حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

 

? وَ قَالَ ( عليه السلام ) : مَا كُلُّ مَفْتُونٍ يُعَاتَبُ .

 

☘هر فريب خورده اي را نمي شود سرزنش كرد.

حضرت میفرمایند هر شخص گرفتاری نمیشه سرزنش کرد چه بسا مقصر باشه.

مثلا دیدیم طرف زمینگیر شده بگیم حقش ک اینجوری شده شاید واقعا بابت استفاده نکردن موقعیتها نبوده .شاید تصادفی کرده اینجوری شده .نباید بگین این یه گناهی کرده کاینجوری شده .

باید بگیم این امتحانش وامتحان الهی هر کسی یه جوری با بیماری با فقر .

بنابراین کسی دیدیدیم مریض کسی دیدیم زمینگیره کسی دیدیم فقیره نباید بگیم تو پیش خدا عزت واحترامی نداری اگر داشتی اینجوری نمیشدی این چه قضاوتی ؟

وبگیم خدا دوسش نداره .اگه اینجوریه پیامبران بیشترشان مریضی هارو داشتن بیشترین فقر هارو داشن خدا بخواد امتحان بکنه همینجوری امتحان میکنه .

 

شما بخواهید طلای ناب در بیاری اون میندازی کوره تا گرما بخوره تا بشه طلای خالص .

خدا بخواد یه بنده خالص در بیاره هی میزاره تو کوره هی بلا میده هی بالا پایین میکنه .

پس همه گرفتارها وبلاها گرفته هارو نمیشه سرزنش کنه .

حتی خود انسان خودش سرچشمه این بلا باشه نباید سرزنش کرد.

یه وقت مقصردر خور سرزنش وگرنه قاصر باشه مستحق سرزنش نیست .

یه وقت میبینی مقصر هم هست ولی نمیتونی سرزنش کنی .مثلا طرف خونه اش رفت. طرف خونه اش فروخت پولش گذاشت تو بورس .

روایت داریم خونه رو برای تجارت نفروشید.

اومد پول گذاشت تو بورس. وبورس خراب شد وشکست خورد.خونه اش رفت رو هوا .بعد اومد یه جایی خونه اجاره کرد .

این حالا مابیاییم سرزنش کنیم ؟این خودش ناراحت وما بیاییم سرزنش کنیم این از غصه میمیره.

خوب پس نکنیم سرزنش .

طرف واسه دخترش خواستگار اومده واین شوهرش داده وطرف بد دراومده ودختره رو اذیت کرده وپا شده رفته .حالا من بیام بگم حقته خوب زشته دیگه .

میگه هر مفتونی (بلادیده ،فتنه دیده ) هر بلا دیده ای نمیشه سرزنش کرد .بعد میایید سرزنش میکنی خدا هم میاد خودتون هم به اون بلا گرفتار میکنه.

خدا میگه خودتون هم میزارم تو بلا ببینمچ چیکار میکنی

صلی الله علیک یا ابا عبدالله

السلام علیک یاقمر بنی هاشم

السلام علیک یا ابوالفضل العباس

امروز سروکارمون با باب الحسین قمر بنی هاشم باااب الحسین

هر کی میخواد بره تو آغوش حسین یه دربش آقا ابوالفظل?

نسبت امام حسین با ابوالفضل مثل نسبت پیامبر با امام علی .

پیامبر میفرمود من شهر علم هستم علی درب آن.

هر کسی دوست داره وارد این شهر بشه از دربش وارد بشه .

هر کی میخواد وارد شهر حسینی بشه از دربش ک ابلفضل باید وارد بشه.

وقتی امام حسین وارد علقمه شد نگاهش به برادر افتاد مثل یه زن بچه مرده زار زار گریه میکرد .

جعفر جنی میگفت من دیدم حسین چطور گریه میکرد.

با آستین دست نه باخود دست اشک چشم پاک میکرد .

وقتی نزدیک بدن شد کمر حسین شکست حسین دیگه چاره نداره تنها بدنی ک آقا ابی عبدالله نتونست به خیمه ها ببره همین بدن تنها بدنی ک نتونست زیاد در کنارش بشینه همین بدن.

تا اومد بشینه یهو دید به خیمه ها دارن حمله میکنن دیگه اینجا چه میکردآقا مستاصل شد ?

دامن کشان رفتی دلم زیرو رو شد

چشم حرامی با حرم روبرو شد

بیا برگرد خیمه ای کس وکارم

منو تنها نگذار ای علمدارم ای علمدارم

آب به خیمه نرسید فدای سرت

حسین قامتش خمید فدای سرت

 

عرضه داشت داداش یه چشمم سالم اما نمی تونم ببینم علتش اینه خون جلو چشمم گرفته نمیزاره ببینم(فدای اون چشمات عباس جان ??)

حسین جان خواهش عباس اینه میخواد برای بار آخرتورو ببینه این خون کنار بزن اگه دست داشتم خودم اینکار میکردم مشکل عباس اینه دست در بدن نداره???

اینجا نمیدونم حسین چه کرد ?

اما یه صدایی بلند شد حسین داداش منو به خیمه ها نبر اخه من به بچه هات قول آب داد از طفلات خجالت میکشم???

حسییییین ??

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *