بسم الله الرحمن الرحیم
💫خدمت مولا حجت بن الحسن روحی و ارواح العالمین لتراب مقدم الفدای صلوات بفرستید.
یکی از جلوههای ویژه حضرت زینب سلام الله علیها زهد این بزرگوار بوده.
شیخ صدوق در معان الاخبار زهد رو اینطور معنی می کنه ،
زاهد کسی هستش که اون چرا که خدا دوست داره دوست داره و اون چیزی رو که خدا بغض داره بهش دشمن داره او دشمن داره بغض داره
بعد میگه که زاهد کسی هستش که به بیشتر از حلال طمع نداره چشم نداره
چیزی که اکتفا میکنه به همون چیزی که حلاله دیگه به بیش از این طمع نداره
بسنده میکنه به همین ، حالا خانم زینب کبری رو ببینید در خانه کسی هستش که معروف هست که به بحرالجود
دریای جود عبدالله یه آدم تاجری بوده آدم کاسبی بوده و بسیار بسیار ثروتمند بوده
یعنی خانه دوم بعد از عثمان از جهت تجملات و از جهت زرق و برق خانه عبدالله بوده تو مدینه
خیلی حالا اون افرادی که منصوب به طرفدار حکومت بودن خونههاشون مشخصه
عبدالله هم خونه اش خیلی از این جهت که حالا آدم ثروتمند و متمولی هست خیلی خانه وسیع و بزرگی داشته
حتی اون خونه ای که تو شام هم داشته همین طوری بوده که باغ بزرگی بوده
نهری از وسطش عبور می کرد این اصلاً جهت اینکه تو کربلا نتونست حضور پیدا بکنه همینه
عبدالله آدم فوق العاده ای کسی بود که وقتی آمد خواستگاری
امیرالمومنین به دخترش زینب سلام الله علیها فرمود که این پسر برادر منه و از نظر من مورد تایید
آدم با فضلیه بعد میگم معروف به بحرالجود خیلی بخشش داشته تو مدینه
خیلی کرامت داشته آدمی بوده که در خانهاش باز بوده به سوی فقیر فقرا
آدم متقی اول دفتر دستکش رو میبنده بعد میره مسافرت.
مثلا اگر قرضی داره اگر این بده بستو نی کرده اینا رو صاف و صوف می کنه منظم می کنه
می نویسه به یه کسی میسپاره بعد میره یه جایی این از تقوای عبدالله بود
گفت یا اباعبدالله من کاسبم نمیتونم تاجرم قرض گرفتم قرض دارم
پول دادم دست مردم ، تجارت اینها رو من درستش بکنم ، یه دستش بکنم
دفتر رو ببندم میام کربلا که نتونست کاراش رو به موقع انجام بده بعد که کاروان اسراء برگشتن کاروان بدون آقا اباعبدالله الحسین برگشت
دیگه عبدالله دفتر دستک باز نکرد دیگه باز نکرد دیگه همین طور منتظر موند
تا اینکه قبل از واقعه حره از مدینه خارج شد زنی که تو این خانه بزرگ شده باشه
زنی که تو این خانه زندگی بکنه بعد این همه کنیز در خدمتش باشه دل از همه اینا ببره
و با برادرش حسین همراه بشه حتی بهترین چیزهای خودش که بچههاش باشند رو فدا بکنه او در واقع میشه گفت بالاترین زاهدهاست.
به من نمیتونی بگی زاهد چون من چیزی ندارم که بخوام ازش چشم پوشی کنم صرف نظرکنم
زاهد به کسی میگن توش باشه و صرف نظرکنه ببخشه زاهد به این میگن زاهد.
حضرت زینب سلام الله علیها وقتی که عبدالله اومد خواستگاریش
آقا امیرالمومنین فرمودند از نظر من تاییده بعد خواستن نظر دخترشون زینب رو بدونن
بی بی زینب کبری عرضه داشتن پدرجان من هم حرفی ندارم چیزی که شما تایید بکنی من حرفی ندارم
منتها سه تا شرط در نظرم هست گفت چه شروطی چه شرطی
گفت بابا جان شرط اولم اینه که من هر روز باید حسینم رو برم ببینم
یه روز حسینم رو نبینم میمیرم دق میکنم من میگم این اصلاً واقع مطلب اغراق نیستا
یه کسی بگه حالا حضرت زینب اغراق داره میکنه نه واقعاً اگر حضرت زینب یه روز برادر حسینش رو نبینه دق میکنه میمیره
این واقعیت داره اصلاً اگر بعد کربلا هم سر بریده ابی عبدالله رو نیزهها جلوهگری نمیکرد زینب کبری زودتر میمرد
از دنیا میرفت منتها خب سر برادر رو بالای نیزه میدید یه آرامشی دلگرمی پیدا میکرد
بعد اون میگن کم کم حضرت زینب مثل یه شمعی آب شد
گفت بابا من هر روز باید حسینم رو ببینم یه روز نبینم دق میکنم انشالله ما هم همین طوری باشیم
اگر یه روز صبح برای آقا اباعبدالله اشک نریختیم و اون روزمون روز نشه
گفت پدرجان شرط دومم اینه هر شهری که برادرم حسین توش باشه منم تو همون شهر باشم اگرمدینه است منم مدینه باشم
اگر رفت مکه منم برم مکه اونجا زندگی کنم همون شهری که برادرم حسین
شرط سومم اینه هرجا برادرم حسین رفت منم باهاش برم
عبدالله قبول کرد ازدواج سر گرفت ثمره این ازدواج هم دو تا پسر شد
یه مدتی گذشت مثل همین ایام دقیقاً مثل همین ایام بود آقااباعبدالله الحسین تصمیم گرفته بود مدینه رو ترک بکنه
پیغام فرستاد به خواهرش زینب کبری گفت برادرت حسین میره
تو هم اگر میخوای بیای بیا شوهرش عبدالله رو صدا زد گفت
من با تو شرط ضمن عقد کردم هرجا برادرم حسین رفت منم برم
حالا برادرم حسین میره اگر تو بگی نرو من نمیرم عبدالله گفت خانم نه شما برو دست بچههای منم بگیر ببر
هر جا دیدی تنور کربلا داغه این پسرای من رو هم فدا کن
حالا شما نشستید در خانه این خانوم این خانومی که از ازل حق که خدایی میکرد زینب جلوه نمایی میکرد
هر کجایی سخن از رب بوده جلوهگر جلوه زینب بوده
صل الله علیک یامظلوم یااباعبدالله
این زینبی که یه روز حسینش رو نبینه دق میکنه
من میخوام بگم چه حالی داشت اون ساعتی که وارد گودال شد هرچی میگشت برادرش رو پیدا نمیکرد
ای داد و بیداد یه وقت دید از زیر شمشیر شکسته ها داره صدا میاد
هی صدا میزند اخی الیه خواهر بیا ها زبون بگیر انشالله کربلا کنار تل زینبیه به یاد همه گذشتگانمون پدرانمون مادرانمون
سید ابن طاووس میگه بی بی زینب یه کاری کرد همه به گریه افتادن
دوست و دشمن گریه میکرد حتی میگه حتی اسباشونم گریه میکردن
چه کرده خانم میگه یه وقت دیدن دستش رو برد زیر بدن تکه تکه شده
بدن رو به آغوش گرفت بدن رو به آسمان بلند کرد همه نگاه میکنن زینب چه میکنه
صدا زد خدایا این قربانی رو از ما به کرمت قبول کن
حسین دلم یه کربلا میخواد
حسین دلم یه گنبد طلا می خواد
حسین جان حسین جان حسین جان