بسم الله الرحمن الرحیم
■ بَقیَت اَلله خَیر لَکُم اِن کُنتَم مَومِنیِن
●حرف شما که از دهانتان خارج میشود قبل از اینکه به گوش خودتان برسد به گوش امام زمان علیه السلام میرسد .
این آیه کریمه میفرماید: اون ذخیره ی الهی ،برای شما خیر دارد منتها به شرط اینکه شما ایمان داشته باشید و زمینه رو فراهم بکنید که اون وقت اون بزرگوار تشریف میارن ،
یا اینکه تصرف میکنند این اجازه رو بره به اون حضرت که این قدرت رو داشته باشه که بتونه، این صفحه وجود رو عوض بکنه تغییر بده ،
و عرض کردیم که خب خیلی از ماها، غیبت اون حضرت برای ما لطفه، عنایته.
چون همین اتفاق نیفتاده تو وجودمون ، اتفاق نیفتاده که خب تغییرات داشته باشیم ، آماده باشیم و لذا چند قصه هم عرض کردیم که،
اشخاصی بودند که وقتی دیدند امام زمان ظهور کرده حالشون بد شد .
یه قصه ی دیگه ای رو هم ایت الله مرعشی نجفی رحمه الله علیه ایشون شبیه به همین قصه ها میفرمایند:
تو نجف پیش یه عالم بزرگواری من رفتم ،درس خصوصی و اینها ، بعد دیدم خیلی بهم ریختس اصلا تو خودش نیست ،
گفتم اقا شما خیلی ناراحتیت پریشونید ،میگه گفتم که دیشب تو عالم خواب امتحان شدم بعدش مردود هم شدم.
گفتم که خب خوابه چی بود؟
گفت تو خواب دیدم که گفته شد آقا ظهور کرده وادی السلام مردم رفتن باهاش بیعت کردن.
میگه با شنیدن این خبر من حرکت کردم و به عجله رفتم بیابان اون قبرستان وادی السلام دیدم غوغایی ،
مردم همه جمعن و دارن میرن جلو و با اون حضرت بیعت میکنن و هر کس به فکر اینه که خیلی زود تر خودشو به امام برسونه و بیعت بکنه .
دیدم عشق دیدن امام زمان(ع) ، یه جوریه که همه دل باخته و خود باخته و اینا، اصلا هیچ کسی به من اعتنا نداره.
همون هایی که دیروز منو میدیدن میومدن جلو دست منو میبوسیدن، اصلا گوشه چشمی هم به ما ندارن، یه نگاه هم به من نمیکنن ،
همه دارن به حجت ابن الحسن رو نگاه میکنن هیچکس به من محل نمیده انگار من نیستم.
میگه خیلی حالم بد شد دیدم مردم اصلا به من نگاه نمیکنن میگه که ،نقشه کشیدم و خلاصه رفتم جلو و به آقا گفتم آقا فدات بشم.
خودتون رو به زحمت نندازید ما کار ها رو سروسامون میدیم ، شما برا چی میخوای بیای ما خودمون کار ها رو درست میکنیم ،
حالا شما یه خورده دیر تر بیای عیبی نداره.
میگه تو عالم خواب به امام زمان گفتم نمیخواد بیاید خب معلوم شد که من کی هستم من چی هستم…
میگه بعد از گفتن این جمله از خواب پاشدم دیدم که روفوزه شدم .
گاهی اوقات با امام زمان میجنگند چون امام زمان اگر بیاد پستشون بهم میخوره موقعیتشون به خطر میفته گرفتار میشن ،
به هرحال اینکه امام زمان برا یکایک ما خیر داره منتها اگر ما ایمان داشته باشیم .
آیت الله بهجت میفرماید:
از این دهن شما تا گوش شما چقدر فاصله دارد ،یه وجب میشه نه.
فرمود: این حرف شما قبل از اینکه از دهنتون بیرون میاد قبل از اینکه به گوش خودتون برسه به گوش امام زمان میرسه، این حرف تو که از دهن خودت بیرون میاد ،قبل از اینکه به گوش خودت برسه، به گوش امام زمان میرسه.
امام زمان روح این عالمه؛روح خلقته.
یه بزرگی مثال قشنگی میزد میگفت: وقتی ریگی به کفشته،پات داره اذیت میشه،حتما باید به چشمت ببینی که پات داره اذیت میشه نیازی نیست چشمت ببینه ، چون روح داری،
روح اشراف داره روح که اشراف داشته باشه ،پا هم درد بگیره متوجه میشه.
فرمود: امام زمان روح عالم اومد به امام جواد(ع) گفتش آقا جان ما یه وقت حاجت داریم رامون خیلی دوره مثلا،من اینورم شما اونور دنیایید نمیشه دیگه من پاشم بکوبم بیام تا شما رو ببینم حاجتم رو بگم،
چه خاکی بریزم سرم حضرت فرمود ،اگه تو حاجت داشتی لب هات رو تکون بده.
نقل میکنند ۷۰سال پیش تولیت حرم امام حسین این رفت هندوستان با رفقاش و این ها،
علمایی که اونجا بودن نشست و برخاست کرده بود . بعد یه بودایی اومد بعد گفتش که آقا ما پاپوش برامون درست کردن بعد پرونده برامون درست کردن و خلاصه حکم اعدام برامون بریدن هر کاریم که کردیم که اقا بی گناهی خودمون رو اثبات بکنیم نشد،
حالا یه روز مرخصی گرفتم ،فردا باید برگردم بحث اعدام و اینها .
خب حالا چی میخوای اومدی اینجا چیکار کنی؟ گفت ما شنیدیم شما شیعیان یه صاحب الزمان دارید یه حجت ابن الحسن دارید که توسل به اون گرفتاری ها رو برطرف میکنه،
چه کنیم من بودایی باید چیکار کنم؟
این آقا به اون گفتش که برو قبرستان شیعیان اونجا وایسا ،فقط بگو یا صاحب الزمان ادرکنی.
رفت و برگشت گفت اقا چی شد دیدی ؟ گفت بله گفت من که رفتم قبرستان شیعیان پنج ساعت فقط یا صاحب الزمان یا صاحب الزمان ادرکنی گفتیم با سوز و اضطراب ناراحتی بعد پنج شش ساعت یه آقایی رو دیدم که منتها سواره ،
چنان با وقار ، چنان با هیبت، چنان دلربا ، گفت چیکار داری ؟
گفتم شما، من همونی هستم که داری صداش میزنی.
گفتم والا پاپوش درست کردن پرونده درست کردن اینطوری کردن اینجوری کردن …
گفت عیب نداره برو فلان اتاق تو کشو این هست اینا رو بردار تحویل بده کارت درست میشه.
یه سوال ازش کردم گفتم آقا شما به این بزرگی شما به این خوبی شما به این آقایی،
پس چرا شیعیانتون اینقدر بدبختن ،چرا شیعیانتون اینقدر بیچاره ان،
رو کرد به من گفت اگه شیعیان من یه بار یه لحظه اندازه ۵ ساعت تو،
تو پنج ساعت یا صاحب الزمان گفتی، اگه شیعیان من یه لحظه مثل این پنج ساعتی که تو اینجوری گفتی بگن یا صاحب الزمان ادرکنی ،
ما دستشون رو میگیریم منتها ما نمیگیم اگه ایمان داشته باشید،اگر باور داشته باشین با همه وجودتون صدا بزنید،
برای شما خیر ،
ولی ما خرابش کردیم ماها نمیگیم از سر شکم سیری میگیم ، یا میگیم فلانی هم هس ،
فلانی هم هست عیب نداره یه یا صاحب الزمان بگیم با همه وجودتون صدا بزنید یا صاحب الزمان ادرکنی آقا جان،
اقا ما راه رو غلط رفتیم راه رو اشتباه رفتیم آقا جان یه عنایتی بکنید یه گوشه چشمی به سمت ما بکنید ،
امام زمان امشب شب جمعس مادرتون زهرا میان کربلا
شنیدیم اولیاء میان انبیاء میان، شهدا ءمیان
حتما شما هم میاین آقا جان
امشب شب جمعه ما رو هم یاد بکنید
امروز روز رحلت مادربزرگ شما حضرت خدیجه (س) هم هست
یادی کنیم از اون خانمی که تمام ثروتش رو پای اسلام خرج کرد
خودش رو هم پای اسلام خرج کرد
ما یه لحظه گریه کنیم برای مادر بزرگ امام زمان حتما امام زمان خشنود میشه
همونطور که جدش رسول خدا وقتی نام خدیجه میومد اشک تو چشمش جمع میشد
شروع میکرد به گریه کردن بعد یه زمانی گفتن یا رسول الله شما چرا هرجا هربار اسم خدیجه میاد گریه میکنید
بابا زنای دیگه دارید شما.
وای برشما اون موقعی خدیجه به من ایمان اورد که همه ی شما پشت به من کردید
اون موقعی ایمان آورد خرج کرد که شما بخل کردید از من رو برگردوندید
شما کجا خدیجه کجا ، دیگه کجا پیدا میشه
وقتی داشت از دنیا میرفت دخترش گفت دخترت رو حرفت حرف نمیزنه
گفت دارم میمیرم کفن ندارم اون خانمی که ثروتش عجیب و غریب بود تو اسلام تو جهان عرب گفت میشه به بابا بگی اون لباسی که تو غار حرا اینو کفن کنه برا من
اومد به بابا گفت تا شنید اشک تو چشماش جاری شد گریه کردن
گفت باشه دخترم
خانم از دنیا رفت جبرئیل نازل شد گفت
یا رسول الله کفن خدیجه با ما
خدا از بهشت براش کفن فرستاده
این کفن بزرگ بود اضافش رو پیغمبر اکرم چهار قسمت کرد
یه قسمتش برا حضرت خدیجه شد
فرمود یه قسمتیش هم برا من پیغمبر بعد گفت یه قسمتیش هم برا فاطمه
چند وقت دیگه بعد از من لازم میشه برا خودت به علی بگو با این کفنت کنه
موند دو قسمت دیگه
اونم مال علی به حسن بگو خواستن کفنت کنن با این کفنت کنن بعد یه قسمتم برا حسن
یه وقت خواستن کفنت کنن با این کفنت کنن بعد دیگه هیچی نموند
گفت بابا پس حسینم چی
این کفن نمیخواد بمیرم برات آقایی که کفن نداشته
صلی الله علیک یا مظلوم یا ابا عبدالله
صدا زد مهلا مهلا یابن الزهرا
پسر مادرم صبر کن من هنوز وصیت مادرم رو به جا نیاوردم
من هنوز زیر گلو نبوسیدم
من هنوز پیراهن کهنه تنت نکردم
مادرم زهرا برات پیراهن بافته پیراهن رو آورد دید ابی عبدالله با نوک نیزه پیراهن رو داره پاره میکنه
گفت حسین جان چیکار داری میکنی
فرمود خواهرم زینب دارم این پیراهن رو پاره میکنم تا از نظر بیفته
آخه خواهرم به این پیراهن هم رحم نمیکنن
یعنی این پیراهن هم از تنم در میارن
حسین جان، حسین جان