بسم الله الرحمن الرحیم
■حکمت شما ۱۷۴
●وَ قَالَ علیه السلام :مَن نالَ اِستَطَالَ
●و درود خدا بر او فرمود:کسی که به نوایی رسید تجاوزکار شد .
▪︎حضرت امیر صلوات الله علیه جان عالم به فداشون میفرمایند :
کسی که نال ، به معنای اینکه رسد جایی ، به نوایی رسید فقیر شد، شد پولدار جاهل بود ، یه چهار کلاس درس خوند شد باسواد مدرک گرفت دانشگاه رفت، هیچی نبود،
یه پستی گرفت شد نماینده مجلس، شد وزیر، حالا یه چیزی شد ، همین که رسید به یه نوایی طلب استطال میکنه،
یعنی تغیان میکنه هی میخواد قدی بکشه میان قامت ها ، بکشه بالا خودشو نشون بده ، عرض اندام بکنه .
حالا چیزی نشدی ،میگه قوره نشده مویز گشتی. این چه وضعشه حالا یه خورده وایسا اینا هم که میرن حوزه طلبه میشن، اولش فکر میکنن حالا اومدیم اینجا خدا شدیم خورده خورده ، میبینی نه بابا خدا نیست ، یک سال میگذره میبینه حالا ما یه پیغمبری هستیم واسه خودمون هی میره جلو تر میگه نه حالا یه امامی هستیم، میره جلو میبینه ما هیچی نبودیم.
واقعا حالا یه عده ای هستن هی فکر میکنن مثلا حالا تا دیروز هیچی نبودا ، فقیر بود. حالا که پولدار شده هی میخواد پولشو به رخ این و اون بکشونه ،
هی میخواد مثلا ماشین نداشت تا دیروز حالا یه ماشین خریده هی ویراژ میده، موتور نداشت موتور خریده هی گاز میده تک چرخ میزنه،
اصلا جوونیه دیوانگیه، ساعت مچی نداشت، ساعت مچی خریده هی آستین لباسش رو میده بالا نشون میده.
خانم ها النگو نداشتن، النگو خریدن النگو هاشون رو نشون میدن گوشواره نداشتن …
مقام بحث در رابطه با افراد کم ظرفیت و بی شخصیت ، که تغییر وضع زندگی اون ها رو به کلی دگرگون میکنه.
ما مخاطبمون افراد مومن نیستن خانم های مومن نیستن اون ها نیستن، اینجا میگه دیگه ولی مردان با ایمان ، و پر ظرفیت و با شخصیت اگر تمام عالم را هم به آن ها بدهند، تغییری تو زندگی اون ها نمی شوند .
پس اگه شما اینجوری میگی اول امیر المومنین غیبت کرده ، که من دارم غیبت میکنم.
امیر المومنین داره آدم کم ظرفیت رو میگه که امیر المومنین حلالیت بگیره از همه ، اینجا داره مقام انسان های بی ظرفیت رو میگه که یهو سرشون گیج میره ،یه چیزی میشه سریع میخوان به رخ بکشن نمایش بدن خودشونو نشون میدن .
قرآن هم قشنگ میگه قبل از امیر المومنین قرآن هم می فرماید :
چنین نیست هم به یقین انسان طغیان میکنه،اون هنگامی که خودشو بی نیاز میبینه .
مثلا تا دیروز که طلا و اینا نداشت حالا که یهو طلا داره ، هی اینو..
یا یه کیف خریده کیف خوشگل از بازار خریده اینو هی میندازه تو دستش پچگی داره میکنه. بچه دیدی یه کیف میخره دستش، هی راه میره هی دستش رو میاره بالا، از این ور اون ور هی نشون میده ، اون خانم اون آقاییم که ساعتش رو نشون میده معلومه هنوز تو بچگی گیر کرده ، مونده میخواد خودشو نشون بده.
انسان های بزرگ اینجوری نیستن این طوری نیستن ، انسان های بزرگ براشون عار نیست سوار وانت پیکان بشن یا سوار موتور بشن.
خدا رحمت کنه استادمون آشیخ جواد کربلایی رو، خدا شاهده دریای علم بود ایشون ،
سی هزار حدیث حفظ بود. مثلا تو بیا بعد کلاس خارجیمون درس اخلاق بگو. ایشون همین اواخر میومدن یه جا دعوتش میکردن گفت ببخشید ما با موتور میایم دنبالتون براش عار نبود سوار موتور بشه ،
همونم کار داد دستش سوار موتور شد یهو افتاد لگنش شکست دیگه این آقا افتاد اینا رو ما با چشممون دیدیم.
خوابیده رو تخت میاوردنش منبر برا مردم منبر میرفت، خوابیده برا مردم سخنرانی میکرد.
یه چنین ادمی حاج تقا مهدوی ماشالا پولدار بود، مثلا میتونست یه تاکسی بفرسته در خونه شیخ بردارم بیارم حوزه مروی برای سخنرانی،
با وانت که سیب زمینی پیاز میفروختن میرفتن دنبال ایشون با اونا آوردن حوزه به ما اهمیت ندادن رفته بالا ولی کم ظرفیت نیست اینجور چیزا براش مهم نیس.
میگه منو با خر و الاغ ببری من پا میشم میام ، اینطوریه خلاصه اما آدم های کم ظرفیت بی ظرفیت، چهار کلاس که درس بخونن یه مدرکی بگیرن خدا رو بنده نیستن.
میگه اول پول و بریز تو حسابم ، تا این بچت رو عمل کنم حالا این بیچاره پول نداره که تو اجاره خونش مونده ، حالا از کجا بره صد میلیون گیر بیاره بریزه تو حساب شما،
که تو اینو عملش کنی .خدا پس چیشد ، انصاف پس کجا رفت ، آقا این میخواد قد بکشه کسی که به یه نوایی رسید هی میخواد طلب طول بکنه ،
هی میخواد قد بکشه بابا قد کشیدن به اونا نیس. قد کشیدن به اینه که بگی نداری فدای سرت میام عمل میکنم بچت رو .
میگه نه اینا انسانیت و اینا ندارن اگه انسانیت باشه عمل میکنه ، پناه بر خدا ،
خدا ان شاءالله ما رو عاقبت بخیر بفرماید .
یه چند جمله ذکر مصیبت و عرض روضه ،
من یه جمله از اساتید شنیدم خیلی دلم شکست خیلی ناراحت شدم
حالا امروز روزی شما است میگم میگفت که اینو من از استاد شنیدم ندیدم از استاد شنیدم میگفت وقتی سر ابی عبدالله الحسین علیه السلام آوردن توتشت
خب این تشت یه روپوشیم داره
این سر ابی عبدالله رو تو تشت وقتی آوردن جلو یزید گزاشتن
یزید این روپوش رو برداشت یه نگاهی به سر بریده ابی عبدالله کرد گفت به ما رسیده بود
که محاسن حسین سفید نبوده پس چرا این محاسن سفیده چندین مرتبه سر رو شست
یزید گفت چرامحاسن حسین سفیده یه نفر که تو کربلا بوده جواب داد گفت
امیر از وقتی علی اکبر حسین رفت سمت میدان محاسن حسین هم سفید شد
این خیلی به من اثر کرد چقدر داغ علی اکبرش سنگین بوده چقدر داغ علی اصغرش سنگین بوده داغ بچه داغ اولاد
ما یه چیزی میگیم یه چیزی میشنویم مخصوصا علی اکبر باشه مخصوصا علی اصغری باشه
اینا هر کردم حجت های خدا هستن بخوام امروز صبح بگم فدای محاسن سفیدت حسین جان محاسن غرق به خونت
فدای قد خمیدت کنار علقمه
امروز صبح بگیم حسین جان فدای زخم های بدنت فدای تک تک زخم هات
میدونید امروز صبح شما گریه میکنید اشک چشمتون چیکار میکنه مرحمی برای زخم های عبدالله
خدا شاهده اینو جدی بگیرید اون اقا میگه ابی عبدالله یا تو عالم واقع دیدم از همه ی زخم ها خون جاری
گفتم حسین جان هنوز زخم های بدن شما خوب نشده
فرمود مرحم زخم های بدن من اشک های چشم شما هست
میگه بعد از خواب بیدار شدم بعد از مدتی دوباره امام حسین رو خواب دیدم
دیدم همه زخم ها خوب شد الا دوتا زخم رو قلب امام حسین یه زخمم رو کمر ابی عبدالله گفتم امام حسین اینا خوب نشده
آقا فرمود نه اینا تا قیامت هست گفتم اینا چین فرمود این زخم رو کمرم داغ برادرم عباس
این زخمم که رو قلبم داغ پسر جوونمه علی اکبر
ای پسر من پدر پیر توام
پدر پیر و زمینگیر توام
سپه کوفه و شام ایستاده
به تماشای شه و شهزاده
شه به روی نعش پسر افتاده
همه گفتن حسین جان داده
عرضم تمام ، یه وقت دیدن خواهرش زینب به سرو سینه زنان داره میاد
میگه ای وای برادرم خودشو رسوند صدا زد داداش لشکر دشمنان هلهله میکنن
پاشو ببین دشمنا دارن میخندن داداش
حسین جان حسین جان