بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه شانزدهم
در ادامه سخنرانی حضرت در مسجد که معروف است به خطبه فدک
حضرت میفرمایند که واشهد ان ابی محمدا عبده ورسوله
گواهی میدم شهادت میدم اشهد یعنی که من یک چیزی رو که دیدم
یقین دارم رو به زبان جاری میکنم اقرار میکنم که پدرم
ابی یعنی پدرم ، پدرم که نامش این هست او عبده بنده او بود
این ضمیر هو به کی برمیگرده به همونایی که من قبلاً گفتم
او کی بود اشهد ان لا اله الا الله وحده چون تا الان داشت چیکار میکرد خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها
داشت در مورد خدا صحبت میکرد دیگه الحمدلله علی ما انعم…
خدایی که ثواب رو طاعت و برای چی قرار داده و داشت کلاً
موضوع ما اینجا حضرت زهرا سلام الله علیها موضوع خدا قرار داد
و چید و همین طوری اومد جلو حالا میفرماید این پدر من بنده
همون خدایی که تا الان تعریفشو کردم اشهد ان ابی محمدا عبده
بنده اوئه چه کمالی بالاتر از این چه فخری بالاتر از این چه شأنی بالاتر از این که یه کسی بشه بنده او
بالاتر از این نداریم که دیگه ، کنیز اومده بود دم در آشغالای خونه رو دم در بزاره
بعد صدای صاحب خونه هم داشت مراسم داشت مجلس داشت
مجلس بزن و برقص و صدای آواز و اینها بلند بود بعد این کنیزه خلاصه
داشت آشغالا رو که میذاشت دم در یهو آقا امام کاظم علیه السلام
از اونجا عبورش افتاد به این کنیزه گفت صاحب این خونه بنده است یا آزاده
این به ذهنش اومد منظور حضرت بحث بردگی و مولا و اینجور چیزاست
بردهها رو میآوردن گفت به آقا خندید و این حرفا چیه شما خب این خونه رو ببینید این سر و صدا رو ببینید
این بالاخره مجلس و مراسمو نگاه کنید خب معلومه که این آزاده
حضرت فرمود بله اگر بنده بود این کارا رو نمیکرد اگه این کارا بنده بود
اینجوری نبود که بعد این کنیزه وقتی میاد تو خونه طول کشیده دیگه
یه زباله گذاشتن دم در خونه یه ۳۰ ثانیه است منتها این دو سه دقیقه شد
مثال عرض میکنم وقتی برگشت صاحب خونه گفت تو کنیز یه آشغال میخوای بذاری دم در چقدر طولش میدی
گفت نه این آقا رد شد اینجوری از من پرسید و منم که جوابشو بدم
گفت چی پرسید گفت اینجوری گفت که خب تو چی گفتی گفتم آزاده
اگر بنده بود خب این وضعیتش نبود اونم گفت بله او گفتش که بله من گفتم آزاده او گفت بله اگر بنده بود اینجوری نبود
که این مثل یه پتک خورد تو کله این آقا بدو گفت برم ببینم این کی بوده
که این حرفو زده کی بوده که اینجوری گفته میاد تو سر کوچه پابرهنه در کوچه
امام کاظم علیه السلام میبینه و میافته به پای امام کاظم توبه میکنه
میگه آقا من میخوام از این به بعد چی باشم بنده باشم چی بالاتر از بندگی
اشهد ان ابی محمدا عبده و رسول حالا بندگی که اومد بعدشم رسالتم میاد
این حالا به ظاهر یه خطه ولی در عالم حاج آقا یک معناست
یک دریای. قبل از اینکه خدا پیغمبر رو بفرسته اختیارش کرده
جداش کرده از بین همه خلقت آوردش بیرون بعد حالا روایت زیاد داریم
اینجاها که پیغمبر فرمود علی جان خدا یه نظر کرد یه نظر کرد یعنی چی یه نظر کرد به تمام خلقت
منو انتخاب کرد دوباره نظر کرد تو رو انتخاب کرد
دوباره یه نظر کرد فاطمه رو انتخاب کرد اینا میشن انتخابهای خدا
اینا میشن دسته گلهای خدا و اینجا منظور حضرت این هستش که
او رو نام مقدس پیامبر را قبل از اینکه اون حضرت رو به این عالم بیار
به همه انبیا معرفی کرد و اسمشو آورد این یه معنا یه معنا هم حاج آقا مجتبی در نظر دارند
اینکه خداوند قبل از اینکه اون حضرت رو به این عالم بیاره و به رسالت مبعوثش کنه نام محمد رو براش انتخاب کرد
این نام یعنی چی محمد یعنی چی ؟ ببینید این محمد یعنی ستایش کرد
این اگه بخوان اسم فاعلشو در بیارن میشه محمِد
محمِد کیه محمد خود خداست بعد خدا بعد خدا ستود خدا ستایش کرد
همین انتخابش کرد گزیدتش گلچینش کرد آوردتش بعد او رو ستود
محمِد یعنی خدا بعد حالا که ستود و انتخابش کرد و گلچینش کرد
پس این آقا شد محمد صلی الله علیه و آله و سلم
توی خونهای که اسم محمد باشه اون خونه فقر نمیبینه
وقتی اسم آقا همین اسم مثل آقا رسول خدمت آقا امام صادق میومد
امام صادق علیه السلام کرنش میکرد انقدر خم میشد انقدر خم میشد
بلاتشبیه حضرت اینطور نشسته بعد یکی میومد میگفت آقا جد شما محمد مصطفی
بعد حضرت صادق علیه السلام خم میشد هی خم میشده
هی میومد اینجوری پایین بینی یهو مماس میشد با زمین
بینی آقا امام صادق مماس میشد با زمین انقدر پیغمبر عظمت داره انقدر شأن داره
حالا خدا انشالله به حق امروز ما رو به خاطر آقا رسول خدا بیامرزه
از اثر تقصیراتمون بگذره خیلی پیغمبر خدا دوسش داره خدا عاشق رسول خداست
پیغمبر مصطفای خلقت مصطفای خداست
انشالله به حق این نام مقدسی که آوردیم خدا هم که رو اسم پیغمبر یه حال مشتی امروز صبح به همه ما بده
و انشالله سر حوض کوثر به دست جانش امیرالمومنین هممونو سیراب بکنه.
صلی الله علیک یا فاطمه
صلی الله علیک یا فاطمه
صلی الله علیک یا فاطمه
این نام چقدر برای حضرت زهرا عزیز بود که وقتی ببخشید دلم افتاد اینجوری روضه بخونم
وقتی بلال رفت روی ماذنه نمیخواست بره با اصرار رفت
با خواست خانم فاطمه زهرا رفت رفت بالا ماذنه خانم فاطمه زهرا فرمود
فضه بستر مرا بندازید دم در خانه حالا اگه یه کسی اینجا باشه
میگه مگه این خانم ۱۸ سالش نبوده نمیتونست خودش بسترشو ببره بندازه دم در خونه
آقای کافی خدا رحمتش کنه می فرمود بچه سیدا من میگم نه
میدونی چرا چون پهلوی مادرتون شکسته شده بود
بعد آخه کسی پهلوش شکسته شده یه قاشقم نمیتونه دستش بگیره
انقدر فشار میاد بهش میگه خانم بسترشو انداختن دم در
بعد بی بی نشست صدای اذان گوش کنه موذن گفت الله اکبر
صدای ناله فاطمه بلند شد موذن گفت اشهد ان لا اله الا الله صدای ناله فاطمه بلندتر شد
موذن گفت اشهد انه رسول الله یه مرتبه دیدن در باز شد
حسنین دویدن صدا زدن بلال بسه آقازادهها باباتون علی گفته اذان بگم
به خواست مادرتون زهرا بوده چرا نگم گفتن آخه مادر ما زهرا غش کرد
میخوام یه جمله اینطوری بگم صدای پدرت رو با احترام شنیدی از بالای ماذنه غش کردی
پس چه حالی داشت اون دختر سه ساله که سر بریده باباش روی نیزه
علی لعنت الله علی القوم الظالمین…



