حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

💫 الحمدلله رب العالمین و الصلاة والسلام علی سیدنا و نبینا و حبیب قلوبنا و طبیب نفوسنا

ابوالقاسم المصطفی محمد صل الله علیه و آله و سلم و من دائم علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.

هدیه بفرمایید محضر حجة بن حسن ارواحنا الفداء صلواتی مرحمت کنید.

مجلس به جهت یادبود و به جهت تعظیم و بزرگداشت دانشمند والامقام دکترشرفی به جهت سالگردشون منعقد شده است.

هدیه بفرمایید به روح این مرحوم مغفور و این دانشمند عزیز دکترشرفی الفاتحه صلوات.

خدای متعال روح این مرحوم مغفور رو قرین بهار رحمت خودش برگرداند به برکت یک صلوات.

یکی از ویژگی‌هایی که این مرحوم مغفور دارد همون مقام علمیتشون هستش ببینید علم انسان رو فضیلت میده و سبب امتیاز او میشه نسبت به سایرین.

خدای متعال درقرآن می فرماید: هل یستویان الذین یعملون والذین لا یعلمون

ای مردم آیا اون کسانی که علم دارند می‌ دانند با اون کسانی که علم ندارند نمی دانند اینها با هم برابرند با هم مساویند

اینارو میشه توی مثلا یه ترازو گذاشت جفتشون آقا این عالم کجا جاهل کجا

علم سبب امتیاز سبب برتری هستش و لذا دستور دادند در خصوص علما تکریم داشته باشید

در خصوص علما بزرگداشت داشته باشید ببینید مثلا روایاتی رو داریم در خصوص عالم

پیغمبر فرمود من زار العلماء فقط زارنی

هرکس علما رو زیارت کنه پسر به تحقیق من پیغمبر رو زیارت کرده هرکس علماء رو زیارت کنه گویا کیو زیارت کرده پیامبر خدا رو زیارت کرده

فرمود من وقر عالم

هر کس عالمی رو توقیر کنه یعنی بزرگش کنه هرکس یک عالمی رو تعظیم بکنه

این شخص گویا فقط وقر ربه کی رو توقیر کرده کی رو بزرگ کرده خدا رو بزرگ کرده است.

بزرگ کردن عالم بزرگ کردن خداست ببینید عزیزان شما در مجلسی الان هستید که یک دانشمند یک عالم

یک شخصیت برجسته علمی رو جمع شدید براش فاتحه گرفتید خود این بزرگداشت خداست

هرکس عالمی رو بزرگ کنه تعظیم بکنه اکرام بکنه گویا خدا رو بزرگ کرده است.

روایت از آقا رسول الله می فرماید : من جالس علماء

هرکس با علماء بشینه هرکس با علماء نشست و برخاست داشته باشه گویا با من نشسته است

بعد فرمود من جالسنی

هر کس با من نشست گویا با

جالس ربی و کانا هو جالس ربی

انگار با خدا نشسته است.

این عالم که انقدر احترام داره چرا برای چی؟

در روایت هست اکرام علماء علماتون رو اکرام کنید.

چرا خدایا یا رسول الله این عالم چه ویژگی داره که من باید اکرامش کنم

فرمود فان هو وارثتهم الانبیاء

به خاطر اینکه علما وارثین انبیاء هستند حرف خدا و پیغمبر رو میزنه حرف دین رو میزنه

خبر از خدا میگه خبر از رسول میزنه اون راهنماست این دلیل است و لذا این اکرام عالم اکرام خداست.

این زیارت عالم زیارت پیغمبره

نشستن با عالم نشستن با پیغمبره

نشستن با پیغمبر نشستن با خدای عزوجل.

بخاطر همین هست که علم انقدر ارزش داره که پیغمبر وقتی وارد مسجد میشه می بینه دو حلقه هستند دو گروه هستند

یه گروه در عبادت هستند یک گروه در مباحث علمی دارند به سر می‌برند

پیامبر اکرم فرمود هر دو تا گروه به خیر هستند هر دو تا گروه خوبند همینایی که دارند عبادت می کنند و نماز می خوانند

هم اینهایی که دارند علم یاد می گیرند اما من پیامبر برای یه چیز دیگه مبعوث شدم برای علم برای کمال برای ترقی.

برم پیش کدوم گروه برم پیش اونایی که دارند نماز می خوانند یا پیش اونایی که علم یاد می گیرند کدوم؟

فرمود میرم پیش اونایی که علم یاد می گیرند علم می آموزند اینها شرافتشون بیشتره

دو رکعت نماز بخونی عالما انقدر ارزش داره قیمت داره می ارزه به اون نمازی که هفتاد سال خوندی جاهلا علم نورانیت داره

شهید مطهری رحمت الله علیه ایشون در کتاب انسان و ایمان می‌فرماید

آدمی دو تا بال داره با این دو تا بال پرواز می‌کنه اگر یکی از این بالها ناقص باشه نمی‌تونه بپره

زمینه ببینید شما یه کبوتری رو فرض کنید یه پرنده ای رو فرض بکنید

یه بال داره می تونه بپره می دونه بره آسمون پرواز بکنه یه بالش سالمه میگه نمیشه دیگه باید دو تا بال باشه

که بتونه تو آسمونا پرواز کنه این آدمی این انسان شهید مطهری می‌فرماید دو تا بال داره با دو تا بال پرواز می‌کنه

اگر یه دونه باشه نمیشه حالا این دوتا بال چیه؟یک علم دو ایمان این دو تا توامان باید باهم باشند

علم و ایمان که انسان با این دوتا پرواز می‌کنه اوج می گیره ترقی پیدا می‌کنه

پس مقام علم رو تا حدودی خیلی زیاده‌ها خیلی زیاده ما بخوایم علم و عالم صحبت کنیم

اصلا حوصله تون سرمیره از بس روایت داریم نه اینکه من بلد باشم ها در خصوص علم و عالم و اینها

اما می‌خوایم بگیم وظایف ما در مقابل عالم چیه؟ یکی از وظایف ما در مقابل عالم اینکه با او منازعه نکنیم

این رو خود آقا امیرالمومنین فرمود :

وقروا العلماء

علماتون رو بزرگ بدارید

وده منازعته

یعنی منازعه با او را چیکار کن ترک کن،رها کن باهاش منازعه نکن.

اگرعالم تون اگرحاج آقاتون اگر یه دانشمندی یه مرجع تقلیدی اومد گفت آقایون خانمها این کارو بکنید اما شما باهاش منازعه نکن

امیرالمومنین فرمودند امام صادق فرمودند منازعه نکنید باش نگید که آقا قال فلان فلانی و فلانی هم این رو میگن

ضد حرف شما رو میگن توجه کردید مثل مجلس علم هست ایشون یه مطلبی گفت شما بلند میشید بگید که نه

یه کسی هست خلاف حرف شما رو میزنه فرمودند این بی احترامی به عالم هست.

شما مثلا اسم کسی دیگر رو میارید یا مثلا منازعه می کنید میگه نه این انکار کردن حرف او

حالا انکار نکنید حرفش رو وقتی بله شما بفهمتون به عقلتون متوجه میشید که آقا اشتباه هستش این رومیشه به یه طریقی خیلی خوب

به طریق نرم متوجه اش کرد اما اینکه مثل وایسی بعد با اعتراض با خیلی مثل صدای بلند تو جمع بگی

نه این طوری نیست این غلط هست که شما دارید می گوید این فرمودند که بی ادبی هست به اون عالم هستش دیگه چی

از تکریم علما امام صادق فرمود خادم این باش خدمتگزارش باش یعنی اگر کاری داره کارش رو  انجام بده

اگر یه گرفتاری داره این عالم گرفتاریش رو برطرف بکن علما رو خادم باشید فرمودند خادمش باشید بعضی ها مثلا موفق هستند

خدا رحمت کنه موسس حوزه علمیه قم نه حوزه های دیگر اگر بخواهیم حوزه های دیگر رو بگیم سر از جایی دیگه درمیاریم

موسس حوزه علمیه قم آشیخ عبدالکریم حایری ایشون می فرمودند

من هر چی توفیقات دارم خیلی از توفیقات و بهره های که الان دارم از یکیش تکریم خانمم یکیش تکریم استادم.

آشیخ محمد فشارکی ایشون اواخر عمر شون دیگه از پا افتاده بودند بعضی ها دعا می کنند

خدایا مرا لگنی نمیرون این جوری دعا می کنند لگنی نشه آدم سخته دیگه لگن میزارن زیرت از چشمم می آفتی

بعد مثلا تا یه مدتی اون دخترش که خیلی دوستش داره بعد یه مدتی از این پدر سیر میشه میگه بمیره تا ما راحت بشیم

نمی میره چرا پس ببینید این لگنی شدن البته می دونید خود این یه وقتی می بینی یک بهره های خواهد برد این مریض

یه بهره های هم خواهند برد اون کسانی که خدمتگزارند بلاخره این بی نتیجه نمی مونه

این آقا می فرماید که این اواخر عمر شون دیگه لگنی شده بودند ایشون می فرماید من خودم می رفتم لگن میزاشتم زیر ایشون

چند سال و به هر جا که رسیدم از اینجا بود در مورد خانم شون هم همین کار رو ایشون کرده بود

بعد یه وقت یه کسی گفته بود آقا چرا زن دوم براش نمی گیرند زن دوم بگیر و اینها

ایشون یه جوابی داده بود گفته بودن کوره نمی بینه جواب خوبی داده بود گفته بود چشم نداره دل که داره

بعد مثلا می فرمودند که من یه جایی رسیدم که الان در مقابل رضا خان وامیسم این طوری جوابش رو میدم

برای همون دعای خانمم هست که دعا می کرد می گفت مرد خدا به تو شمشیر بران بده

ببین این جوری اومد وایساد حوزه علمیه قم تشکیل شد الان چه بهره هایی می برن چقدر استفاده ها هست

چه عالمان هستند قم که دانشمنده مقامی داره چنین عظمتی داره که آدم خدمتگزارش باشه

خادمش باشه ما تو همین عصر خودمون تو همین دوره ی خودمون عزیزان چقدر از این علماء رو دیدیم

که اواخر عمرشون گر فتار شده بودند مثلا نبود اینها رو رسیدگی بکنه.

یکی از این آقایون یکی از این علماء آیت الله استهواراتی بود که ایشون توی حوزه علمیه مروی یه عالم گم بود و شناخته شده نبود

یه کتاب نوشت المشی فی زیارة نورعین فی الزیارة فی المشی کتاب نورعین

این کتاب فوق العاده است عجیب و غریبه منتها نویسنده اش یه طوری از دنیا رفت همین پارسال بود فکر کنم

یا پیارسال یه طوری از دنیا رفت یه کسی از شماها توی خونه این عالم می رفت زندگیش رو نگاه می کردید تعجب می کردید

با یه وضع بسیار نامطلوبی زندگی می کرد خیلی بد این عالم رو حالا کسی توفیق پیدا می کنه

خدمتگزاریش رو بکنه گویا خود پیغمبر رو خدمت کرده کی رو احترام کرده گویا خود خدا را خدمت کرده است .

چرا این بدن این کالبد موضوعیت چی نداره چی موضوعیت داره این محتوا اون خبر اون علم

اون دانش اون هویت اینا اعتبار داره و لذا توی دل او خداست حرف او خداست شما خدا رو خدمت می کنید.

مقام معظم رهبری ببینید یکی از دلایل موفقیتش همین احترام به پدرشون می دونه

پدرش یکی از علمای مشهد بودند یه جاهایی ماها فکر می کنیم الان اگر اینجا برم فلان جا درس بخونیم پیش فلانی و فلانی

میرسم به درجات بالا اما می بینم پدرم مریضه مادرم مریضه ول می کنه میاد اینجا یا مثلا خبر میرسد که فلانی رفته درس

بعد پدره میگه من راضی نیستم بری ول می کنه میاد آیت الله بهجت اینها مثلا خود آقای بهجت هم از این داستانها داره

خب احترام و تکریم پدر تکریم مادر تکریم عالم یه چنین چیزی رو هم در پی داره

از وظایف دیگه ما نسبت به عالمان دین چیه؟ از وظایف ما نسبت به عالمان اینکه دیدن گوش کردن گوش دادن زیاد وقتی یه عالم هست گوش بدید به حرفش این خودش

از وظایف کسانی هستش در مقابل عالم قرار می گیرند این روایت هست که عرض می کنم

تو روایاتش هست می فرماید یک عالم دیدید باهاش یک و بدو نکنید چیکار کنید گوش کنید حرفش رو

زیاد هم گوش کنید حرفش رو بعد بپرسید بگید وظیفه ما اینجا چیه اونجا چیه

خدا رحمت کنه دکتر شرفی رو یه استاد نمونه بود هم در فضای دانشگاه و هم در فضای دینی

و فضاهای مسجدی در این تشکلهای که بود کلامش بسیار کلام نرم دلنشین بود.

بعضی از اساتید دانشگاه هستند سر بچه ها رو سر دانشجوها رو شیره می ماله

ندارن بگن چیزی نیست توی چنته شون ولی ایشون آدم پری بود

آدم فوق العاده ی بوددقلمی که داشتند ببیند چند جلد کتابش رو داشتند که از کتابهاشون معلوم هست

این استاد کجا اون یکی استاد کجا اون یکی استاد سر بچه رو شیره می ماله.

یه وقت نقل می کنند دهات ها که یادتونه معلم می اومد برای معلم یه وقتی یه کسی پیدا میشد خان روستا کدخدای روستا

برمیداشت برای معلم یه سینی یه طبق پلو مرغ و مثلا به لیمو و چی چیو شریت عسل و خرما و سرشیر و از این چیزها

میزاشت بعد می فرستاد مثلا درب مدرسه معلم برمی داشت می‌گفت که یه وقتی معلم از این معلم های خوب بود

میزاشت اونجا بچه ها رو صدا میکرد به بچه ها بیاید بشینید و بخورید یه وقتی هم یه معلمی بود طمع‌کار بود بخیل بود چی بود می گفت این برو ببرید خونه من

یه معلمی بود براش غذا آورده بودند برنج و مرغ با شربت به لیمو این معلمه طبق رو که دید خیلی خوشحال شد

گفت الان بفرستم خونه خودم تکی برم بخورم تنهایی بخورم بعد سر کلاسم بود نمی تونست کلاس رو تعطیل کنه

دو تا از بچه ها صدا زد به اینها گفتش این طبق رو ببرید تو خونه من بعد گفتش که حواستون باشه به این بزرگه

گفت حواست باشه اگر دستت بخوره به این پای مرغه این مرغه پرواز می کنه میره آسمون دستت نخوره ها به این مرغه ها

بعد گفت دست به این شیشه هم نزنید دست به این ظرفم نزنید این ظرف جام زهره اگر بخورید درجا می میرید

منتها حواستون باشه این بچه هام اومدن تو راه اونیکه طبق پلو و مرغ و اینها رو سرش بود

یواش یواش دست میزد به پای مرغه ببینه مرغه پرواز می‌کنه یا نه بعد دید خبری نیست اومد دید خرابه هستش

به این کوچیکه که جام زهر دستش بود گفت بریم تو خرابه برای چی بیا حالا طبق رو گذاشتند زمین روپوش رو برداشتند

شروع کردند به خوردن گفت دیدی خبری از پرواز مرغ نیست بخور بریم بعد گفت این جام زهر رو هم بیار اینجا

جام زهر هم خوردن دیدن به به چه شربت گوارایی چقدر خوشمزه س بعد کوچیکه گفت

حالا چیکار کنیم جواب معلم رو چی بدیم گفت تو حرف نزن من خودم میگم گفت باشه اومدن گریه کنان پیش معلم

معلم گفت چرا گریه می کنید گفت استاد عزیز این بادی اومد و این روپوش رو برداشت و مرغه افتاد زمین

من خواستم با دست مرغه رو بردارم بزارم تو طبق دستم که خورد به مرغه

مرغه پرواز کرد رفت روی بام نشست روی دیوار نشست ما برای اینکه مرغه رو بیاریم پایین مجبور شدیم

خورده خورده برنج ها رو بریزیم پای دیوار بعد این مرغه که می اومد برنج ها رو می خورد ما می اومدیم بگیریم این دوباره چی میشد

می پرید روی دیوار چند مرتبه هی ما برنج رو ریختیم تا مرغه رو بگیریم مرغه خورد و نتونستیم بگیریم

برنج هم تموم شد از ترس اینکه کتک استاد رو نخوریم گفتیم جام زهر رو سر بکشیم جام زهر روسر بکشیم که رومون نمیشه

که خجالت می کشیم بیایم پیش شما بگیم آقا مرغه پرید و اینها جام زهر هم چیکار کردیم سرکشیدیم

که خلاصه حالا الان هم یکی دو ساعت از عمر ما بیشتر باقی نمانده بزار ما بریم خونه مون بزار بریم لااقل آخر عمری پیش بابامون باشیم

پیش مادرمون ببینید خود بچه می‌فهمه استاد داره چیکار می کنه.

دانشجویان دکتر شرفی ایشون رو تایید می کردند تصدیق می کردند می گفتند

آقا ایشون من دیدم تشیع جنازه این مرحوم این عزیز دل اینجا بودم دیدم دانشجو ها اومده بودند تشریف آورده بودند

تکریم می کردند این استاد رو ماهم اینجا نشستیم برای همین برای تکریم ایشون برای تعظیم ایشون

خدا رحمت کنه آیت الله بروجردی رو یه وقتی مسجد منبر همون مسجد حرم حضرت معصومه

که منبر که رفته بود داشت درس می داد بعد دید یکی از طلبه ها تکیه داده به قبر

مثلا آیت الله حائری به گمانم آشیخ حائری تکیه داده بود به قبر آشیخ عبدالکریم حائری

بعد داشت درس گوش می‌داد ایشون روی منبر ناراحت شد گفت تکیه ندید به قبر علما

ببینید به قبر علما تکیه ندید حتی قبر عالم رو شما می بینید به احترامش بشین.

من دیدم خدایا حفظ کنه خانم ها رو که صبح ها مرتب اونجا بالای قبر آقا نجفی فاتحه میدن

احترام علما تکریم علما مثلا قبه ی درست بشه زده بشه تزیین بشه آقا تکیه نکنید بر قبر عالم

شما می دونید این علما چه زحمتی برای اسلام کشیدن چه خون دلی خوردن

چقدر گرفتاری کشیدن مثلا اینها شهید اول شهید ثانی اینها عالمانی بودند که چه جوری کشتن اینا رو شیخ فضل الله نوری.

عالم اینقدر اهمیت داره به خاطر همین حفظ از ناموس شریعت

عالم چرا اینقدر اهمیت داره چون حراست می‌کنه دین رو.

عالم چرا اینقدر اهمیت داره به خاطر اینکه تبیین می کنه مسائل رو شما

مسئله تون رو از عالم یاد می گیری طریق تون رو از عالم می گیری راه تون از عالمه

مسلکتون منشتون فکر تون اخلاقتون رفتارتون سعی می کنید همه اینها رو از عالم بگیرید و لذا عالم خیلی قیمتی هست

مخصوصا من این رو عرض می کنم مخصوصا یک کسی که مثل دکتر شرفی بتونه این مباحث دینی رو گره بزنه به اون علوم روز

حالا علومی که مثلا از غرب میاد به این علوم گره بزنه و بتونه دفاع بکنه از دین

بتونه دفاع بکنه از این مکتب دانشگاه فضاش این است دانشگاه دکتر شرفی رو که می بینه یه جور دیگه توقر می کنه

تعظیم می کنه تا من طلبه ی که برم مثلا اونجا بشینم مثلا برای اونها چیکار کنم حرف بزنم

حالا یه خاطره من از خودم بگم یه وقتی من یه مدرسه ای بود فضای مدرسه شما می دونید چه جوریه دیگه

معمولا آقا اون معلمی که خیلی فوتبالش خوب باشه من خودم بچه بودم تو مدرسه مثلا اینها بودیم

یه وقتایی می نداختن تو حیاط مدرسه بین معلم ها با دانش آموزان یادم هست که مثلا یه آقا عابد داشتیم

ما این بلند میشد برگردون میزد خیلی من خوشم می اومد از این به خاطر این برگردونی

که میزد یا مثلا خیلی تیز بود می دوید گل میزد و اینها خیلی خوشم بعد ما بچه تو این فضاها هستند

یه وقتی می بینند یه کسی مثلا از معلم ها تو یه زمینه ی هنر ویژه ی داره جذبش میشن ما هم که اون موقع معلم بودیم

یه زنگ انداختیم آقا بازی معلما و بچه‌ها تازه منم رفته بودم توی اون مدرسه محاسنم داشتم

آقا شروع کردم بازی کردن از قضا یه بار که توپ افتاد دست من شروع کردم تند تند پاعوض کردن

که بعد اینها همین جوری مونده بودن دور تا دور حیاط مدرسه هم بچه ها نشسته بودند داشتند نگاه می کردند

بعد یهو جا خوردن که عه یه حاج آقا فوتبالش چی این جوری عجیب و غریب شروع کردن به تشویق کردن آخوند بسیجی

آخوند رونالدو همینا از این حرفا هی داد می زدند فریاد می زدند جذب میشن بعد من که می اومدم تو حیاط

همه بچه ها می دویدند دنبال من بعد معلم های دیگه می اومدن تو حیاط تسبیح دستشون می گرفتند و قدم می‌زدند خب این هست

الان اگر یه کسی بتونه گره بزنه علوم دینی رو به علوم روز بعد بره اونجا حرف بزنه فوق العاده است.

من همیشه اعتقادم این است یه کسی که ریاضی بلد باشه بتونه دینی بگه

معلم ریاضی بتونه نهج البلاغه بگه خوب بگه ها نه که کارش نیست میاد یه چیزی میگه خرابم می کنه

نه اون به درد نمی خوره کسی که در حوزه مثلا فعالیتش متبحر و متخصص هست در دین

این کلامش قطعا به کلام دیگران فرق می کنه یعنی مردم بیشتر می خرن او رو

دکتر شرفی هم خدا رحمت کنه چنین ویژگی داشت چین خصوصیتی رو داشت که

دانشجوها خیلی دوستش داشتند یه تبحر علمی داشت یک جایگاه علمی داشت تو دانشگاه

خب عرضم تمام همین مقدار کفایت می کنه بسنده می کنه

یکی از خصوصیات دیگر دکتر شرفی این اهل توسل بودن شون بود ایشون اهل توسل بود توسل می کرد به آل الله به اهل بیت

محرم ها که میشد ما چند سال الان خونه حاج آقا نیک بین منبر میریم توی این چند سال اواخر ایشون رو شناختم

نمی دونستم ایشون کیه وقتی می رفتیم ما معمولا منبر اول بودیم بعد منبر اول معمولا خلوته تک وتوک میان

مثلا آخراش یه خورده شلوغ میشه ایشون رو من میدیم خیلی مودبانه دو زانو می نشست

بعد مثلا منبر رو گوش می کرد خشوع وخضوعش آدم رو می کشت من همیشه هم تو ذهنم که اون کیه این آقا کیه که

اینقدر خاضع و خاشع میاد می شینه بعد مثلا منبر و گریه می کنه و اشک می ریزه

خود ایشون مثلا تو خونشون مجلس روضه داشتند همون آخرین لحظات فاطمیه که بود

مجلس روضه داشتند که بعد از فاطمیه ایشون حالشون وخیم شد اگر یادتون باشه همین ایام به رحمت الهی رفت

خدا روح ایشون رو قرین بحار رحمت خودش قرار بده.

یه چند جمله هم عرض توسل می کنیم ثواب روضه مون برسه به روح این مرحوم و مغفور بعد انشالله به فیض اکمل برسه

صل الله علیک یا اباعبدالله

من این روضه رو می خونم انشالله قبول کنند از ما اون ساعت آخری که آقا امام حسین از سمت خیمه ها خداحافظی کنه با بچه ها

دارد حال ویژه ای بود برای اینها حال مخصوصی بود برای اینها

می دونید بچه ها آماده شده بودند برای خداحافظی برای وداع توی مقتل هست

امام حسین هفت مرتبه با زن و بچه خداحافظی کردند هفت مرتبه هر سری که می گفت

یا زینب یا سکینه علیکن من سلام

این زن و بچه هول می کردند فکر می کردند بار آخره امام حسین می خوان تا می گفت

علیکن من سلام زینب کبری می گفت بچه ها آرام باشید هنوز نرسیده وقتش قربون دلت برم یا اباعبدالله

جهت هایی که می اومد سمت خیمه متفاوت بود مثلا یکی از جاهایی که ابی عبدالله اومد

این مثلا پیشانی شکسته بود سنگ زدند با سنگ قلاب پیشونی امام حسین شکست

اومد که خواهر مثلا پیشانی رو ببنده هرسری اما اون بار آخری که گفت

یا زینب یا کلثوم یا رقیه علیکن من سلام اینجا دیدن دیگه زینب کبری هیچی نمیگه نمیگه بچه ها آرام باشید هنوز وقتش نرسیده

فهمیدن که دیگه وقتشه رسیده ولذا هشتاد و چهار زن و بچه از خیمه دویدن بیرون

دور سالار زینب رو گرفتند بعد هر کی به یه زبانی سخن می گفت

یکی می گفت بابا تو می‌خوای بری ما رو توی این صحرا به کی بسپاری

یکی می گفت بابا مرا رو کی به مدینه برمیگردونه‌ نمی دونم جواب این بچه ها رو داد یا نداد

اما یه دختری با یه زبان دیگه سخن گفت بابا یاابا انظر علینا

نگاه کن بابا آبی عبدالله خم شد جان دلم چی میخوای بابا

علی العطشان بابا تشنمه تا گفت تشنه م ابی عبدالله جواب داد

نه والله بار آخر که این بچه ها خودشون رو زده بودند هر کی از یه طرف رفت افتاده بود

ابی عبدالله خواست اسب رو حرکت بده ذوالجناح نیز تیز رو ترسم آخر از عقب زینب رسد

هرکاری کرد دید ذوالجناح قدم از قدم برنمی داره خم شد دید پای ذوالجناح رو نازدانه خانم سکینه بغل گرفته

گفت دخترم کنار رو بابات بره گفت نه بابا امروز هر کی رفته برنگشته بابا

از مرکبت پیاده شو دخترت رو بغل بگیر همون طور که دختر مسلم رو بغل گفتی

صل الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله

نازدانه ش رو بغل گرفت اشک چشم دختر رو پاک کرد صدا زد دخترم قربون اشکات برم دلم رو نسوزان

اشک چشمت رو بزار برای بعد اینجا سکینه خانم رو آرام کرد سوار بر ذوالجناح شد

هشتاد و چهار زن و بچه رو رد کرد ارواح مومنین و مومنان رو کرد ملائکه رو رد کرد اجنه رو رد کرد اما حسین نمی داند با زینب چه کند

همچین که اومد بره یه وقت دید از پشت سر صدا بلند شد

مهلا مهلا یابن زهرا

شما همه تون روضه خون باشید

مهلا مهلا یابن زهرا

پسر مادرم صبر کن من هنوز وصیت مادر را به جا نیاوردم

همه گرفتارها فیض ببرند همه زیر خاک خفته ها گذشتگان شماها گذشتگان من حقیر

من چند تا جمله گفتم و از همه التماس دعا

صدا زد حسین جانم هنوز پیراهن کهنه تنت نکردم

هنوز زیر گلوت رو نبوسیدم داداش آخه مادرم وصیت کرد زینبم لحظه آخر عوض من زیر گلوی داداشت رو ببوس

اینجا ابی عبدالله پیاده شد خواهر جلو اومد زیر گلوی برادر را بوسه زد

حسینیا به من بگید ببینم آیا این بوسه بر زینب سخت گذشت یا ساعتی که که وارد گودال شد

شمشیر شکسته ها رو کنار زد نیزه شکسته ها رو کنار زد دید بدنی بی سر لبها رو روی حلقوم بریده

حسین آرام جانم

حسین روح و روانم

حسین درمان دردم

حسین دورت بگردم

علی لعنت الله علی القوم ظالمین و سعی العلمون الذین ظلم ای الغلب منغلبون

به آقامون ابا عبدالله فاجبنا یا الله

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *