حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه پنجاه و دوم

 

بحث در رابطه با خطبه فدکیه است عرض کردیم خانم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

وضعیت مردم رو قبل از اسلام مطرح می‌کنند و خب یک وضعیتی که

وقتی آدم می‌شنوه حالش واقعا اینا حاج آقا واقعا آبی می‌خوردن که توش

شتر ادرار می‌کرد بله ، حاج آقا واقعاً غذای اینا اینجوری بوده لباسهای اینا اینجوری بوده…

به هرحال اینا تو لبه پرتگاه جهنم بودن بله خب خدا منت گذاشت

بر این‌ها و این‌ها رو از اون وضعیت بیرون آورد این‌ها رو هدایت کرد

دستگیری کرد به واسطه خانم می‌فرماید پدر من و خب بعد می‌فرماید

به واسطه رشادت‌ها و شجاعت های آقا امیرالمومنین

حالا این عبارت‌های آخر رو من دوباره می‌گم که هر وقت نجم قرن الشیطان

قرن یعنی شاخ اینجا هر زمانی که شاخ شیطان ظاهر شد

یا هروقت مشرکین دهان باز کردند مثل حیوان درزنده هنگام حمله چیکار می‌کنه

دهان باز می‌کنه دیگه معاندین رو هم خانم حضرت زهرا سلام الله علیها

به حیوان چی تشبیه کردند درنده تشبیه کردند که هر وقت این‌ها

دهان باز کردن می خواستن که اغتشاش راه بندازن بر علیه مسلمین خب

پیغمبر اولین کاری که می‌کرد چی بود برادرش علی رو در حلقومشون می‌نداخت

وقتی کسی مثل عمربن عبدود می اومد رجزخوانی می کرد

هیچکس جرات نمی‌کرد با او مقابله کنه که اولی و دومی و خیلی از کسانی که

بعدها مدعی شدند همه جا زدند همشون جا زدن

اصلاً جرأت نکردن سر بلند کنن این آقا امیرالمومنین علی علیه السلام بود

که پیغمبر او رو در دهان و حلقوم مشرکان می‌انداخت تا اون‌ها رو از بین ببره

حضرت در این جمله می‌خواد بفرمایند خلاصه اگر اسلام پیروزی‌هایی هم پیدا کرده به واسطه

فعالیت‌ها و از خود گذشتگی‌های آقا امیرالمومنین علی علیه السلام بوده

اینکه می‌فرمایند اگر چنانچه شاخ شیطان پیدا می‌شد توطئه‌ای صورت می‌گرفت

یا دهانی از مشرکان باز می‌شد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

فوراً برادرش امیرالمومنین رو در حلقوم این‌ها می‌انداخت

خب دهان ابوسفیان رو چه کسی می بنده فقط علی علیه السلام

دهان عمر بن عبدوود را چه کسی می‌بنده آقا امیرالمومنین

چه کسی توطئه دشمنان رو در لیله المبید خنثی کنه ابوبکر می‌خواد بیاد جای پیغمبر بخوابه

نمی‌دونم کی می‌خواد بیاد این کارو بکنه ابوبکر اومد و اینا بعدش می‌خواست

افتضاح را انداخت می‌خواست لو بده پیغمبر را حتی تو غار حرا

کنار پیغمبر نشسته بود می‌ترسید بعد من تعجب می کنم این چجوری

لا تحزن رو این‌ها دلیل بر فضیلت می‌ترسیدا چندبار اومد بیاد از غار بیرون که لو بده همه چیز رو

پیغمبر هی او را چیز می‌کرد آرامش می‌داد و هی می‌گفت مثلاً خیالت راحت

اگه این‌ها وارد غار هم بشن من مثلاً تو رو از یه جا دیگه می‌برمت نگران نباش

به هر حال می‌خوام بگم که تو لیله المبیت توطئه دشمنان را پیغمبر چه جوری خنثی کرد

با جانفشانی امیرالمومنین تو تمام موارد امیرالمومنین که داوطلبانه

تا درون حلقوم دشمن پیش می‌رفت لهوات جمع لهاته ته حلقوم رو میگن یعنی حضرت علی رو

در کنج حلقوم اون‌ها می‌انداخت تا حضرت حلقوم اینا رو پاره کنه

پس علی علیه السلام باز نمی‌گشت مگر اینکه گوش این مشرکین رو زیر پای خودش له می‌کرد

ببینید چجور خانم فاطمه زهرا در مورد امیرالمومنین صحبت می‌کنه

آدم کیف می‌کنه کی می‌تونه اینجوری فضل و منقبت امیرالمومنین رو بیان بکنه

جز فاطمه زهرا باز نمی‌گشت علی پیغمبر که می‌فرستاد تو حلقوم مشرکین

می گفت علی جان برو بالاخره دهن اینو یکی باید پاره کنه دیگه

خب دهان باز کرده میخواد اسلام رو ببلعه اینو باید یکی پاره کنه این دهان رو

خب این حلقوم رو یکی باید پاره کنه خب کیه که اینو درهم گنه

خانم می فرماید پیغمبر برادرش علی رو می فرستاد

بقیه که زهره ترکونده بودن پیغمبر برادرش علی رو می‌فرستاد

و علی هم تا اینکه برمی‌گشت در چه صورتی برمی‌گشت در چه حالی برمی‌گشت

چه جوری برمی‌گشت برنمی‌گشت مگر اینکه له کرده بود گوش شرک و

گوش کفر و گوش معاندین و با پای خودش چیکار کرده بود له کرده بود

وقتی می‌خواستند کسی رو در صحنه نبرد از میدان ببرند بردارن

بعد از اینکه او را از پا در می‌آوردند به زمین می‌زدند بعد کف پاشونو

بر روی سر او می‌گذاشتند به اصطلاح گوش او رو له می‌کردن

این جمله اینجا کنایه است یعنی حضرت امیر وقتی به میدان نبرد می‌رفتند

تا کار رو تموم نمی‌کردند برنمی‌گشتند یعنی می رفت تو جنگ و اینا

نصفه کاره ول نمی کرد خیلی ها اصلا وارد جنگ نشدند اصلا شما بگردید

تو تاریخ و زیر و رو کنید ورق بزنید بالا پایین کنید ببینید این خلفا

این ابوبکر و عمر و عثمان یه شمشیر اصلاً پرت کردن یه شمشیر زدن به دشمن یا نه

هیچ جا تاریخ ما نداریم که ابوبکر شمشیر کشیده باشه یه شمشیر زده باشه کو کجاست

یه مورد پیدا نمی‌کنی که اینا از تو جنگ یکی بهشون سنگ انداخته باشه دماغشون خون اومده باشه

این‌ها رشادت های امیرالمومنین علی علیه السلام

بعد اون تو اون جنگ پرچم اول داده دست اون رفته در رفته اون

بعد فردا داده دست دومی اونم در رفته ولی تنها کسی که پیغمبر کارو می‌سپرد دستش می‌رفت تمومش می‌کرد

برمی‌گشت آقا امیرالمومنین علی علیه السلام بود سماخ یعنی گوش

اخموس به معنای کف پا به معنی کف دستم میاد

وسط کف دست که گوده میگن اخموس یعنی حضرت در میدان‌های نبرد

گوش مشرکین رو زیر پای خودش له می‌کرد و شعله آتش دشمن رو

با شمشیر خودش چیکار می‌کرد خاموش می‌کرد

کنایه از مقاومت و شجاعت آقا امیرالمومنین یعنی کار رو

پایان می‌برد و تا پیروزی کامل بر دشمن پایداری می‌کرد مقاومت می‌کرد

چنین نبود که ضعف و تردید در او پیدا بشه و در وسط راه بمونه یا برگرده

آقا این مدلی نبوده اینجوری نبوده بعد ببینید آقایون بزرگواران

این آقا تو جنگ احد خب ۸۰ تا ۹۰ تا چقدر ضربه کاری که وقتی

آقای مصباح رو خدا رحمت کنه ایشون می‌فرمود وقتی این نمی‌دونم

یه سری زن‌ها بودن که کارشون دوختن زخم‌ها بود یه سری زن‌ها بودن اینا

اینا وقتی اومدن که این زخم‌های امیرالمومنین رو ببندن

زخم‌های بدن آقا رو ببندند وقتی که این زخم اول رو بخیه کردن

رفتن سراغ زخم دوم زخم اول باز شد زخم سوم می‌خواستم ببندن دومی باز می‌شد

چهارمو می‌خواستم ببندن سومی باز می‌شد بغل هم خورده بود

اصلاً همینجوری پشت هم بعد این آقا اینجوری وایساد شعله‌های آتش رو

با اون شمشیرهاش خاموش کرد که وقتی پیامبر خدا افتاد

چه کسی اومد وایسه کمک بکنه و جانفشانی کنه و اینا

هیچ همه پا به فرار گذاشتن وقت می‌گذره آیه قرآنم هست

دیگه نمی‌خونم آیات قرآنم هست همه در رفتن پیغمبر صدا می‌زد می گفت کجا دارید میرید

اینا می‌رفتن فرار می‌کردن پشت کردن بعد یه نفر فقط وایساد اونجا

این خالد بن اینا خیلی خوشحال شدن وقتی دیدن اینجوریه

گفتند دیگه فاتحه اسلام خوانده شد بعد خالد بن ولید ۲۰۰ نفر دستش بود دیگه

این اومد و بعد همه هم جنگاور شجاع و اینا دوره کرده بودن پیغمبر رو

که یه شمشیر بزنن یه نیزه فرو کنن تو بدن آقا رسول خدا کار رو تموم بکنند

بعد یه نفر وایساده بود اونجا اینجوری هی پروانه وار می‌چرخید دور پیغمبر

اینو بزن اونو بزن میگه آخر سر جنگ که تموم شد خالد بن ولید یقه می‌گرفت

یقه هر کی رو می‌گرفت تو چرا تموم نکردی می‌گفت علی نذاشت

می‌رفت سراغ اون یکی می‌گفت چرا تموم نکردی می گفت علی نگذاشت

می گفت میرفت سراغ بعدی تو چرا تموم نکردی می‌گفت علی نذاشت

تو چرا تموم نکردی می‌گفت مگه علی.. حالا جبرئیل صدا بزنه لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار

هیچ جوونمردی نیست مثل علی هیچ شمشیری… حالا خانم حضرت زهرا

می فرماید اینجوری بوده ها حالا اونو گذاشتید تو خونه دست ازش کشیدید

رفتید یه کسی رو آوردید که هیچ کاری تو این اسلام نکرده اونو گذاشتید بالا سر

خودتون اون کسی که خب همه کار کرده همه کار کرد اونو گذاشتید کنار ..

پناه بر خدا آدم چقدر باید بدبخت بشه چقدر باید تو ضلالت فرو بره که

اینطوری راحت طلبی خدا خب جمله هم عرض مصیبت کنیم عرض روضه کنیم.

صلی الله علیک یا اباعبدالله

صلی الله علیک یا اباعبدالله

صلی الله علیک یااباعبدالله

ما حالا نمی‌دونم همینجوری دلی قانونی نیست سه‌شنبه‌ها دلهامونو می‌بریم

در خانه حضرت رقیه سلام الله علیها بلکه این خانم یه نگاهی به ما بکنه

آخه امام حسین به این دختر سه ساله نگاه کرده آمده براش آمده

وقتی که تو خرابه شام گریه می‌کرد بعضی ها میگن آوردن

نه امام حسین خودش آمده بالاخره وقتی ببینه یه کسی خیلی بی‌قراره

یه کسی خیلی بی‌تابه یه کسی خیلی اشک می‌ریزه میاد رسمش اینه

وقتی سه ساله امام حسین خرابه رو کرده بود یه کربلا

خرابه شام غوغایی بود صدای گریه بلند بود نمی‌دونم دیدید حتماً شاید تو عمرتون

بچه گریه می‌کنه دل آدمم مثلاً می‌سوزه مخصوصاً که بچه بچه یتیم باشه

وقتی که گریه می‌کرد ناله می‌زد صدای عمه‌ها هم بلند شد

اونا هم شروع کردن به گریه بعد نیمه شب خب همین الان سه نصف شب که میشه سکوت رو شما می‌بینی

که چه سکوتی حاکم میشه حالا این سکوت شکسته می‌شه یهو

با چی با صدایی گریه خب دیگه آدم خب خواب به سرش نمیاد که

یزید می‌گفت چرا پس اینجوری شد بعد گفتن خب چه کنیم اینا بچه یتیمن

نمی‌تونیم بزنیمشون که نمی‌تونیم بکشیمشون که گفت خب چه میشه کرد

گفتن باباشونو می‌خوان دیگه گفت خیلی خب پس سر بریده رو ببرید

که این‌ها آرام بشن این سر بریده رو که آوردن تو خرابه این بچه وقتی چشمش به سر بریده افتاد

دیگه می‌خوای چه بشه می‌خوای مثلاً این بچه نشاط پیدا کنه این جیگرش آب میشه دیگه کبدش ذوب می‌شه دیگه

این بچه رو سر بریده بابا رو بغل گرفت سری که ۴۰ منزل از رو نیزه‌ها اومده

تنور خولی اومده دیر راهب اومده شاخه‌های درخت اومده

تو مجلس یزد چوب خیزران سر بریده رو گرفته به بغل بعد هی نگاه می‌کنه

هی نگاه میکنه دلش آرام نشد لب‌هاشو روی لب‌های بابا گذاشت

یه وقت دیدن سر از یه طرف رقیه هم از یه طرف

صلی الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله

بس که دویدم عقب قافله

پای من از ره شده پر آبله

پدر فدای سر نورانیت

سنگ جفا که زد به پیشانیت

حسین جان حسین جان

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *