بسم الله الرحمن الرحیم
■حکمت شماره ۲۳۳
● وقال( علیه السلام): لرَجل رَآه یَسعی عَلی عَدو له بِما فِیه اضرار بِنفسِه انَما انتَ کَالطاعَن نفسَه لِیقتل ردفه
●امام علیه السلام مردی را دید که برای آن که به دشمن صدمه ای بزند ، به خود زیان می رساند ، فرمود : تو مانند کسی هستی که به خود نیزه ای فرو میبرد تا کسی را که به پشت سرش سوار است بکشد . وجه شبه همان قصد اذیت دیگری است به وسیله ای که باعث آزردن خویشتن است.
طاعن ، از ریشه طعن شخصی است که نیزه میزند .
ر دفه ، به معنای کسی است که پشت سر دیگری بر اسب یا شتر سوار میشود .
منظور این است که نیزه را در شکم خود فرو کند که از پشت در آید و به شکم دشمنش که پشت او سوار است برسد. این نهایت بی عقلی و حماقت است که برای صدمه زدن به دیگری ، خودش را از میان بردارد .
حضرت امیر صلوات الله علیه یه شخصی رو دیدند ، که بر ضد دشمنش سخن چینی میکنه ، یه سعی میکنه تلاش میکنه و اینها ،
منتها خب این سخن چینی یه جوریه که ضررش به خودشه داره.
بر علیه دشمنش هی خبر چینی میکنه و خبر میاره و خبر میاره منتها خودش رو داره گرفتار میکنه ضرر به خودش داره می زنه.
میخواد به دشمن ضرر بزنه ، اما چه اتفاقی میفته ؟
ضربش هم شاید به دشمن هم بخوره منتها این ضربه ای که داره به دشمن میزنه ، این جوریه که به خودشم ضرر وارد میکنه .
حضرت به او فرمودند که : میدونی مثال تو مثال کیه ،
تو مثل کسی میمونی که به خودش نیزه میزنه تا اونی که پشت سرش سواره اونو به قتل برسونه. نیزه رو اینجوری فرو میکنه تو خودش که این نیزه از شکم خودش در بیاد ،
از پشتش در بیاد بخوره به اونی که پشتش سواره که اون بمیره بیفته زمین.
مثلا از مرکب بیفته زمین چه کاریه خب ،خب آدم عاقل این کار رو میکنه؟
برای اینکه به طرف مقابل ضربه بزنه اون قصه ای که گفتم براتون ،
زمان منصور نشسته بود داشت قضاوت میکرد و اینها ، بعد یه نفر آوردن گفتن این ، آدم کشته چون جنازه پشت اون پیدا شده بعد منصور گفت این قاتل نیست.
ولی چون اقرار کرده بود گفت گردنش رو بزنید یه نفر پرید وسط و ، گفت من قاتلم ،
گفتن بیا جلو گفت تو چیکاره ای؟ گفت من غلام همون مقتولم که منو خریداری کرد آورد و خیلی از من به من احسان کرد و به من نیکی کرد و یه روز به من گفتش که،
من دشمنی دارم میخوای برای من یه کاری بکنی گفتم که چی بکشمش گفت نه،
گفت منو بکش ،ببین گفت منو بکش ، گفتم که شما رو چرا بکشم؟
گفتش که میریم بالا پشت بوم خونه اونا منو میکشی بعد مردم میان جنازه ی منو پشت بوم این خونه پیدا میکنن .
این بابا رو قاتل ، دستش رو میگیرن و میبندن آبروش میره. چون هر روز من میبینم این پیشرفت میکنه هر روز میمیرم و زنده میشم از حسادت ،
آخرشم غلام برد بالا پشت بوم خودش رو سر برید و اینا بعد جنازه رو همینجوری رها کردو رفت،
جنازه رو بالا پشت بوم پیدا کردن همسایه رو به عنوان قاتل بردن.
ببین طرف برای اینکه ضربه بزنه به همسایه، خودش رو داره از بین میبره ، خودش رو میکشه که به اون ضربه بزنه.
این از حماقت نیست ؟ این از جهالت نیست ؟این از نفهمی نیست ؟
الان یه عده از وهابیا و داعشیا دشمنی دارن با ما، ما هم دینمون دین اسلامه خدامون مشخصه پیعمبرمون نبی مکرمه.
یه دشمنی دارن ، کینه ای از ما دارن . برا اینکه به ما ضربه بزنه این مواد منفجره میبنده کمرش میاد ،
این همون حکمت امیر المومنینه که میخواد به ما یه ضربه ای بزنه اول میکنه تو شکم خودش قصه اینه ،
شست و شوی مغزی میدن که اگه صبح دست به چنین کاری بزنی عصرش تو آغوش پیغمبری ، تو بغل خود پیغمبری.
اینم مواد منفجره به کمرش میبنده و میره بعضی از دیوونه هاشون هستن قاشق هم تو جیبشون میزان.
قاشق برا چی میزاری ، میگه میخوام سر سفره پیغمبر بخورم ، نفهم تو که قاشقت که اینجاس قاشقت رو که نبردی وفتی که مردی ،
قاشقت بازم تو جیبته که چجوری با این قاشق میخوای غذا بخوری ،
دیگه شست و شوی مغزی به چی میگن ، به اینا میگن حماقت اینقدر زیاد میشه که دست به چنین کار هایی میزنن .
آقا امام سجاد تو چنین روزی گفت نمیشه دیگه بریم اینا نه غذا میخورند ،زن و بچه نه آب میخوردند ، نه اصلا استراحت میکردند ،
تا چشمشون به قبر امام حسین می افتاد زار زار گریه میکردن .
خیلی عجیب بود فضایی که امروز تو کربلا بود یه فضای عجیبی بود ،اینا دل از قبر ها نمیکندن دل از این بابا نمیکندن.
هی میومدن کنار قبر امام حسین ، میگفتن بابا انگار همین جا بود داشتیم میدیدیم تو رو نیزه میزدن ، به تو شمشیر میزدن همین جا بود سر بی تنت رو بغل گرفتیم .