بسم الله الرحمن الرحیم
■حکمت شماره ۱۸۱
●وقال (علیه السلام ):مَن کسَاه الحَیاء ثَوبه لَم یَر النَاس عَیبه
آقا جانمان امیرالمومنین علی علیه السلام میفرمایندکه:
من کساه الحیاء ثوبه ، کسی که حیاء لباس خودش رو بر او بپوشونه ، ببینید کساه یعنی بپوشونه او را حیاء ،
خب حیاء او رو بپوشونه لباسشو ، کانه این حیاء رو آقا امیرالمومنین یه چیزی تصور میکنه که لباس داره ،
بعد این حیاء میاد لباسشو تن اون آقا میکنه تن شما میکنه. مثلا توجه کردید ببینید انگار حیاء یه لباس داره خب حیاء میاد اون لباسه رو تن اون شخصه می کنه،
متوجه شدی من کسی که بپوشوند او رو حیاء لباسش را انگار حیاء یه لباسی داره این حیاء میاد لباس خودشو تن اون میکنه ،
حالا که تن اون کرد . لم یر الناس عیبه دیگه، مردم عیب اون رو نخواهند دید وقتی که حیاء اومد لباس خودشو تن اون کرد، دیگه مردم عیب او رو نمیبینن.
ببینید تو شرحش می فرمایند:
حیاء یه حالت نفسانیه که باعث میشه انسان در برابر زشتیها یه حالت انقباض سریع خودشو جمع بکنه، بعد از اونها چشم بپوشونه.
مثلاً از اون گناه چشم بپوشه مثلا ما میگیم چرا نرفت این گناه بکنه ،میگن خجالت کشید، حیاء کرد .
مثلا مردم ترسید اومد که سریع کنار ، سریع انقباض یه حالتی که مثل انقباض بعد میگه در واقع حیاء یه سپریه واقعاً مثل سپره دیگه چرا نرفت جلو ؟ چرا نرفت اونو بخوره؟ میگه حیاء نذاشت.
خب خانم ها مثلاً اگر حیاء داشته باشن این جامعه ما آباد میشه. واقعاً اگه زنها حیاء داشته باشن ، عفت داشته باشند، جامعه گلستان میشه اما امان از اون روزی که خانمها حیاء رو بزارن کنار
جامعه خراب میشه .مثلاً من میگم خانوم روسریتو بذار میگه خفه، همینجوری ها داد میزد تو خیابون خفه، اینجوری وقتی حیاء رو بذاره کنار بین حالا مثلاً اینجوری جسور، بیباک .
حیاء یه سپریه در مقابل اعمال قبیح و منکر که اگر این سپر وجود نداشته باشه آدمی به آسونی آلوده هر کار زشتی میشه.
بعد میفرماید: حیاء گاهی اوقات سبب ترک گناه و زشتیها نمیشه بلکه سبب پوشوندن و مخفی ساختن اون میشه که این هم در حد خودش یه اثر مثبتی داره .
بعدش میفرماید :امام تو این گفتار حکیمانه به هر دو تای اونها اشاره میکنه .
یعنی یه وقتایی مانع گناه میشه آدم حیاء داره، یه وقت اون حیاء باعث میشه اون گناهه پوشونده بشه، مخفی بشه .
از پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم یه حدیث داریم این حدیث قابل توجه ،میفرماید:
اون کس که حیاء نداره ایمان نداره .
منتها ما یه حیای بدم داریم یه حیای بد، یه خوب داریم همین حیایی که خانوما ،مثلاً خودشونو بپوشونن از آقایون، کناره بگیرن تو آقایون قاطی نشن، خودشونو وارد نکنن این یه حیای خوبه که باعث بشه که جدایی بشه خب کنارهگیری بشه.
یه حیای بدم داریم حیای بد مثلا این می مونه که شما مسئله شرعی داری روت نمیشه بیایی جلو از آقا بپرسی، خجالت میکشی میگه حیاء میکنم از آقا برم زشته از آقا برم بپرسم ، بگم آقا مثلاً اونجا رو چه جوری باید بشورم،
برو بپرس دیگه چه عیبی داره میگه ،
لاحیا اف الدین تو مسائل شرعی تو مسائل دینی حیاء دیگه نیست .
آقا برای همینه دیگه از آقا بپرسی، الان مثلاً یه جاهایی درد میگیره میری دکتر، دکتر میگه خب برو رو تخت دراز بکش ببینم دراز نمیکشی ، درد داری دیگه سریع میری دراز میکشی که آقا بیاد معاینت بکنه ببینه مثلاً چه جوریه اوضاع احوالت بیخ پیدا کرده، بیخ پیدا نکرده، دارو برات بنویسه .
حاج آقا هم همون دکترا ،فوق تخصصن اونا هم. باید بدونن ببینن و یه جاهایی مثلاً مشکل شما رو باید بشنوند که بتونن حلش کنن ، درستش کنن ، درمانش کن ، خجالت می کشم این حیاء بده.
سوال سوال، بیا بپرس سوال کن ، سوال نمیکنه چرا سوال نمیکنه ، اون حیاء بده.
باعث میشه تو محروم بشی از علم و دانش، محروم بشی از پیشرفت ، محروم بشی اون حیاها بده. اون حیاها رو باید کنار بذاریم. پس ما دو جور حیا داریم :حیای خوب، حیای بد
حیای خوب انشالله قسمت همه بشه ،حیای بد رو هم اگه داری بندازیم دور.
یه وقت حیاء از من میکنی مثلا میبینی آقا مثلا حالا ما میگن خب خود مسجدی که میشی ،خود این یه حیاء درست میکنه .
میگه آقا زشته تو محله من میرم مسجد، این خودش یه حیاء درست میکنه برات یه موقع حیاء از من و رفیق ، رفقا و همسایههاست،
یه وقتایی هم هست اگه معرفتت بره بالا حیاء از خدا و رسوله، از خدا رسول حیاء میکنی.
حیاء چند مرتبه داریم ، حیاء از همسایهها ،حیاء از زن و بچه ،حیاء از خودمنی ها ، یه احیاء از خدا ،
یه آقا بود خب تو کوفه معلم بود، معلم زنا بود حالا یه روزی یه خانومی اومده بود و اینا سر درس این آقاه ، اینها سر درس این آقا با این خانمه یه شوخی کرد،
نه شوخی بدنی ها یه شوخی لفظی، مثلاً این آقا یه چیزی گفت اون خانمم پشت سر یه چیزی گفت دوتایی با هم خندیدن ، دوتایی با هم خندیدن بعد که این پا شداومد بره مکه و از مکه هم اومد خدمت امام باقر ، آقا جان امام باقر که امروز روز شهادتشه.
همچین که اومد پاشو بذاره تو خونه آقا ، آقا فرمود: وای بر تو چرا تو خلوتت با نامحرم شوخی کردی؟ چرا با اون زنها شوخی کردی؟میگه والله به خدا قسم تا امام باقر علیه السلام اینو گفت من اینجوری عبا رو کشیدم تو صورتم گفتم خجالت کشیدم ،
آقا فرمود مگه نمیدونی خدا داشت تو رو میدید حیاء پس کجا رفته، حیاء از خدا کجا رفته،
گفتم آقا به خدا دیگه توبه کرد گفتم دیگه من مثلاً از این کارها نمیکنم بابا حیاء خدا میبینه حالا اینا دیگه بستگی به معرفتتون داره دیگه.
چقدر معرفتتون بره بالا فرمود بترسید از اون دادگاهی که قاضی اون دادگاه، شاهد اون دادگاه..
یه مثال بزنم اذیتتون نکنم، میگه یه وقتی هست از دادگاه صدات میزن میگن بیا ،بعد که میای میگه که تو رفتی فلان جا این کار رو کردی اینجوری کردی و اینطوری کردی،
این میاد میگه نه من اینجوری نکردم اونطوری نکردم ، یهو، یه دفعه چشمت به قاضی میافته می بینی قاضی همون شخصی که مثلا تو رو دیده اونجا بوده ، تو اصلا با اون درگیر بودی.
خب اینجا قاضی دیگه قاضی همون شاهده است، خدا قاضی روز قیامته که همون شاهد همه اعمال ماست .
پناه بر خدا، پس حیاءکن از اون قاضی حیاء کن از اون شاهد روز قیامت.
خدایا بارالله ما را از آتش جهنم به خودت پناه بده.
خدایا بارالها برای ما یک لباسی از حیاء قرار بده.
خب امروز روز شهادت آقا جانمون امام باقر علیه السلام امروز شاگردا جمع شدند آقا امام محمد باقر رو کمک کردند،
تشییع جنازه باشکوهی شد همه اومدن نزدیک به شاید بگم مثلا چند هزار نفر تو بقیع ازدحام کردن قبر مطهر، بدن مطهر روی تابوت گذاشتن ، حرکت دادن یه چیز عجیبی شد، عظیمی شد.
امام باقر علیه السلام رو در نهایت تکریم و احترام آوردن تو بقیع اونجا کنار بدن امام سجاد علیه السلام دفن کنن ،
کنار بدن پدر دفنش کردند. خب خیلی احترام شد خیلی آبرومندانه بود حتی فرموده بود که تا ده سال تو مکه برای من عزاداری بکنید
امام محمدباقر علیه السلام از اون امام های مظلوم بوده چرا ؟
میگن از راویان و شاهدان واقعه کربلا بوده امام باقر تو کربلا چهار یا پنج سالش بوده تمام صحنهها رو به چشم خودش دید
اون لحظه ی که عمو جانش عباس رفت میدان خبر شهادت عمو رو ابی عبدالله آورد به خیمهها داد
شهادت علی اکبر رو به چشمش دیده، قاسمو دیده، اون لحظه ی که عمه جانش زینب کبری روی تل به سر و صورت میزد اینها رو دید
ساعتی که سری به نیزه بلند است در برابر زینب اون لحظه رو دیده
به آتش کشیده شدن خیمهها و دویدن بچهها رو خار مغیلان
گم شدن بچهها و اون اسارت عمه جان و بسته شدن دست بابا امام سجاد
با غول و زنجیر چهل منزل این آوارگی اینا رو مجلس ابن زیاد و مجلس یزید و همه رو به چشم امام سجاد
اما میخوام بگم آقا بدترین و سختترین لحظه کجا بود برای شما شاید یکی از سخت ترین لحظه ها برای امام باقر علیه السلام اون ساعتی بوده که عمه جانش رقیه نیمههای شب بلند شد همبازی هم بودن دیگه
حضرت رقیه سه سالش بوده امام باقر چهار پنج سالش بوده یهو دیدن خانوم رقیه صدا زد گفت عمه من بابامو میخوام عمه بابام اینجا بود کجا رفت
صدا زد دخترم آرام گیر هر کاری کرد آرام نشد آخرالامر صدای گریه همه بلند شد میخوام بگم آقا جان یا امام باقر شمام حتماً تو اون لحظه گریه میکردید
صلی الله علیک یا مظلوم یا ابا عبدالله
من روضه رقیه خانوم رو میخونم شما هم یه ناله بزنید
ثواب روضه رو هدیه به امام باقر کنیم ،
نیمههای شب سر بریده رو مقابل این دختر گذاشتن روپوش کنار زد چشمش به سر بریده بابا افتاد گفت بابا
بس که دویدم عقب قافله
پای من از ره شده پر آبله
پدر فدای سر نورانیات
سنگ جفا که زده بر پیشانیت
آخ رحمت خدا به این گریه هاتون ای کاش بودید قبرستان بقیع قبر امام باقر رو بغل میگرفتید
همتون ناله میزدین اینجا به یاد بقیع ناله بزنید بدن امام باقر رو دفن کردن
اما لا یومک لیومک یااباعبدالله
فدای اون آقایی که بدنش سه روز سه شب رو خاک گرم کربلا
حسین جان حسین جان حسین جان