بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدالله رب العالمین و الصلاة والسلام علی سیدنا و نبینا حبیب اله العالمین ابالقاسم المصطفی محمد
و آله الطیبین الطاهرین و العن الدائم علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین
نثار امام زمان ارواحنا لتراب مقدمه الفداه یه صلوات بفرستید.
شب بیست و سوم ماه مبارک هست یه چند لحظه عزیزان دستهاتون رو بلند کنید برای امام زمان دعا کنید.
نثار امام زمان یه صلوات بفرستید.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
واسئل الله من فضله آن الله کان بکم رحیم
خدای تبارک و تعالی امر می کنه به همگان که از خدا بخواید از فضل خدا بخواید
که خدا به شماها نسبت به شماها خیلی
مهربونه
تو دعای ابوحمزه امام سجاد علیه السلام یه فقره اش می فرماید که
اللهم انت…. تو خودت گفتی و قولک الحق و وعدک الصدق
این وعده اتم راست حالا خدایا تو چی گفتی
گفتی واسئل الله من فضله
بخواید از فضل خدا بخواید ان الله … که خدا نسبت به شما خیلی مهربونه
امام سجاد می فرماید ای آقای من این از صفت تو نیست که به مردم بگید بخواید
بعد ندی عطایا رو ندی اون جایزه ها رو ندی اون فضلت رو ندی
به مردم بگی بخواید بعد منع بکنید ، از این فقره حکمت سوال و دعا فهمیده میشه
که چرا بخواید ، چرا باید خواهش کنیم ببینید با سوال کردن با خواهش کردن با خواستن
استحقاق درست میشه دعا مثل توبه است یه بنده ای شصت سال هفتاد سال عمر از خدا می گیره
یه عالمه هم گناه می کنه توبه نمی کنه وقتی توبه نمی کنه مستحق عذابه
حالا اگه توبه کرد مستحق رحمت است بندگان بدون دعا
اگر شما دعا نکنید یه بنده ای دعا نکنه مستحق اینه که رزقش کم بشه
مستحق فقر میشه مستحق مرض میشه مستحق بلاها میشه
اما با دعا مستحق ضد اینها میشه یعنی مستحق این میشه که مالش فراوون بشه
مستحق این میشه که سلامتی داشته باشه مستحق این میشه
که بلاها ازش دور بشه و نگید هم که حاج آقا هر چی مقدر بشه میشه
این حرف رو نزنید اصلا تو روایات نهی شده که یه کسی این حرف رو بزنه
بگه که اصلا بزارید روایت رو بخونم ، بعد میگه سوال کنید یعنی از خدا بخواید
و نگید اونچه که مقدره میشه این حرف رو نزنید
ادامه اش میگه که بدرستی که هرگاه کسی درگاهی رو بکوبه
یه دری رو هی بکوبه و در این کوبیدن لجاجت داشته باشه پافشاری بکنه آخر کسی در رو به روش باز میکنه
پس نگید حالا حاج آقا اونچه که مقدره میشه دیگه چه نیازی که من دعا کنم
این حرف رو نزنید بخواید تو آخر دعای ابوحمزه می فرماید امام سجاد علیه السلام
که خدایا تو امر کردی که رد نکنیم سائل رو از در خونه هامون
یه فقیری میاد در خونه مون ردش نکنیم یعنی دست خالی برنگرده یه چیزی بزار تو جیبش
امام سجاد می فرماید خب من اومدم شما هم اومدی شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان
خدایا من اومدم از تو سوال می کنم دیگه تو خودت به ما امر کردی
که دست خالی رد نکنید هیچ فقیری رو هیچ سائلی رو
حالا من اومدم در خونه ات ازتم خواهش میکنم دارم سوال میکنم
پس خدایا منو رد نکن مگر با برآورده کردن حاجت ها
یه خبر ،
می فرماید خدا حق تعالی حیا میکنه که دستی به سوی او بلند بشه و این دست خالی برگرده
حاج آقا یه لحظه دستت رو بیار بالا ، من که نمیدونم شما چی دلت می خواد خودت بگو
شما دعات رو بکن منم حدیث رو دوباره می خونم
حضرت می فرمایند حق تعالی حیا میکنه که دستی به درگاه او بلند بشه و این دست او رو خالی برگردونه
یه کتابی هست به نام غده الداعی یه غصه ای رو میاره یه حدیثی رو میاره
میگه که فرعون وقتی که غرق شدن رو دید متوسل شد به حضرت موسی
من نمی فهمم که چرا حضرت موسی کمکش نکرد کاری ام ندارم
سر به سر پیغمبرها هم نمیزارم اصلا ميترسم خدا شاهده
بعضی ها دیدم خیلی راحت این پیغمبر رو مسخره می کنند این پیغمبر رو مسخره می کنند
عاقبت بخیری نداره ها حتی من از کسی که مرجع تقلید رو مسخره کنه
یا یه چیزی درباره اش بگه از اینم ميترسم حتی من از مسخره کردن و سر به سر گذاشتن بچهها هم ميترسم چه برسه به آدم بزرگهاش
من نمیدونم چرا حضرت موسی اینجا کمک فرعون نکرد نمیدونم
فرعون تو تیل غرق شد حضرت موسی اومد به مقام مناجات از ناحیه خدا خطاب شد موسی
به فریاد فرعون نرسیدی می دونی چرا ، فرعون تو رو صدا زد فرعون به تو توسل کرد از تو کمک خواست
اما تو به دادش نرسیدی میدونی چرا؟ چون تو فرعون رو خلق نکردی
موسی به عزت خودم قسم اگر تو اون لحظه منو صدا زده بود من دستش رو می گرفتم
گفتم پهلوون خليل حلالش نکرد گفت نه حلال نکرد
گفتم شما چیکار کردید گفت هیچی بلند شدیم اومدیم
شب قدر فکر کنیم اگر بخوان ما رو نگه مون دارند تو قبر چه حالی خواهیم داشت
بابت حرفهایی که زدیم بگن نماز آقا من نماز خوندم نه تو حرف زدی پشت سر فلانی حرف زدی
آقا ما کربلا رفتیم مکه رفتیم خونه خدا ساختیم حسينيه ساختیم
اطعام کردیم نه تو گیری پشت سر فلانی خراب کردی فلانی رو
یه حدیث بخونم تو روایت داریم که یه بنده ای بخاطر اینکه خیلی گناه کرده
انقدر از بهشت دور شده به اندازه مسافت عرش تا زمین دور شده
از خوف خدا میاد وقتی امشب اعمالش رو نگاه می کنه کارهاشو می بینه
از خوف خدا یه اشک میریزه همین که قطره اشک از چشمش جاری شد
انقدر به بهشت نزدیک میشه نزدیک تر از پلک چشم از خوف خدا
چجوری از خوف خدا گریه کنم بگم آخ آخ اگه خدا بخواد بابت این اعمال من
منو بزنه چه خاکی بریزم سرم ، حاج آقا من خیلی روسیاهم خیلی آدم نادونی هم هستم
شاید هم دیگه قسمت مون نشه مثلا سال بعد همدیگه رو ببینیم
ما که خبر نداریم از سال بعد میخواستم یه حرفهایی بزنم روم نشد
ولی گفتم بزار از زبون یه جوون درست حسابی این حرفها رو بزنم
چون خیلی پایین تر از شما ها هستم روم نشد حرف بزنم
یه جوونی هست تو قطعه ۵۰ پایین پای شهید آرمان
شهید سجاد زبرجدی، من حرفهای این شهید رو میخونم براتون وصیت نامه این شهید رو میخونم براتون
بسم الله الرحمن الرحیم
برادرها خواهرها شما چهل روز دائم الوضو باشید خواهید دید
که درهای رحمت خداوند چگونه یک به یک در مقابل شما باز خواهد شد
نمازهای واجب خود را دقیق و اول وقت بخوانید خواهید دید که چگونه
درهای خداوند در مقابل شما باز خواهد شد سوره واقعه را هر شب یک مرتبه بخوانید
خواهید دید که چگونه فقر از شما روی برمی گرداند
انسان اگر میخواهد به جایی برسد با نماز شب میرسد
برادران و خواهران من اگر ما در راه امام زمان نباشیم بهتر است هلاک شویم
و اگر در راه امام زمان مان استوار بمانیم بهتر است آرزوی شهادت کنیم
زیرا شهادت زندگی ابدی است برادران و خواهران من
امام زمان علیه السلام غریب است نباید آقا را فراموش کنیم زیرا آقا هیچ وقت
ما را فراموش نمی کند و مدام در دعای رحمت خیرش هستیم
از شما بزرگواران خواهشی دارم بعد از نمازهای یومیه دعای فرج فراموش نشود
تا قرائت نکردید از جای خود بلند نشوید زیرا امام منتظر دعای خیر شما هست
هر گناه ما مانند سیلی است برای حجت بن الحسن
سه چیز را هر روز تلاوت کنید زیارت عاشورا نافله زیارت جامعه کبیره
این فقره اش رو میخونم خوب گوش کنید اگر درد و دل داشتید
و یا خواستید مشورت بگیرید بیایید سر مزارم به لطف خداوند حاضر و پاسخگو هستم
قطعه ۵۰ پایین پای شهید آرمان
من منتظر همه شما هستم دعا میکنم تا هرکسی لیاقت داشته باشد شهید شود
خداوند سریع الاجابه است پس اگر میخواهید این دعا را برای شما انجام دهم شما هم من را با یاد خوش و فاتحه یاد کنید
همه ما همدیگر را در آخرت زیارت می کنیم یکی با روی ماه و یکی با روی سیاه
ان شاءالله همه با روی ماه باشیم و سلام را به امام زمان علیه السلام بفرستید
تا رستگار شوید خواندن فاتحه و یاد شما بسیار موثر است برای من پس فراموش نکنید
و از من راضی باشید همه شما را به جان حضرت زهرا سلام الله علیها قسم میدهم که من را فراموش نکنید
و زیا یادم کنید من هم حتما شما را یاد می کنم نگذارید شیطان باعث جدایی ما بشود.
شب قدر علاوه بر این که شب دعا هست شب توسل هم هست
توسل یعنی دست به دامن اولیا شدن دست به دامن پیغمبر شدن
کدوم پیغمبر پیغمبری که دغدغه اش من و شما بود
دغدغه اش گنهکاران امت بود عزرائیل اومد جان رسول خدا رو قبض کنه
گفت یا رسول الله اجازه میدید پیغمبر خب حالا عزرائیل که از کسی اجازه نمیگیره که
مقام رسالت انقدر بلنده و بالا هست داره از پیغمبر اجازه می گیره
پیغمبر فرمود جبرئیل بیاد جبرئیل اومد یا رسول الله منتظر چی هستید
پیغمبر فرمود جبرئیل یه خبری بده باعث روشنایی چشمم قوت قلبم بشه
جبرئیل گفت یا رسول الله بهشت آماده اس زینت داده شده حوریان هستند و اینها
اگر پیغمبر منظورش این بود و چشمش با این روشن میشد و قلبش با این قوت می گرفت دیگه سوال نمی کرد دوباره
دوباره سوال کرد گفت ببین یه خبری بده قلبم محکم بشه قوت بگیره
چشمم روشن بشه گفت یا رسول الله همه انبيا همه اوصیا همه اولیا صلحا شهدا همه صف اندر صف منتظر قدوم شما هستند
پیغمبر بازم جواب رو نگرفت فرمود جبرئیل یه خبری بده غم از تو دلم بره بیرون
گفت یا رسول الله غم چی از تو دلت بره بیرون پیغمبر فرمود
غم گنهکارانم در روز قیامت من نگران شیعیان علی ام
من نگران گریه کنهای حسینم من نگران امت خطا کارم
قیامت اینها تکلیف شون چی میشه گفت یا رسول الله خدا میگه انقدر به اینها می بخشیم تا تو راضی بشی
انقدر به تو می بخشیم تا تو راضی بشی دست به دامن کی میخوایم بشیم
دست به دامن این خاندان میشیم اون خانومی که هنوز گوشه چشمش
سرخ بود از سیلی عمر اون خانومی که بازوش کبود بود و سیاه بود
از اون غلاف هایی که قنفذ زد مغیره زد اون خانومی که دنده اش شکسته بود
نفسش بالا نمی اومد گفت علی جان یادت نره ها
اون سند رو بزار تو کفنم قیامت میخوام نشون خدا بدم
که بابا گریه کن های حسینم گریه کنان حسنم گنهکاران امت پدرم
همه اینها یه طرف گلگون کفن دشت کربلا یه طرف
تو گودال آقایی که سه روز گرسنه تشنگی چشمهاشو انقدر از کار انداخته
امام صادق فرمود اون موقع که تو گودال بود آسمون رو مثل دود تیره و تار می دید
انقدر تشنگی بهش غلبه کرده بود جگرش می سوخت غم داغ مصیبت برادرانش
ابوالفضلش علی اکبرش همین طور رو زمین
صدای العطش کودکانش به گوش می رسید میگه دیدم لبهای حسین علیه السلام داره تکون میخوره
گفتم حتما داره نفرین میکنه رفتن جلو ببینم نفرینش چیه
دیدم زیر لب میگه خدایا گنهکاران این امت رو خدایا من حسین به وعده ام عمل کردم ها
خدایا تو که اولاتری تو که.. خدایا توام دست این گنهکاران امت جدم رو بگیر
یه مرتبه رو کرد سمت شمر گفت شمر جگرم داره میسوزه
کبدم آب شد اگه میخوای منو بکشی یه قطره آب بده اینجا یه حرف زشتی زد
گفتش که حسین جایزه ای که یزید میده شفاعت تو و جدت رسول خدا برا من بالاتره
رفقا آقایون خانومها می دونید چه کرد نشست رو سینه امام حسین
به فدای دل زینبت بشم حسین جان
میخوام شهدا رو دعوت کنم به مجلس همه شهدا بیان شهدایی که این مسجد تقدیم انقلاب کرده
تقدیم راه خدا کرده شهید حاج قاسم سلیمانی همه شهدا بیان مجلس ما
همه اونها رو یاد می کنیم تو مجلس امام حسین علیه السلام
اونها هم ما رو یاد کنن پیش ارباب شون حسین
روضه شب بیست و سوم یه روضه خاصی باید باشه که ان شاءالله دیگه
ما تامین بشیم تا سال آینده سال پر خیر و برکتی باشه یه روضه خاصی باید باشه
منم میخوام روضه خاص براتون بخونم روضه ای که میدونم امام حسین هم میاد ان شاءالله
کدوم روضه هستش که امام حسینم بیاد روضه سه ساله روضه نازدانه
روضه رقیه سند حرفم چیه سند حرفم اینه که تو خرابه شام سر بریده امام حسین اومده
یه اعتقاد دیگه ای هم دارم اینه که یه جا یه دلشکسته ای پیدا بشه گریه کنه
اصلا صدای گریه که بلند بشه امام حسین نظر میکنه
خود ابی عبدالله شاید اومد پا رو صورت ما گذاشت
یا ابی عبدالله من که قابل نیستم اما روضه رقیه ات دیگه خودت میدونی بیای بیا آقا جون
اگه امشب نیای کی میخوای بیای تو خرابه صدای گریه ها بود که بلند بود
صدای رقیه از همه بلند تر بود دختر بچه سه ساله وقتی یه چیزی بهونه میکنه
تا بهش نرسه ول نمیکنه دست بر نمیداره
هی می گفت عمه من بابامو میخوام
این دختر بچه ظاهرا گشنه اش هم بود اما یه کلمه نگفت عمه گشنمه
یه کلمه نگفت عمه تشنه ام یه کلمه نگفت عمه موهای سرم درد میکنه
یه کلمه نگفت عمه پهلوم درد میکنه پاهام درد میکنه
فقط گفت عمه بابام کجاست گفت عزیزم آرام باش
یه طوری گریه می کرد زینبم گریه می کرد زینب که گریه می کرد یه مرتبه دید
فضه داره گریه می کنه رباب داره گریه می کنه آروم آروم شاید زین العابدینم گریه کرد
امشب احتمال خیلی زیاد که شب قدر باشه علما به ما توصیه کردند
فکر کردن خیلی خوبه ثوابش خیلی زياده من میگم یه خورده فکر کنیم همه فکر کنیم
فکر کنیم امشب بالاخره تموم میشه دیگه سه چهار ساعت دیگه تموم میشه
وقتی صبح بشه فوج فوج گنهکاران آمرزیده شدند
بعد اگه من روسیاه آمرزیده نشده باشم اگه من آلوده آمرزیده نشده باشم
تصور کنید ها تصور کنید اگر خدا از ما راضی نباشه بعد ما رو بخوان ببرن سمت قبر تو تاریکی و تنهایی قبر
بخوان ما رو عذاب بکنند چه خواهیم کرد ؟ تصور کنید همه فکر کنید
یکی از اهل قبرستان هستید الان تو این بهشت زهرا انقدر آدمها هستند
هر قبری یه اهلی داره یه سری از قبرها هم خالی چند وقت دیگه اهلش پیدا میشه
شاید من و شما ها باشیم نمیدونم خدا میدونه تصور کنید یکی از اهل قبرستان هستید
یکسال پیش از دنیا رفتید یا یه ماه پیش از دنیا رفتید یا یه هفته پیش از دنیا رفتید
الان تو قبر هستید و گرفتار عمل شدید گرفتار کارهاتون شدید
منتظرید شاید شاید یه کسی پیدا بشه یه خطراتی برا شما بفرسته
امیرالمومنین اومد قبرستان رو کرد به این قبرها السلام علیکم یا اهل القربه السلام علیکم یا اهل الوحده
السلام علیکم یا اهل التربه می خواید من علی به شما خبر بدم
هر چی مال داشتید هر چی ثروت داشتید هر چی پول داشتید همه تقسیم شد
یه خورده اش رو این پسر برد یه خورده اش رو اون دختر برد
همه اش تقسیم شد رفت همسر هاتونم بعد شما ازدواج کردن رفتند
بچهها تونم یتیم شدند من علی به شما خبر دادم شما خبر بدید
صدای مردگان بلند شد علی جان گوشتهای ما خوراک موجودات زمین شد موریانه ها اومدن خوردن
مارها موشها اومدن خوردند گوشت مون رفت استخوان هامونم پاشید
استخوان هامونم پراکنده شد علی جان ما الان تو قبر هامون گرفتار اعمالمون شدیم
گرفتار کارهامون شدیم گرفتار حرف هایی که زدیم شدیم
قبل از اینکه دیر بشه کار از کار بگذره آدم باید حساب کار رو برسه
دیر بشه خیلی خطرناکه یه قصهای رو میخوام بگم می ترسم بگم
یه مسجدی من کار می کردم حول و حوش شونزده هفده هجده سال پیش
نائب ظهر بودم امام جماعت ظهر و عصر بودم یه رفیقی داشتم
پهلوون خلیل خدا بیامرزدش تو زور خونه از اونهایی بود که می خوند
خیلی آدم مشتی بود بعد از اینکه نماز ظهر و عصر رو تموم کردیم
از مسجد داشتیم می اومدیم بیرون کنار خیابون گفت حاج آقای ذوالقدر
یه خورده وایسا یه قصهای رو میخوام برات تعریف کنم
یه خورده طول می کشه ها گفتم بگو گفت حاج آقا انقلاب که شد
ما یه امام جماعتی داشت مسجدمون اختلاف افتاد مردم شروع کردند پشت این امام جماعت حرف زدن
اختلاف خیلی بده شیطان عاشق اختلاف گفت بسیجی ها افتادن به جون این
هیئت امنا همه همدیگر رو می زدن
در راس اینها امام جماعت بود یعنی یه جورایی همه امام جماعت رو میزدن
میگه که تهمت زدن به امام جماعت غیبت تهمت انقدر عرصه به این امام جماعت تنگ شد
نصف شب وسایل هاشو ریخت توی کامیون گذاشت رفت قم
بعد جنگ شد و صدام بعثی ها اومدن و امام هم با اون نفس مسیحایی خودش
گفت و جوونها ریختن تو جبهه ها و بعد هم از مسجد ما یه عدهای شهید شدند
و شهدا رو آوردن و بردیم به خاک سپردیم چند وقت گذشت پدر یکی از این شهدا
با کریه اومد تو مسجد گفتیم چیه آقا چرا گریه میکنی چی شده
یه سری از هیئت امنا جمع شدیم و ریش سفید ها و معتمدین محل گفتیم چی شده
گفت خواب دیدم خواب جوونم رو دیدم شهیدم رو دیدم
خب چرا گریه می کنی گفت خواب دیدم بهم میگه بابا من اینجا شهید شدم
همه چیزم آماده اس اما نمیزارن برم جلو گیرم گفتم بابا گیر چی هستی
گفت گیر حرف گفتم حرف چی گفت حرفهایی که پشت سر امام جماعت زدیم
حالا من دست به دامن شما شدم بریم این حاج آقا رو پیدا کنیم حلالیت ازش بگیریم
گفت حاج آقای ذوالقدر یه مینی بوس از مسجدمون آدم جمع کردیم
آدمهای مثلا ریش سفید و مورد اعتماد و آبرو دار و هیئت امنا و امام جماعت جدید و اینها رفتیم قم
و خونه اون امام جماعت رو پیدا کردیم گل و شیرینی و وسایل پذیرایی و روبوسی و حاج آقا مخلصیم و..
گفت شما که سایه منو با تیر می زدید این همه حرف پشت سر من درآوردید
آبروی منم بردید سکه یه پولم کردید بیچاره ام کردید حالا پاشدید اومدید خونه ما گفتند حاج آقا
والا قصه از این قراره یکی از جوونهای مسجد مون شهید شده
اما اون ور کارش گیره نمیزارن بره بخاطر اینکه پشت شما حرف زده
بخاطر این که آبروی شما رو برده بخاطر اینکه تهمت زده الان گیره
حاج آقا حلالش کن توروخدا هی گفتن حاج آقا حلالش کن هی روشو می بوسیدن حاج آقا حلال کن
حاج آقا گفت من شنیدم شهید شده براش نمازم خوندم اما حلالش نمیکنم
یا اباعبدالله حسین جان اینجور بگم شاید راس بریده ام گریه میکنه
انقدر صدای گریه بلند شد یه عده از این صدا میترسن گفت چه خبره تو این خرابه
گفتن امیر این بچهها بهانه بابا رو کردن گفت سر بریده بابا شونو
براشون ببرید اینها رو آرام کنید یا الله دهانم بشکنه
هرکی حاجت داره بسم الله الان وقتشه ها هر کی گره به کارش افتاده
آی دخترهای شهدا آیا برا شما هم اینطوری خبر آوردن نه والله
یا زهرا
همینجور که داشتن گریه می کردن تو تاریکی های شب
یه مرتبه یه طبقی رو جلوی نازدانه گذاشتن گفت عمه من گرسنه ام هست
ولی غذا نخواستم گفت رقیه جان این که غذا نیست همونی که دنبالشی
روپوش رو کنار زد چشمش به سر بریده بابا افتاد
یا زهرا یا زهرا
صدا زد عمه کمکم کن بابا اومده نه به پا بلکه به سر آمده
سر رو گذاشت تو دامنش هر چی می گفت دلش آروم نمیشد
یه مرتبه دیدن خم شده لبهاشو روی لبهای بابا
هی می گفت کی رگهای گردنتو بریده یهو دیدن رقیه از یه طرف سر از یه طرف
گفتن خوابش رفته زین العابدین صدا زد عمه خواهرم از دست رفت
حسین جان حسین جان