بسم الله الرحمن الرحیم
?توحید مفضل
✨️جلسه پنجاه و نهم
●نثار آقا حجت بن الحسن ارواحنا له الفدا صلواتی بفرستید.
حضرت صادق صلوات الله علیه میفرماید که: نظر کن به سوی گنجشک و امثال گنجشک یعنی چیزایی که تو قد و قواره گنجشک هستند .
آقا میفرماید که : چگونه هر روز به طلب روزی خود پرواز میکنند باید اینا رو ببینی ،
اینا رو نگاه کنی انشاالله درس عبرت بشه ، یاد بگیری، فکر کنی.
صبح که میشه دیدی این جیک جیکش شروع میشه بعد میدو میره این ور اونور ،
دنبال رزق و روزی و اینها روزی خود را مییابد. اینجوری نیستش که روزیش رو پیدا نکنه
بره و دست خالی برگرده ، و چنان نیست در یک جا برای ایشان مجتمع و مهیا باشد .
این گنجشک که مثلاً میره دنبال روزی یه جای خاصیه نه هر جا شد ، هر جا بود
مثلا بگیم آقا توی فلان محله روزیشه نه ، میره می گرده پیدا میکنه روزیشم هست بلکه میباید به حرکت وجستجو بیابد .
امام صادق میخواد یه چیزی به ما بگه قیمتی بلکه میباید به حرکت و جستجو بیابند
و همچنین حیوانات و آدمیان ببین از اونجا اون رو پل کرد برای اینجا ،
آقا می فرماید : آدمی روزیهای خودشون رو به سعی و طلب مییابند ،
یعنی شما هم باید مثل همین گنجشک الحرکه الحرکه باید حرکت کنی.
از تو حرکت از ما برکت ، تو هم باید مثل همین گنجشک راه بی افتی،
بشینی تو خونه ت بگی که بیا بیا بیا نمیشه .
پس امام صادق علیه السلام میفرماید :
آدمیان و حیوانات هم روزیهای خودشون رو به سعی و طلب مییابند
پس تنزیه میکنم خداوندی را که روزی را چنانچه شاید و باید برای هر یک مقدر ساخته و چنان نکرده که بعد از طلب نیابند.
اینجوری نیستش که شما بری دنبال روزی و روزی گیرت نیاد ،
دیدید دیگه هر کسی دنبال روزی بره بالاخره آخر کارم که شده باشه یه چیزی، یه مشتری از راه میرسه و چنان نکرده که بعد از طلب نیابند ،
زیرا که خلق به آن محتاجند ، خلق به این محتاج به این روزی و خدا هم دماغ کسی رو نمیسوزونه،
همین که این راه میفته بره دنبال رزق و روزی میبینی.
تا نگرید طفلک خرما فروش
دیگه بخشایش نیاید به جوش
باید یه حرکتی باشه، گریه ای باشه، یه نالهی باشه ، یه جیغی باشه، یه چیزی
همین که شما بگی بخوای راه بیفتی خدا هم می جوشانه و چنان نکرده است که به آسانی به دست ایشان آید.
اینجوری هم قرار نداده که مثلا از دم در رفتی بیرون ، روزی بگن بیا بیا نه دیگه نمی خواد
برگرد سر جات ، نه باید بری، باید زحمت بکشی یه وقتی می بینی مثلا زمان برم هست کار باید بکنی و در یک جا برای ایشان مجتمع باشد
اینجوری نیستش که مثلا فقط بدونی فلان کجا روزی هست بری همونجا نه ،
یه جای مشخص خدا روزی قرار نداده زیرا که چرا حالا یه جا قرار نداده ،
مثلاً رزق و روزی همه رو میزاشت تو زمین ،
زمین کشاورزی همه می دونستن که میخوان پولدار بشن کجا زمین کشاورزی چه اتفاقی میافتاد ،
حضرت میفرماید : زیرا که اگر روزی خود را در یک مکان مجتمع مییافتند خود را بر آن میانداختند
و چندان میخوردند که هلاک می شدن نابود می شدند.
میگه اگر میدونستن روزی یه جایی میرفتن اونجا چنگک مینداختن انقدر میخوردن ، میخوردن، میخوردن از اونجا هلاک میشدن، نابود میشدند.
اون مال حیواناتش اما آدمیان اگر مبتلا به تاثیر روزی نباشند موجب بتر و طغیان و فساد ایشان میگردد .
اگر اینها اگر ماها رزق و روزیمون آماده بود معلوم بود ، مشخص بود
یعنی اینکه میآوردن دم خونمون رزق و روزیمون رو میدادن چه مشکلی پیش میومد؟
اصلا دیگه فساد میشد ، طغیان میشد اینها رو میبینی این جوری سر به زیرن
میترسن که یه وقت نکنه مثلاً میرن دنبال رزق و روزی کار میکنن
بعد خود این باد اینا رو تنظیم می کنه، متعادل می کنه و از فراق خاطر ،
وقتی که خیال شون راحت باشه میان مرتکب انواع قبایه و معاصی میشه ،
هر چی زشتیه، هر کار زشتی هستش انجام میدن، بخیل میشن ، بخل پیدا میکنند.
شما داستان حضرت لوط رو شنیدید.
کی جرات میکنه داستان لوط رو بگه ، اینا سرزمینشون خیلی آباد بوده ،
خیلی آباد بوده حالا من نمیگم داستانش خیلی ولی این آبادی شهر اینها
این آبادی زندگی اینها ، اینا رو کم کم بخیل کرد بعد مردم میومدن از توی شهر اینها از توباغینا میوه میخوردن
کم کم خورده خورده شیطان اومد به اینا پیشنهاد داد که برای اینکه کسی تو شهر شما نیاد
کاروانا میومدن دیگه ، چجوری الان مثلاً یه کاروان از اینجا میخواد بره کربلا
میره تو مهران یه شب وامیسه این اونجا شهر آبادیه میرن تو مهران وایمیسن
یه شب وایمیستم ، اون موقع هم میخواستن این کاروانها از این ور برن به اون ور
میومدن تو شهر قوم لوط وامیستادند یه شب وامیستادن،
یه روز وایمیستادن یه نفس چاق می کردن بعد میرفتن دنبال زندگیشون پی مقصدشون، اونجا میوه میخوردن،
سبزی می خوردن،یه پیاده شدنی بود اونجا برای
اونها ، کاروانها شیطان اومد به قوم حضرت لوط وسوسه کرد گفت پیشنهاد داد گفت
برای اینکه مردم نیان کاروان ها تو شهر شما وارد نشن شما بیا با اونها مثلاً این کار زشت انجام بده
ببین اینطوری میشه وفور نعمت هم یه جاهایی میبینی فساد به بار میاره .
پناه میبریم به خدا.
و لذا آدمی یه خورده کار میکنه پول در میاره بعد تموم میشه دوباره برای اینکه به دست بیاره باید بره کار کنه،
کار کنه این رفتن دنبال کار و اینا این جلوی خیلی از شرش اینها رو میگیره
یا یه جوونی تو خونه س ببینید همش سرش تو این گوشیه بعد همش با ننه ش درگیره با خواهرش درگیره.
این جوون رو، پدر میاد صحبت میکنه میگه بابا جون برو دنبال کار
بالاخره راضیش میکنه میره دنبال کار از صبح زود میره دنبال کار
شب که میرسه جنازه ش میرسه بعد دیگه این جونی باقی میمونه برای اینکه به مادرش بپره،
می بینی جلو خیلی از شر رو و فسادها گرفته میشه به همین راحتی.
پس خدای متعال اینطوری تهیه کرد .
یه چندجمله هم عرض مصیبت عرض روضه داشته باشیم
خدا بهتون خیر بده
امروز روز چهارشنبه است متعلق به چهار تا امام داره
امروز دلهاتون رو ببرم در خانه علی بن موسی الرضا امام هشتم
انشالله وعده من و شما حرم امام رضا باشه
اونجا صفایی داره یه قطعه ای از باغهای بهشته از همین راه دور دستت رو بذار رو سینه ات صدا بزن
صل الله علیک یا ابوالحسن الرضا
صل الله علیک یا ابوالحسن الرضا
صل الله علیک یا ابوالحسن الرضا
صدا زد اباصلت میرم مجلس مامون اگر برگشتم دیدی عبا به سر کشیدم بدون من رو مسموم کردن
درهای حجره رو پشت سرم محکم ببند کسی رو هم راه نده
میگه که اباصلت میگه یه مرتبه دیدم حضرت رضا از مجلس مامون اومده بیرون
در حالی که عبا به سر کشید فهمیدم کار از کار گذشته
دیدم آقای غریبم امام غریبم هی میشینه مثل مار گزیده
یتمل الملوا کیتملل السلیم
مثل مار گزیده دستها رو گذاشته رو شکم هی به خودش میپیچه
میگه حضرت وارد حجره شد یه چیزی میگفت دل من آتش میگرفت
هی صدا میزد پسرم جواد کجایی بابا
میوه دلم عزیزم کجایی بابا
من عرضه بدارم اباصلت تواینجا دیدی امام رضا پسرش جوادالائمه رو صدا میزنه
اما لایومک یومک یا اباعبدالله
هیچ روزی مثل روز حسین نمیشه
تو گودال هی صدا میزد
یاغیاث المستغیسین
فرزندش رو صدا نمیزد چون می دونست فرزند اینجا وارد بشه اینها به هیچ صغیر و کبیر رحم نمی کنن
فرزندانش رو تکه تکه میکنند و لذا هی صدا میزد خدا رو
الهی رضا به رضائک تسلیم لامرک
صل الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله
آقای من و شما تو گودال دست و پا میزد صدا میزد
اسغونی شربتا من الماء
از اون طرف خواهرش زینب داره نگاه می کنه خواهری نزدیک میشه
اینقدر اومد جلو که ابی عبدالله صدا زد ارجعی الی الفستات
خواهر برگرد سمت خیمهها
بیبی زینب برگشت سمت خیمه ها اما رفقا گریه کنای امام حسین هنوز به خیمه نرسیده بود
دید زمین کربلا داره می لرزه طوفان وزیدن گرفت
حاجت دارهها هرکی دلش میخواد کربلا باشه بسم الله موقع اجابت دعاس ها
یه ناله صدا ناله ت برسه کربلا دل مادرش خشنود بشه
صدا زد عزیز برادرم چه شده گفت عمه جان پرده خیمه رو بالا بده
همچین که پرده خیمه رو بالا داد
سری به نیزه بلند است در برابر زینب
خدا کند که نباشد سر برادر زینب
حسین جان حسین جان حسین جان