حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

 

بسم الله الرحمن الرحیم

? توحید مفضل

✨️جلسه سی و دوم

 

●نثار آقا امام زمان علیه السلام صلواتی بفرستید.

روز شهادت آقا امام صادق علیه السلام هم هست، امام را مهمان کنیم با صلواتی بر محمدو آل محمد.

حضرت می فرمایند : تفکر کن چرا بدن های حیوانات با وجود غذا خوردن دائمی همیشه رشدو نمو نمی‌کند.

ببینید هی غذا می خوره بزرگ میشه بزرگ میشه تا به یه اندازه ای که می رسه بیشتر از اون بزرگ نمی شه،

بلکه به حد بزرگی که رسیدن به همان حد می مانند .

حساب کنید اگر گاو قرار بود هی بخوره بخوره بزرگ تر بشه این حد یقفی نداشته باشه،

تا یه جا نباشه هی رشد کنه، مثلا آقا می دیدی یهو میشه اندازه ی ساختمون ،

اندازه ی یه نیسان می شد هیکلش ، هی درشت می شد. هرچی می خورد درشت تر می شد، آیا این مشکل می شد یا نه؟

این منافعی که ازش صادر می شد اونا از بین می رفت.

اصلا شما ببین اگه قرار بود حیوونا هی رشد کنن بزرگ بشن حد یقفی نداشته باشن ،

ما قدرت تشخیص پیدا نمی کردیم که این کدوم حیوانه ، اون کدومه دیگه .

اون تفاوت ها و قیافه ها بهم می‌خوره ، مثلا شما نمی دونستی این گوسفند یا گاو؛

یا یه حیوان دیگه س، این مشکل دار می شد تشخیص ها بهم می ریخت.

اما خدای متعال طوری قرار داده حیوانات رو که هی می خورن می خورن ، بزرگ میشن

بعد می‌رسند یه جا دیگه بیشتر از اون رشد نمی کنن بزرگتر نمیشن .

این لطف خداست. این بدن چجوری تشخیص میده که به یه جایی میرسه دیگه بیشتر از اون بزرگتر و اضافه تر نمی شه.

کار دست یکی دیگه س، پس ببینید حضرت می فرماید :

بزرگ و بزرگ تر نمی شوند برای آنکه مصلحت در هریک اصناف حیوان و انواع ایشان است

که به حدی از بلندی و ضخامت بوده باشد تا به یکدیگر مشتبح نشوند

و مصلحتی که برای ایشان آفریده شده از ایشان فوت نشود.

خدای متعال مثلا گوسفند رو خلق کرده برای مصلحتی ،

مثلا برسه به یه جایی بعد قربانی بشه وگوشتش مورد استفاده قرار بگیره.

حالا اگه این قرار بود هی بزرگ بشه خب حالا کی می تونست گوشفند رو بگیره قربانی کنه ؟

حضرت می فرماید : اگر پیوسته در نمو بودن این مصلحت ها فوت می شد.

لذا با خوردن به حدی می رسن که دیگه نمو نمی کنن .

خود آدمیزاد هم همینه منو شما هم همینه، بچه رو نمی دونم توجه کردین یا نه ،

هی می خوره چون جلو چشم ما هست، متوجه ی رشدش نمی شیم.

ولی همین بچه رو شما می برین پیش مادر بزرگش پیش خاله ش میگن قد کشیده.

این در اثر چیه ؟ همون غذایی که چند وقت می خوره، حالا همون غذا رو ما می‌خوریم

چجوریه که اون بچه غذا رو میخوره استخوان هاش بزرگ میشه رشد میکنه ،

ما که می خوریم رشد نمیکنیم. این داستان چیه؟ این چه حکمتیه، چه مصلحتیه؟

ببین الان من و بچه هام تو این یکسال غذا خوردیم ،

این بچه ی من قدش ۵۰ سانت بوده این شده الان ۱۲۰ سانت، اگه منم بخوام به همون اندازه رشد کنم،

سرم می خوره تو سقف؛ دیگه تو اتوبوس جا نمی شم، تو ماشین جا نمی شم،

این رو کی تعیین کرده چجوری قرارداده؟

بدن که خودش شعور نداره بدن می فهمه ؟ اگه بفهمه ، یه دست بالاتری حاکمه، دست فوق العاده ای هستش،

قدرت فوق العاده ای هست ، این رو باید بهش توجه بکنیم.

خدای متعال بحق محمدو آل محمد از همه ی ما ببخشد و بیامرزد

و روح همه ی اولیاء شاد باشه ‌.

امروز یه مصیبت برای امام صادق علیه السلام هم بگیم و از همه التماس دعا

مصیبت آقا امام صادق علیه السلام یه مصیبتی هست که شما اگر بهش توجه کنید همه چی ازش درمیاد

امام صادق علیه السلام مصیبتیه که آتش گرفتن خانه و اینجور چیزا درمیاد

مصیبت امام صادق علیه السلام مصیبتیه که تهش میره می‌خوره به آتش گرفتن خیمه های امام حسین علیه السلام

عصر عاشورا که این خیمه ها رو آتش زده بودند، مصیبت امام صادق علیه السلام می‌بینی تهش خرابه ی شام درمیاد

منظورم اینه که امام صادق علیه السلام چه مصیبت هایی رو تحمل کردن

مثلا یه دونه رو امروز صبح بگم که خونه ی امام صادق علیه السلام رو آتیش زدن

بعد امام صادق علیه السلام خب مردم مدینه اومدن وآقا با کمک همدیگه این آتیش رو خاموش کردن

فردا صبح طرف گفت ، دوستان امام گفتن بریم تسلیت بگیم به آقا

بگیم آقا عیبی نداره ما یه خونه می سازیم اومدن پیش امام صادق علیه السلام دیدن امام اشک می ریزه بغض کرده؛ ناراحت

گفتن آقا آروم باشید عیبی نداره  آقا فرمودند که اون موقعی که این شعله های آتش

زبانه که می کشید چشمم افتاد به این بچه هایی که تو خونه بودن دیدم از این اتاق به اون اتاق دارن رفت و آمد میکنن

بعد تو اون وسط یاد خیمه های سوخته ی جد غریبم حسین افتادم

عصر روز عاشورا که خیمه ها رو آتش زده بودند.

منظور این بود که منه امام صادق علیه السلام پدر بچه ها اونجا بودم و اونا ترسیده بودن

ولی چه حالی داشتن بچه های جدم حسین

تو اون عصر عاشورا بین اون نامردها و نانجیب ها

صل الله و علیک یا مظلوم یا ابا عبدالله

خیمه ها رو به آتش کشیدن گفتم عزیز برادرم تکلیف چیه

فرمود عمه جان بر شما باد به فرار کردن

یعنی عمه سر به بیابان بزاریم تو این سر به بیابان گذاشتن چقدر بچه ها گم شدن و تلف شدن

اینقدر بی بی گشت تا این بچه ها رو پیدا کنه نیمه های شب شد صدا زد

کلثوم بگرد این بچه ها رو بشمر

شمردن فرمود دو تاشون کمه تو دل شب گشتن این بچه ها رو پیدا کنن

یهو چشمشون افتاد به دو تا دختر بچه دست به گردن هم انداختن زیر یه بوته آرام گرفته بودن

اول به گمان این که یا خوابشون برده همین‌که نزدیک شدن بچه ها رو تکون دادن

بچه ها پاشید بریم خیمه ی نیم سوخته

یه وقت دیدن این دو تا بچه افتادن روی زمین هرچی تکون دادن دیدن جواب نمیدن

یه مرتبه دیدن این دو بچه جان به جان آفرین تسلیم کردند

حسین جان حسین جان

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *