشت
اما همین قدر براتون بگم آی زن و مرد
از بالای دارالعماره یه نگاهی کرد سمت مکه
صدا زد حسین جان کوفه نیا
حسین اگه کوفه میای زن و بچهتو نیار اینجا دارن شمشیر تیز می کنن
به بچه هاشون قول گوشواره دادن
حسین جان حسین جان