حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

?تاریخ اشرف کائنات حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم

در رابطه با معجزات جمادی و نباتی حضرت رسول صحبت می‌کنیم.

یه نکته‌ ای رو قبل از اینکه معجزات جدید رو بگم قابل توجه هستش عرض بکنم

آخرین معجزه‌ ای که دیروز گفتیم  اونی که امیرالمومنین تو نهج البلاغه فرمودند

اون رو آشیخ عباس می‌فرماید که جناب صاحب ناسخ که جناب سپهر باشه ایشون میگه

که این معجزه امیرالمومنین از حضرت رسول که نقل کرد که آقا فرمود

درخت اومد و اینها میگه که با قصه ابرهه و ظهور ابابیل مشابهتی داره يعنی  با داستان اصحاب فیل مشابهت داره.

حالا از چه جهت مشابهت داره؟ میگه مشابهتش از این جهت هست که

امیرالمومنین علی علیه السلام این قصه رو تو مسجد کوفه نقل می کنه بر فراز منبر وقتی که بیست هزار نفر پای منبر او نشستن و گوش دارن میدن و اینها

وقتی آقا امیرالمومنین نقل می‌کنه این همه آدم پا منبرش هستند نمیشه که بر رسول خدا دروغ ببنده

و بگو هیچکی هم اینجاصداش درنیاد وقتی داره این حرف رو میزنه می‌خواد مشهوریتشو بگه ها

می‌خواد بگه که ببین چه جوری اصحا ب فیل مشهور بودند

داستان اصحاب فیل چه جوری مشهور بود این قصه تحریک درخت هم جز مشهورات بوده

حالا متاسفانه به قول علامه امینی از بس ما این قصه‌ها رو نقل نمی‌کنیم

از بس این معجزات رو نمی گیم بچه ها نمی‌شنوند نمی‌فهمند یادنمی‌گیرند کم کم دیگه برای یکی هم که تعریف می‌کنی

دهنش دو متر باز میشه میگه از پیغمبر اینجوری چیز کرد درخت اومد وسط دو قسم شد دوباره رفت

اومد برگشت سر جاش این جوری میشه می‌بینی ماها باید انقدر روی منبر که می‌ شینیم از این معجزات پیغمبر بگیم

شماها انقدر برید برای بچه‌ هاتون بگید برای فامیلاتون بگید که این قصه این طوریه از همون مدل اصحاب فیل هستش

چجوری اصحاب فیل رو قصه کردند تو کتاب‌ها و بچه ها می‌خونند

معلما میگند پای تخته کشیده میشه داستانش نوشته میشه فیلمش درست میشه

باید این درخت رو هم بیارن تو تلویزیون تو کتابها باید بیارن

مادرا باید بگن من نمی دونم چرا نمی گویم خب پدر و مادر بگن برای بچه‌هام این قصه هم مثل قصه اصحاب فیل هست.

دیگه نظرمون اینکه کم گفته شده و باید هی مرتب این رو بیان کرد این رو گفت

این یه چیزیه دیگه بالاخره. امیرالمومنین بالا منبر داره میگه بیست هزار نفر نشستن

هیچ کسی انکار نمی‌کنه یعنی بوده دیگه یعنی بوده اگر نبوده خب داره برای بیست هزار نفر تعریف می‌کنه

یه نفر اونجا میگه علی جان این رو از کجا در آوردی از کجا گفتی.

حالا دو تا از معجزات دیگه آقا رسول خدا رو بگیم کوتاه هستش اینا رو دل بدید

انشالله خدا توفیق بده به زبان ما هم خب جاری بشه به برکت یه صلوات.

قطب راوندی از امام صادق علیه السلام آورده که نبی مکرم به سوی جرانه

جرانه اسم یه موضعیه اسم یه جاییه یه منطقه‌ایه وقتی نبی مکرم از جنگ حنین داشت برمی‌گشت

رسید به منطقه جرانه اونجا غنائمی که بود رو بین اصحاب تقسیم کرد

یه سری غنیمت ها بود یه چیزایی رو به دست آورده بودند از دشمن اینا رو شروع کرد آقا تقسیم کردن

صحابه هی دنبال پیغمبر راه افتادن بعد هی مثلا به آقا خیلی زیاد بودند تعداد زیاد شد

جمعیت زیاد شد اینقدر اینجوری هجوم اوردند سمت پیغمبر ، پیغمبر همینطور عقب عقب رفت

داشتند می‌ گفتند آقا به من این رو بده اون میگفت به من اون شتر

هی فشار آوردند این قدر فشار آوردن جمعیت که پیغمبر همین جوری عقب عقب رفت پشت مبارکش چسبید به اون

یه درختی پشت مبارکش چسبید به یه درختی همینطوری فشار آوردن انقدر فشار آوردن که پشت پیغمبر اذیت شد

مثلا به قول ماها آسیب دید لطمه خورد زخمی شد ردای پیغمبر مثلا درخت گیر کرد اینطوری

که نبی مکرم دارد که از پیش درخت رفتن به سمت دیگه‌ ای فرمودند که

ردای من رو بهم بدید انگار ردا گیر کرده باشه به درخت فرمود برید ردای من رو بیارید

ردای من رو بدید والله خدا قسم که اگر به عدد درختای مکه و یمن گوسفند داشتم همه رو بین شما تقسیم می‌کردم

و من رو نترسونید که مثلا من مال رو نگهدارم تو دستم و نخوام به شما بدم و اینها

به خدا قسم اگر همه این درختا گوسفند بودند برای من دست من بودند همه رو می‌دادم به شما

که بعدا نگید که پیغمبر بخیل بود و من رو بخیل نخواهید یافت

بعد پیغمبر دارد که در ماه ذیقعده از جرانه بیرون رفت از برکت پشت مبارک پیغمبر اکرم دیدن اون درخت هیچ وقت خشک نمیشه

با اینکه آب هم پاش نمی‌ریزند ولی خشک نمیشه درختهای بغلی خشک شد اما این درخت خشک نشد

این برکت پشت بعد این همیشه تره و تازه بود جالبیش هم این بود مثلا درختهایی دیگه توی فصلهایی خشک می شدن

دیگه برگ نداشت سبزی نداشتن اما این درخت خشک چهارفصل تر و تازه بود

انگار همین الان پاش آب پاشیدن این خیلی یه چیزی دیگه یه معجزه است

که بعد دیگه حالا چه بلایی سرش اومد نیومده زود تاریخ ولی تا جاییش رو که دیدن نقل کردند

که این درخت همیشه بود تر و تازه چهار فصل سبز بوده و خشک هم نمی‌شده.

دیگه تو دوره ی بنی امیه و بنی عباس و اینا هرچی آثار می‌دیدند حذف می‌کردند دیگه نگه نمی‌داشتند و به هم می‌ریختند این یه معجزه.

معجزه دوم که خدمتتون عرض بکنیم ابن شهر آشوب رحمت الله علیه ایشون روایت کرده که

قریش منظور کیا هستند مردم مکه اینها اومدند یه شخصی رو به نام طفیل بن عمر را مامور کردند

گفتند که وقتی رفتیم مثلا مسجدالحرام باهاش صحبت کردند گفتند که تو برو مسجد الحرام اما داخل گوشت پنبه کن

گوشات رو پر کن از پنبه که قرآن خوندن محمد رو نشنوی بهش گفتند حواست باشه صدای قرآن پیغمبر به گوشت نرسه

که مبادا تو را هم فریبت بده طفیل وقتی وارد مسجد شد هر چی این پنبه رو می کرد گوشش می دید صدا واضح‌تر میشه

هرچی پنبه رو بیشتر کرد پرتر کرد دید صدا قشنگ‌تر میاد یکی از معجزات این

می‌خواد نشنوه بعد صدا آشکارتر میشد هی صدا قشنگتر میشد که دارد که صدای اون حضرت رو بیشتر می‌شنید

بعد از شنیدن این قرآن واین آیات الهی مسلمون شد همون جا گفت اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله

ببین قرآن معجزه است قرآن اصلا دلها رو زنده می‌کنه دلها رو آباد می کنه

هرکی که واقعا بشنوه و قلبش مریضی خاصی نداشته باشه ایمان میاره

اومد پیش پیغمبر گفت یا رسول الله من بین قوم خودم سرکرده هستم

امرم مطالبه گوش می کنند حرفم رو گوش می کنند اگر به من یه علامتی بدید من برم پیش قوم خودم

قوم خودم رو دعوت کنم به اسلام بگم اینا هم بیان مسلمان بشن پیغمبر فرمود خدا خیرت بده

حالا علامت می‌خوای نشونه می‌خوای بسم الله یه نشونه بهت میدم که عجیب و غریب

حالا مردم منتظرن ببینند پیغمبر چیکار می‌خواد بکنه چه نشونه‌ی می‌خواد به این بده چه علامتی می‌خواد به این به این بده

که این بره بین قومش با این مردم رو چیکار کنه مثلا دعوت بکنه آقا حالا اونجا کسی ندید

مثلا پیغمبر چیکار می کرد منتها این طفیل وقتی برگشت به سمت قوم خودش شروع کرد قوم خودش رو دعوت کرد به اسلام

دیدن از سر تازیانه او نور بلند میشه مثل چراغ الان چه جوری بعضیا چیزایی دارند

این طفیل هم یه تازیانه داشت سر تازیانه دیدن مثل لامپ نور میده تازیانه ش رو در می آورد

بیرون و می گفت مردم،مردم تعجب کردند این یه چیزیا تو این دوره که برق نبوده نور نبوده این سر تازیانه ش نور داشت

چراغ قوه داشت مثل چراغ قوه این تازیانه ش رو نصف شب درمی آورد

یا شب نور داشت می گفت این معجزه رسول خداست

این معجزه پیغمبره مردم هم می‌دیدن و اونایی که مریض نبود قلبشون ایمان می آوردند این هم معجزه آخر پیامبر اکرم.

انشالله از فردا نوع معجزه عوض میشه.

صلی الله علیک یا اباعبدالله

ببریم کربلا حرم امام حسین علیه السلام پایین پای امام حسین علیه السلام

خیلی می‌چسبه روضه خوندن خیلی چسب ارتباط قلبی برقرار کردن

یه لحظه عزیزان شما هم دلاتون رو بیارید پایین پای امام حسین علیه السلام

واقعا من هر وقت روضه علی اکبر می خوام بخونم دلم برای امام حسین می سوزه

یعنی روضه علی اکبر علیه السلام روضه امام حسین هست

گاهی اوقات میگن روضه علی اکبر بخونم بابا روضه آقا علی اکبر که شما می خوانی کجا دلت می سوزه

کجا دلت آتیش می‌گیره اونجایی که امام حسین چشمش افتاد به علی اکبر

دارد از اسب پیاده نشد از اسب افتاد فسقط علی الفرس

یه مرتبه دیدن ابی عبدالله از رو اسب افتاد زمین بعد رو دو کنده زانو اومد

سر علی اکبر رو به دامن بگیره دید بدن علی اربا اربا شده

ریز ریز شده هر کاری می کرد امام حسین دلش آرام بگیره نشد

آخر سر دارد عبارت مقتل براتون می‌خونم شما این روضه رو گوش می کنید برای علی اکبر علیه السلام گریه می‌کنی یا برای امام حسین گریه می‌کنی

روضه علی اکبر ظاهرش روضه علی اکبر اما باطنش روضه خود امام حسین هست

دلت به امام حسین می‌سوزه که جوونش رو اینطوری دیدش

بعد صدا میزد هر کاری کرد آرام نشد و وضع خده علی خده

صورتشو گذاشت رو صورت جوونش فساء سبع المراة هفت مرتبه از پرده دل فریاد زد

ولدی علی و وضع شده علی خده فساء سبع المراة

ولدی علی ولدی علی ولدی علی

ولدی علی علی الدنیا بعد کل العفا

علی جان بعد تو اف بر این دنیا

قتل الله من قتلوک خدا بکشه اونایی که تو رو کشتن علی

عرضم تمام همین یه جمله

خواست علی رو منتقل کنه به سمت خیمه‌ها همچین که دست زیر بدن علی برد

دید بدن متلاشی شده صدا زد

جوانان بنی هاشم بیایید

علی را بر در خیمه رسانید

خدا داند که من طاقت ندارم

علی را بر درخیمه رسانم

حسین جان حسین جان حسین جان

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *