در کتاب خزیمه الجواهر در حکایت هفتم می فرماید:
روزی سید عالم محمد مصطفی ص در سایه نخلی نشسته بود و امیرالمومنین در خدمت آن سرور بود
یکمرتبه زنبوری آمد مانند پروانه دور شمع حضرت رسالت طواف کرد و با زبانیکه داشت با پیامبر تکلم می کرد
حضرت امیر علیه السلام آن زنبور را از پیامبر دور کرد
حضرت رسالت تبسمی کرد و فرمود یاعلی آیا میدانی این زنبور برای چه آمده بود و منظورش چه بود؟؟
برای این آمده بود تا ما را مهمان کند که در یک جایی عسلی مهیا کرده حضرت امیر را بفرمایید تا عسل را آماده کند
و معذرت بسیار می خواهد که مورچه ضعیفی برای سلیمان نبی هدیه آورد و اورا مهمان کرده
حالا اگر زنبور بی نوایی خواجه دوسرا را بقدر عسل مهمان کند چه عیبی دارد
تا اینکه حضرت امیر آن عسل را آماده کردند و از زنبور پرسیدند
که خوراک شما شکوفه تلخی بیش نیست چگونه می شود که در بدن شما همان تبدیل به شهد شیرین و صاف می شود
عرض کرد یا رسول الله هر وقت قدری شکوفه داخل بدن من می شود همان لحظه الهام الهی می رسد تا سه نوبت بر شما صلوات بفرستم
و به سبب این سه نوبت صلوات آن شکوفه تلخ تبدیل به عسل شیرین و صاف می شود