بسم الله الرحمن الرحیم
?تاریخ اشرف کائنات حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم
در رابطه با معجزات نبی مکرم صحبت میکنیم.
امروز یه دو سه مورد رو اشاره میکنیم انشالله در رابطه با حالا معجزات پیامبر در اجرام سماویه.
دارد که هم شیعه نقل کردند هم سنیها نقل کردند یعنی این جزء معجزات مشترک شمرده میشه
وقتی هم سنی نقل می کنه و هم شیعه میشه مشترک که قبایل عرب با هم اتفاق کردند
همه با هم دست به دست دادند با هم جلسه گذاشتند و شور کردند که اذیت بکنند نبی مکرم را اذیت بکنند
حضرت فرمودند که خدایا عذاب خودت رو سخت کن بر قبایل فلانی و فلانی
که اینها تصمیم گرفتند من رو اذیت بکنند و بر اینها قحطی بفرست مثل قحطی زمان حضرت یوسف
حضرت یه چنین نفرینی کردند که خدایا همون جوری که هفت سال دوران حضرت یوسف خشکسالی شد و یه قطره بارون نیومد
و همون قحطی و خشکسالی که اونجا بود اینجا هم برای مردم هم خدایا بیار
هفت سال بارون نیومد دارد که تو مدینه قحطی شد عجیب و غریب بعضی از عربا اومدند استغاثه و گریه و زاری و اینها
گفتند که آقا درختای ما خشکید گیاههای ما منقطع شد سوخت از بین رفت
شیر در سینه حیوانات و زنان ما دیگه نمونده پایان ما هلاک شدند همه ما بدبخت شدیم بیچاره شدیم
آقا توبه کردیم غلط کردیم خودمون هفت جد و آبادمون دیگه از این کارا نمیکنیم و اینها
خلاصه خیلی حالش آره دیگه از این غلطا نمی کنیم.
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم رفتند رو منبر نشستند رفتند رو منبر حمد و ثنای خدای تبارک و تعالی رو ادا کردند
بعد دعای باران خوندند در وسط دعای باران همین جور که پیامبر داشت دعامی کرد
یه مرتبه باران جاری شد این معجزه ای بود عجیب و غریب که هنوز دعا تمام نشده باران شروع شد
میگه یه هفته مرتب بدون اینکه یه ساعت قطع بشه بارون یک هفته همینطوری پشت سر هم بارون بارید
و انقدر بارون اومد انقدر بارون اومد مردم مدینه اومدند شکایت
خیلی دیگه داره بارون میاد دیگه آقا یا رسول الله یه کاری بکن میترسیم غرق بشیم از بس بارون اومده بود می ترسیم غرق بشیم
خونههای ما داره خراب میشه دیگه سیل شد پیغمبر اشاره کرد به سمت آسمان که
اللهم هوالینا
خدایا بارالها بر حوالی ما به بارون
و ما علینا
دور و بر مدینه بیاد ولی برسر ما نیاد این حلقه رو دیدید حلقه میگه مثل مدینه این جوری داخل این حلقه هه انگار مثلا یه حلقهی شد
یه قطره بارون سر این مردم مدینه بارون نمی بارید دور و بر می اومد اما یه قطره ای این طرف نمی اومد
بعد اینجا دارد پیغمبر با انگشت اشاره کرد به ابرها این ابرها هر جایی که پیغمبر اشاره میکرد اینجا ابرها زدوده میشد
یه مرتبه محو میشد بعد اون دور و بر بارون میومد این سمت مدینه داخل مدینه یه قطره هم بارون نمیبارید
که یکماه همین طور پشت سرهم بارون انقدر اومد تمام رودخانه ها و اینها پر شد
که بعد پیغمبر فرمود والله اگر ابوطالب زنده بود دیدهاش روشن میشد خیلی خوشحال میشد از این اتفاق
حالا یه چنین چیزی رو نبی مکرم فرمودند این یه حکایت.
یه حکایت دیگه که به سند معتبر هم هستش و اینها ام سلمه زن خوب آقا رسول خدا نقل کرده
که روزی فاطمه سلام الله علیها به نزد رسول خدا اومد حسنین رو برداشت
حریرهی ساخته بود بعد با خودش آورده بود وقتی داخل شد پیغمبر فرمود که پسر عمه ات یعنی علی شوهرت رو صدا بزن بیاد
امیر المومنین حاضر شد و آقا امام حسن رو در دامن راست خودش قرار داده بود
یعنی روی پای راستش گذاشته بود امام حسین رو روی پای چپش گذاشته بود
علی علیه السلام و فاطمه علیه السلام رو پیش رو بعد و پس سر خودش نشاند یعنی مثلا حضرت زهرا این طرف حضرت امیر
اون طرف و عبای خیبری پوشیده ش و سه مرتبه گفت خدایا اینها اهل بیت من هستند از اینها دور کن شک گناه رو
و پاک کن اینها رو پاک کردن همین آیه انما یرید خدایا بارالها اینها رو
بعد ام سلمه میگه من دم پاشنه در وایساده بودم عرض کردم یا رسول الله منم از اینها هستم
پیغمبر فرمود که انک بخیر تو بازگشتت به خیره اما از اینها نیستی اینا خب ویژه هستند دیگه
میگه جبرئیل اومد یه طبقی از انار و یه طبقی از انگور بهشت رو آورد بعد دارد که
حضرت پیغمبر انار و انگور رو تو دستشون گرفتند تا انار و انگور رو تو دستشون گرفتند
این انار و انگور شروع کرد به تسبیح خدا سبحان الله سبحان الله این طوری پیغمبر اون رو تناول کرد
بعد داد به دست حسنین همین انار و انگور رو داد به دست حسنین این انار و انگور رو
امام حسن و امام حسین تو دستشون گرفتند باز هم این سبحان الله گفت سبحان الله سبحان الله این بزرگواران هم تناول کردند
بعد مابقی انار و انگور رو داد دست مولا علی علیه السلام این بازم تسبیح گفت
سبحان الله گفت امیرالمومنین هم تناول کرد بعد یه نفری از صحابه اومد داخل
گفت که آقا از این انار و انگور به ما هم بده جبرئیل گفت نه یا رسول الله بهشون ندیا
حالا کی بود اون اینجا اسمش رو نیاوردند ولی ممکن حالا من اسم دیگه نبرم
جبرئیل گفت که یا رسول الله از این میوهها نمیخوره مگر مگر پیغمبر و اوصیاءش
فقط میتونند از این انار و انگور بخورند این هم یه مطلب.
یه مطلب دیگه هست این رو هم من حالا سعی میکنم مختصر بگم برای شما بزرگواران که انشالله لذتش رو ببرید
ببینید بازم از تو کتاب خاصه هم تو کتاب عامه هست انس روایت کرده
قبلا من گفتم انس بن مالک یه چند دوره ای رو خدمت آقا رسول خدا بوده میگن خادم پیغمبر بوده
وقتی پیغمبر سوار شد و رفت به نزد کوهی از اون کوه بالا رفت به من فرمود که برو فلان موضع که علی نشسته
ببین سنگریزهها تسبیح میگن اونجایی که علی نشسته سنگریزهها تسبیح خدا میگن
سلام من رو به علی برسون و او رو بر همین استر سوارش کن به نزد من بیار یعنی برو دنبال علی و علی رو بردار بیار
انس میگه که رفتم همون موضع دید م بله سنگریزههایی که اونجا هستند دور و ور علی هستند دارند تسبیح میگن
گفتم یا علی پیغمبر تو رو صدا زده و سوار بر این استر شو به خدمت آقا شرفیاب شو
میگه امیر المومنین رو آوردم و بعد میگه که وقتی علی علیه السلام نظرش به اون حضر ت افتاد عرض کرد
السلام علیک یا رسول الله
حضرت فرمود و علیک السلام یا اباالحسن اینجا بشین که تو همین موضع که دارم بهت میگم بشین
هفتاد پیغمبر نشسته که من از همه بهترم فرمود در موضع هر پیغمبری برادر او نشسته که تو از همه بهتری
انس میگه که یه مرتبه دیدم یه ابری اومد نزدیک سر پیغمبر و مولا علی
حضرت رسول دست دراز کرد به سمت این ابر از وسط این ابر یه خوشه انگور درآورد
یه خوشه انگور کشید بیرون و بین خودش و علی گذاشت فرمود که علی جان بخور
برادر من این هدیه ای هست از سمت خدا به سوی من و تو از این بخور
انس اونجا نشسته بود حالا وایسا بود داشت این معجزه رو نگاه میکرد و میدید گفت یا رسول الله
علی برادر توست این از اونا بوده که یه خورده اون وری میزده انس از اونایی بوده که اون وری غش میکرده
بعد هم این معجزات را هم میدیده آقایون خانمها گاهی اوقات میشه بعضیها میبینند اما آخرش انکار میکنند
آخرش اون وری غش می کنند ببین چه معجزه ی هم دیده و اومده خودش هم نقل کرده
انس گفتش یا رسول الله علی برادر توست پیغمبر فرمود علی برادر منه چون که حق تعالی آبی در زیرعرش آفرید
قبل از اینکه حضرت آدم رو خلق کنه سه هزار سال قبل از اینکه حضرت آدم رو خدا خلق بکنه
یک آبی رو زیر عرش اون رو خلق کرد بعد اون آب رو اون مایه حیات رو تو مروارید سبزی قرار داد
همچنان که در علم الهی بود تا آدم رو خدا خلق کرد بعد اون آب رو خدا در سلب آدم جاری کرد
اون همون آبی که هست سه هزارسال قبل خدا خلق کرده بود زیر عرش بعد تو مروارید بعد اینطور انتقال به آدم پیدا کرد
از آدم به شیث منتقل شد همینطور از سلبی به سلبی منتقل شد تا به عبدالمطلب رسید
پس اون رو همون مایه حیات رو خدا در دو حس قرار داد همون رو خدا دو حسش کرد
نصفش رو در سلب عبدالله قرار داد نصفش رو در سلب کی ابوطالب قرار داد
پس من از یه نیم به هم رسیدم علی هم از نیم دیگه پس علی برادر منه هم در دنیا و هم در آخرت.
گفت پیغمبر فرمود و به همین اشاره کرد خدا در قرآن یعنی همینی که بهت گفتم تو قرآن هم هست
منتها شما بگرد کل قرآن اگر پیداش کردی کجای قرآن این هست
و هو الذی خلق من الماء بشری
او خداییه که از آب خلق کرد بشر اینجا منظور از بشر من و علی بن ابیطالب
فجعله نسبا و سحری
خدا اون آب رو نسب و دامادی قرار داد
ببین دامادکی میشه علی بن ابیطالب
و کان ربک غدیرا
و پروردگار تو قادر هستش
خب این هم آقا پیغمبر فرمود ببین قرآن هم هست تو قرآن هم همین مطلب هستش.
اینا دیگه اینا اسرار ما داریم به شما میگیم انشالله پیش شما باشه.
صل الله علیک یا اباعبدالله
دلهامون رو یه لحظه ببریم حرم آقا امام حسین علیه الصلاة والسلام عرض ادب بکنیم
امروز من میخوام روضه بخونم اشاره به این مقتل بکنم اشاره به این روضه بکنم
عمه سادات زینب کبری سلام الله علیها اومد بالای تل یه نگاه بکنه ببینه چه خبره
آخه زمین داره میلرزه آسمون یه طوری شده دل شور میرفت که چی شد بالاخره این به کجا ختم شد
وقتی اومد بالای تل دست آقازاده امام حسن مجتبی تو دستش بود
دست عبدالله تو دست حضرت زینب بود وقتی اومد روی تل نگاه کرد دید نیزهدار داره با نیزه میزنه
شمشیردار داره با شمشیر میزنه هر کی هر چی تو دستش هست داره میزنه
اینجا حضرت زینب بیاختیار شد یعنی یه لحظه دیگه همین طور به سرو صورت که میزد
یه نگاه کرد دید آقازاده امام حسن مجتبی داره میره سمت گودال
امام حسین از گودال فریاد زد گفت
یا اختا احبسی
خواهرم نگهش دار
نذار این بیاد این بچه امام حسین میدونست اگر این بچه بیاد این هم شهید میشه ولذا میخواست
بمونه عبدالله خیلی دوست داشت عبدالله بمونه عبدالله اومد فریاد میزد
والله لا افارق امی
به خدا قسم از عموم جدا نمیشم
یه خورده نزدیکتر شد فریاد زد گفت فکر کردید غریب گیر آوردید
این آقا بی کس و کار نیست من سربازشم اومد داخل گودال دید که خیلی عجیب و غریب
هرکی داره من نمیدونم این بچه چه جور این لشکر رو شکافته خودش رو رسونده به گودال
رسید تو گودال دید یه نامردی داره میخواد با شمشیر به سر عمو بزنه
دستش رو برد جلو شمشیر به دست خورد دست به پوست آویزان شد
عمو بنگر دست من ز تن افتاد
ز پا نور دیده حسن افتاد
اینجا دارد ابی عبدالله عبدالله رو بغل گرفت صدا زد عزیز دلم صبر کن خدا تو رو اجر بده پاداشت بده
عرضم تمام انشالله حرم امام حسین گریه کنیم
یه مرتبه نامردی اومد تو گودال تیر رو تو چله کمان گذاشت گلوی عبدالله را هدف قرار داد
حسین جان حسین جان حسین جان